لیاقت نگهداری میراث تاریخی و طبیعی ایران را نداریم
سیدمحمد بهشتی، سیداحمد محیط طباطبایی و مهدی زارع در گفتوگو با «اعتماد» تاثیر مخاطرات طبیعی و انسانی بر تخریب آثار تاریخی را بررسی كردند
مخاطرات طبیعی به یك تهدید جدی برای بقای بناهای تاریخی ایران تبدیل شده است. زلزله، سیل، بارشهای موسمی، رانش زمین و فرونشست بر اثر خشكسالی، بلای جان میراث تاریخی ایران است اما كارشناسان فرهنگی میگویند مداخله بشر در ساختار طبیعت و اقلیم میتواند تاثیر ویرانگر مخاطرات طبیعی را چند برابر افزایش بدهد. در حالی كه به دنبال كاهش بارندگی از ابتدای دهه 1370 در ایران، فصل خشكسالی در كشور آغاز شد اما تحلیل فعالان فرهنگی این است كه ایران، تنها كشور گرفتار خشكسالی نبوده ولی احتمالا، تنها كشوری است كه به جای راهكارهای موثر برای كاهش تاثیرات خشكسالی، به روشهای مخربتر متوسل شده است. بهترین مثال در این زمینه، غرق شدن بخشی از محوطه تاریخی و باستانی «پاسارگاد» در اثر احداث و آبگیری سد سیوند است. از ابتدای دهه 1380 و به دنبال جدی شدن اقدامات برای تكمیل پروژه سد سیوند روی رودخانه سیوند، كارشناسان و فعالان میراث فرهنگی با ابراز نگرانی بابت تعرض جدی به حریم «پاسارگاد» هشدار دادند كه آبگیری این سد، ان هم در 50 كیلومتری شهر پارسه (تخت جمشید) و در 10 كیلومتری پاسارگاد و با توجه به اینكه این رودخانه در فاصله محوطه باستانی تخت جمشید و پاسارگاد جریان دارد، آسیب جدی برای محوطه تاریخی پاسارگاد خواهد داشت چون آبگیری سد در این دشت آبرفتی و مرطوب شدن هوا، یك تهدید جدی برای سازههای سنگی محوطه و آرامگاه كوروش است. فعالان میراث فرهنگی میگفتند كه كاوش در این محوطه باستانی، هنوز به پایان نرسیده و فعلا از جمله ارزشمندترین یافتهها در این منطقه تاریخی كه قدمت برخی مكشوفههایش به بیش از 7500 سال میرسد، بخش باقی مانده از «جاده شاهی» و یادگار دوره هخامنشی است اما ناشناختههای فراوان در این منطقه، با آبگیری سد سیوند، برای همیشه نابود خواهد شد. با وجود این هشدارها، سد سیوند كه مراحل ساخت ان از ابتدای دهه 1370 آغاز شده بود، فروردین 1386 در یك مراسم رسمی آبگیری شد و بخش مهمی از میراث ملی و جهانی ایران را نابود كرد.
استفاده بیرویه از سفرههای آب زیرزمینی و بیتوجهی به تبعات تخلیه این ذخایر ارزشمند، یكی دیگر از دلایل و بلاهایی بوده كه در دهه اخیر بر سر آثار تاریخی كشور آمده است. پیامد بذل بدون برنامه سفرههای آب زیرزمینی و چشم دوختن به رانت سدسازی و حفر چاههای غیرمجاز به بهانه «رونق كشاورزی» و تداوم كشت غیراصولی، این بوده كه امروز مساحت وسیعی از كشور، دچار «فرونشست» شده است. پارسال در آخرین گزارشهای كارشناسان اعلام شد كه «میزان فرونشست زمین در ایران بیش از ۹۰ برابر میانگین كشورهای توسعه یافته است. درحال حاضر ۳۰۰ دشت و 360 منطقه و حدود 380 شهر با وسعت بیش از 150 هزار كیلومتر مربع در استانهای اصفهان، تهران، كرمان، خراسان رضوی، البرز، فارس، یزد، همدان، مركزی، چهارمحال و بختیاری، آذربایجان شرقی، زنجان، قم، اردبیل، كردستان، آذربایجان غربی، خراسان شمالی و كرمانشاه و بیش از 40 میلیون نفر از جمعیت كشور با بحران فرونشست مواجهند.»
فروردین پارسال، علی بیتاللهی، مدیر بخش زلزله و خطرپذیری مركز تحقیقات راه، مسكن و شهرسازی كشور در هشدار بابت «تاثیرات مخرب فرونشست بر میراث فرهنگی و تاریخی كشور» اعلام كرد: «طبق جدیدترین مطالعات انجام شده، وسعت پهنهبندی فرونشست زمین در ایران به حدود ۱۵۸ هزار كیلومترمربع میرسد كه حدود ۱۰ درصد از مساحت كشور را دربرمیگیرد. استان اصفهان، از نظر تعداد شهرها و میزان بافت فرسوده، در پهنهبندی فرونشست دارای رتبه نخست است و فرونشست، حدود ۲ میلیون و ۸۰۰ هزار نفر در محدوده كلانشهر اصفهان و اطراف آن را تهدید میكند و خطرپذیری فرونشست در اصفهان برای بخشهای مختلف مانند جمعیت و آثار میراثی آن ۲۰ برابر خراسان رضوی است. در اصفهان ۳۲۸ مسجد و بیمارستان، ۲۵۸ مدرسه، ۱۹ مركز فرهنگی و 9374 پل در معرض اثر فرونشست زمین قرار دارند.»
تخت جمشید را هم از دست میدهیم ؟
نگاهی گذرا به فهرست آثار تاریخی ایران نشان میدهد كه در تمام استانهای كشور، بسته به اینكه در ایام گذشته و از دوره هخامنشی تا پایان عصر قاجار و به مدت 25 قرن، گذرگاه عبوری مسافران یا محل سكونت مردمان یا پایتخت موقت یا دائم سلسلههای پادشاهی بوده، بیش از یك اثر تاریخی با قدمت چند صد ساله وجود دارد و شهرهای قزوین، اصفهان، یزد، شوش، زابل، شیراز، كاشان، كرمانشاه، اردبیل، همدان و تهران بیشترین آثار تاریخی را دارند در حالی كه غیر از زابل (استان سیستان و بلوچستان) و شوش (استان خوزستان) باقی این شهرها در استانهایی هستند كه بابت شدت فرونشست زمین به وضعیت بحرانی رسیدهاند.
از ابتدای دهه 1390 كه اعلام شد شهر پارسه (تختجمشید - پرسپولیس) در معرض فرونشست قرار گرفته، معلوم شد كه ارگ بم تنها اثر تاریخی ایران نبوده كه به دلیل مخاطرات طبیعی از دست رفته بلكه بناهای دیگری در كشور كه تاریخ و هویت ملی این سرزمین با برپایی انها شكل گرفته هم با خطر ویرانی مواجهند.
سیداحمد محیط طباطبایی؛ كارشناس میراث فرهنگی در گفتوگو با «اعتماد» در تحلیل تاثیر مخاطرات طبیعی بر میراث تاریخی ایران با توجه به شرایط خاص كشور از نظر قرار گرفتن روی كمربند زلزله و سیل خیزی و تغییرات اقلیمی میگوید: «سرزمین ایران، سرزمینی با ویژگیهای طبیعی و تاریخی مخصوص به خود است. در كشور ما عوامل غیرقابل پیشبینی به عنوان یك امر دائمی وجود داشته. روی كمربند زلزله هستیم و با طغیان رودخانهها مواجهیم و در بستر ناآرامی زندگی میكنیم. ما در یك تجربه زیستی 10 هزار ساله یاد گرفته بودیم چطور با طبیعت خودمان كنار بیاییم. از زمانی كه به تدریج از گذشته و حافظه و خاطره تاریخیمان جدا شدیم و فكر كردیم پیاده كردن آنچه در جاهای دیگر و با اقلیمهای دیگر بر اساس تجربه خودشان انجام میدهند، در ایران هم مثبت است، شاهد به هم ریختگی و از دست رفتن سرمایههای طبیعی و تاریخی خودمان شدیم. ایران، یك سرزمین خشك است و جایی كه آب هست، زندگی شكل میگیرد اما آب كجاست؟ جایی كه گسل است و گسل كجاست؟ جایی كه زلزله میآید. تجربه همزیستی یعنی اینكه با وجود نامطلوب بودن عنصر باد، ما از انرژی باد در معماری استفاده میكنیم و بادگیر میسازیم یا اینكه در شوشتر، آسیاب آبی میسازیم تا از عنصر آب استفاده كنیم. از زمانی كه فكر كردیم كاشفان جدید این سرزمینیم و گذشته برای ما هیچ ارزشی ندارد، تخریب و نابودی میراث تاریخی ما آغاز شد و هر یك از این مزیتها برای ما به یك تهدید تبدیل شدند. شهر بم یك باغشهر است كه از گذشتههای دور در طول سال به دفعات با پدیده زلزله مواجه بوده اما این باغها امواج زلزله را از خود عبور میدادند و به همین دلیل، در این شهر هیچ وقت بنای مرتفع ساخته نمیشد. تهران یك سرزمین رسوبی است كه آبهای كف زمین، باید از طریق كانالها بیرون بیاید و به همین دلیل هم شبكه قنات در تهران ایجاد شده بود اما وقتی این شهر را نمیشناسیم، وسط چنین شهری خط میكشیم و مترو راه میاندازیم و شبكه آبی را از بین میبریم و در یك شاهكار، چشمه علی كه به مدت 8 هزار سال و حتی در سالهای بیآبی، آب داشت را میخشكانیم. این اتفاقات، یعنی بیتوجهی به فرهنگ و بیتوجهی به آن چیزی كه در پیرامون ما است. قرار نیست كه گذشته را فقط برای پز بخواهیم بلكه میراث فرهنگی را باید پایه توسعه پایدار بدانیم و به همین دلیل، باید اهمیت میراث فرهنگی و حفظ و نگهداشت آن را آموزش بدهیم. البته قابل انكار نیست كه طی دو سه دهه اخیر، برخی تغییرات اقلیمی ساختار طبیعی تاریخ ما را به هم ریخته اما تغییرات اقلیمی، فیالذاته منفی نیست چنانكه من و شما هم حاصل تغییرات اقلیمی هستیم. تغییرات اقلیمی، بر اثر مداخلات منفی انسان به بحران تبدیل میشود. اصفهان، شهری است در كنار رودخانه زایندهرود. اولویت مصرف آب زایندهرود چیست؟ آب رودخانه، اول مال خود رودخانه است. فرزند رودخانه، بستر رودخانه است و بهترین محصول رودخانه، همان اكوسیستمی است كه خلق كرده. پس آب زایندهرود باید در بستر رودخانه جاری شود و جاری بماند. اگر حجم این آب بیشتر بود، میتواند برای آشامیدن مصرف شود. اگر بیشتر بود، برای كشاورزی مصرف شود و اگر بیشتر بود كه نیست، برای صنعت مصرف شود. ما در مقابل زایندهرود، معكوس عمل كردیم. رودخانه را خشك كردیم، اقلیم را بر هم زدیم، تالاب را از بین بردیم، فرونشست زمین به وجود آوردیم و برای تمام عمارات تاریخی اصفهان بحران ایجاد كردیم و دلیل همه اینها فقط یك چیز است؛ چون زایندهرود آب ندارد. وقتی اقلیم قدیم اصفهان از دوره صفویه را بررسی كنید میبینید كه در اصفهان به دلیل نوع خاك این شهر حتی سیستم فاضلاب ایجاد نشد بلكه چاههای سپتیك درست كردند اما در چنین شهری با چنین خاكی، مترو ایجاد میشود چون همه چیز را برای رفع نیازهای همین امروز میبینیم و میخواهیم . افرادی به میراث فرهنگی بیتوجهند كه آینده برایشان مهم نیست. این افراد، نمیخواهند برای بچههایشان چیزی باقی بگذارند. فردی به میراث فرهنگی توجه میكند كه نگران آینده است.»
قصه « گلسنگها »
دیروز مهناز اشرفی، رییس پژوهشكده ابنیه و بافتهای تاریخی فرهنگی خبر داد كه طی 30 سال گذشته، 67 اثر تاریخی كشور كه در فهرست میراث جهانی ثبت شده بودند، به دلیل آتشسوزی تخریب و دچار آسیب شدهاند در حالی كه وقوع حریق در این بناها به دلیل اختلالات الكتریكی، استفاده از وسایل گرمایشی نامناسب، اقدامات مرمتی گرمازا، سیگار كشیدن، نبود سیستم اطفای حریق، رعد و برق، نبود آگاهی و آموزش بوده است.
28 فروردین امسال، «شهرآرا نیوز» خبر داد كه «كتیبههای آرامگاه فردوسی و محوطه تاریخی توس، زیر رگبار بارانهای اسیدی در معرض تخریب است» و به نقل از احسان رحمانیان؛ مدیر پایگاه میراث فرهنگی توس نوشت: «در اثر بارانهای اسیدی، بسیاری از اشعار درج شده بر كتیبههای آرامگاه خورده شده و كاملا از بین رفته. در محدوده تاریخی توس چند معضل اساسی به ویژه در محدوده بنای تاریخی هارونیه و خود آرامگاه وجود دارد. عوامل متعدد آسیب زا متأسفانه دور تا دور حریم و محدوده آرامگاه را احاطه كرده اند. اولین معضل، مازوت سوزی نیروگاه توس مشهد است كه متولیان این نیروگاه، به ویژه در زمستان ها به خاطر موضوع گاز به انجام این كار دست میزنند. از آنجا كه جریان هوا عمدتا از سمت غرب به شرق است، متأسفانه دود ناشی از مازوت سوزی در محدوده آرامگاه موجب ایجاد بارانهای اسیدی میشود. تأثیر مستقیم و مخرب بارانهای اسیدی روی آثار سنگی و آجری بسیار بالاست؛ بنابراین هم بنای تاریخی هارونیه و هم خود آرامگاه از معضل این آسیبِ خورنده در امان نیستند. كارخانههای گچ مستقر در شمال آرامگاه نیز شبانه فیلتراسیون خود را خاموش و در همان شرایط بدون فیلتر فعالیت میكنند و تأثیر این اقدام، نشستن غبار گچ روی بناها و درختان است كه باز هم اثر مخرب و خورندگی دارد. كارخانههای گچ متأسفانه در تابستان فعالیت بیشتری دارند و این موضوع حتی به درختان چنار موجود در محدوده آرامگاه آسیب میزند. در تابستان برگ درختان چنار مملو از یك لایه گچ است و اگر این روند ادامه داشته باشد، نه تنها آثار تاریخی، بلكه پوشش گیاهی این محدوده هم از بین خواهد رفت. در ناحیه شرق آرامگاه حكیم توس هم معادن شن و ماسه حوالی آرامگاه كه عمدتا با عمق 30 تا 40 متر برای استخراج شن و ماسه حفاری میشوند، عوامل تولید بارانهای اسیدی حوالی آرامگاه هستند.»
روز 29 فروردین امسال، خبرگزاری ایلنا هم از «رسوخ گلسنگها در جان بناهای تاریخی» خبر داد و به نقل از محمد سهرابی، سرپرست پیشین پژوهشكده حفاظت و مرمت آثار تاریخی نوشت: «گلسنگها قارچهای همزیست با جلبكها و سیانوباكتری هستند كه روی سنگها، صخرهها، تنه و ساقه درختان میرویند و میتوانند تا ۴ هزار سال هم عمر كنند. ایران زیستگاه ۲۵۰۰ تا ۳۰۰۰ گونه گلسنگ است كه تاكنون ۱۰۰۰ تا از این گونهها شناسایی شدهاند و یك چهارم گلسنگهای شناسایی شده مربوط به آثار و بناهای تاریخی است و مشاهدات و تخمینهای صورت گرفته نشان میدهد كه نزدیك به ۵۰۰ گونه مخرب از گلسنگها با رتبهبندی متفاوت از نرخ فرسایش بر سطح بناهای باستانی كشور تأثیر گذاشتهاند. هماكنون خطرناكترین و شدیدترین فرسودگی زیستی ناشی از رشد گلسنگها را در محوطه باستانی بیستون و پس از آن در تخت جمشید، پاسارگاد، میراث جهانی محور ساسانی، چغازنبیل، شوش، گنبد سلطانیه، گنبد قابوس، تخت سلیمان و برخی كاروانسراهای میراث جهانی شاهد هستیم. متاسفانه به دلیل محدودیتهای قانونی و عدم وجود حمایتهای مالی لازم، هنوز هیچ پیشرفتی برای ارزیابی و تعیین نرخ تخریب هر گونه گلسنگ و میزان آسیب آن در سطح بناهای تاریخی ایران به دست نیامده و متاسفانه سالهاست كه تحقیقات گلسنگشناسی به دلیل نبود بودجه و امكانات در پایگاههای میراث فرهنگی متوقف شده در حالی كه در تمام آثار سنگی ایران، بحران فرسودگی زیستی ناشی از گلسنگها وجود دارد و در این میان، كتیبههای خط میخی بیشترین آسیب ناشی از رشد گلسنگها را دیدهاند آن هم در حالی كه ارزش معنوی این كتیبهها غیرقابل قیمتگذاری است و این آثار، تاریخ یك ملت و یك كشور است.»
این اخبار كه گوشه بسیار كوچكی از تاثیر مخاطرات طبیعی یا مداخلات انسانی بر پیكر میراث جهانی را آشكار میكند، یك پیام بسیار تلخ دارد؛ «اگر میدان نقش جهانی نباشد و اگر پاسارگادی نباشد و اگر كاخ گلستانی نباشد و اگر بازار تبریزی نباشد و اگر چغازنبیل و طاق بستان و هگمتانهای نباشد و... آیا ایرانی خواهد بود؟»
سیدمحمد بهشتی، كارشناس میراث فرهنگی، در گفتوگو با «اعتماد» در توضیح مخاطراتی كه طی سالهای اخیر به دلیل سوءمدیریتهای گسترده به تهدید جدی بقای بناها و محوطههای تاریخی ایران تبدیل شده میگوید: «نقاط قابل زیست در ایران، همواره خطرناكترین نقاط كشور بوده. وقتی اطلس نقاط زلزلهخیز یا نقاط سیل خیز كشور را میبینید، متوجه میشوید كه این نقاط كاملا بر هم منطبقند؛ هر جا سیلخیزتر است، زلزله خیزتر هم هست و اتفاقا، این نقاط با اطلس پراكندگی جمعیت هم منطبق است؛ هر جا سیل خیزتر و زلزلهخیزتر است، جمعیت بیشتری هم دارد. مخاطرات طبیعی ایران یك پدیده جدید نیست و این سرزمین در طول تاریخ با این تهدیدها مواجه بوده اما جمعیتی كه در مناطق پرمخاطره ساكن میشده، ملاحظاتی در قبال این تهدیدها در نظر میگرفته و به همین دلیل شاهدیم كه در وقوع سیل، آثار تاریخی معمولا كمترین خسارت را متحمل شدهاند اگر چه كه استثنائاتی هم بوده اما به عنوان مثال وقتی در دشت گرگان سیل میآید، نگران تخریب تپههای تاریخی این منطقه نیستیم چون این تپهها با ملاحظه سیلخیز بودن منطقه مستقر شده است. در مورد زلزله هم همین طور است چنانكه در بررسی سابقه سكونت در دشت تهران تا پیش از دوره پهلوی اول میبینیم كه تهران در دورترین فاصله با گسلهای اصلی تهدیدكننده دشت ازجمله گسل نیاوران مستقر شده بود. در طول تاریخ و تا زمانی كه اهل این سرزمین دچار اختلال در اهلیت نشده بودند، به تهدیدهای سرزمین توجه میكردند و به همین دلیل هم كمتر خسارت میدیدند. اما در دوره جدید، شرایطی بدون ملاحظه این تهدیدات ایجاد شد كه بارزترینش، رعایت نكردن حریم گسلها و حریم مسیلها و رودخانههاست و البته امروز هم خسارت این بیتوجهی را شاهدیم. علاوه بر این، دخالتهای ما در اكوسیستم، ما را در وضعیت بسیار خطرناكی قرار داده چنانكه در بیش از 300 دشت مستقر بر سفرههای آب زیرزمینی، به دلیل تخلیه این سفرهها شاهد فرونشست هستیم. در شهر اصفهان تا سال 1335 در ساحل زایندهرود فقط 70 هزار هكتار زراعت بوده و امروز این وسعت به 500 هزار هكتار رسیده در حالی كه آب زایندهرود كمتر شده و برای جبران این كمآبی، به سفره آب زیرزمینی دشت اصفهان هجوم بردهایم كه نتیجه طبیعی چنین اتفاقی، فرونشست است. امروز همه دشتهای ما در معرض فرونشست هستند و فرونشست هم قابل جبران نیست. اصفهان ما به دلیل فرونشست در حال نابودی است. اصفهان واقعی كجاست؟ همان محل آثار تاریخی اما آثار تاریخی اصفهان، امروز در معرض تهدید است. اگر به میدان نقش جهان و به عمارت عالیقاپو و به مسجد شیخ لطفالله و به بازار و به مسجد شاه اصفهان خسارتی وارد شود، اصفهان دیگر وجود ندارد و فقط یك لكه سكونتگاهی است كه این را شاید در بیابان هم بشود ساخت. البته در كل كشور با همین وضع مواجهیم چون در كل كشور یك رفتار ثابت داریم . جلوی سدها را باز كردیم كه كمی آب به دریاچه ارومیه برسد و حالا كه آب دریاچه چند سانت بالا آمده، به سر دریاچه منت میگذاریم و حواسمان نیست كه تا به حال، حق این دریاچه و حق اهالی آذربایجان و حتی حق این نسل و همه نسلهای آینده را زیر پا گذاشتیم چون با خشك شدن دریاچه ارومیه، امكان زیست در بخش عظیمی از آذربایجان غیرممكن میشود. ارزشهایمان این گونه در حال نابودی است. این شیوه 70 ساله مواجهه با سرزمین قابل تداوم نیست چون كل اكوسیستم ایران، چه در خوزستان و چه در فارس و چه در آذربایجان، این شیوه و این رفتار جامعه را جواب كرده در حالی كه باید میآموختیم كه زیستن در این سرزمین چه اقتضائاتی دارد اما بدون رعایت این اقتضائات، آن چه تحت عنوان توسعه رقم زدیم را پیش میبریم و هنوز هم به همین شیوه عمل میكنیم.»
آیا زلزله و سیل مخربتر از سوءمدیریت است؟
سال 1399 پژوهشگاه بینالمللی زلزلهشناسی و مهندسی زلزله اعلام كرد كه هر سال در ایران حدود 250 زلزله با شدت ٤ تا ٤.٩ ریشتر، 25 زلزله با شدت ٥ تا ٥.٩ ریشتر و دو زلزله با شدت ٦ تا ٦.٩ ریشتر رخ میدهد و هر 10 سال یك بار هم شاهد وقوع زلزلهای با شدت ٧ تا ٧.٩ ریشتر هستیم. طبق اعلام این پژوهشگاه، روند زمینلرزهها از سال 1395 در محدوده ایران افزایش یافته آن هم در حالی كه فلات ایران در یك ناحیه بسیار فعال از نظر لرزهخیزی در دنیا قرار گرفته و حدود دو درصد زلزلههای جهان در ایران رخ میدهد.
امروز نام «بم» و «بویینزهرا» و «طبس» یادآور خاطراتی تلخ برای مردم ایران است. با وقوع زمین لرزههای دی ماه 1382، شهریور 1341 و شهریور 1357، شهرهای بم، بویینزهرا و طبس به تلی از خاك تبدیل شدند. شدت هر سه فاجعه در حدی بود كه به واكنش گسترده ملی و بینالمللی منجر شد اما آنچه برای «ارگ بم» رخ داد، از آن دست واكنشهایی بود كه اهمیت میراث تاریخی جهانی برای بشریت را توجیه میكند؛ اختصاص بودجه ملی و بینالمللی برای بازسازی بزرگترین سازه خشت و گل جهان و یادگار دوره هخامنشی، سفر ولیعهد انگلیس برای بازدید از ویرانهای كه تماشای ابهت فروریختهاش بعد از زلزله 6.6 ریشتری، میلیونها نفر در سراسر جهان و ایران را به گریه انداخت، اعزام تیمهای بینالمللی مرمت برای نجات انچه از ارگ باقی مانده بود و... همكاری مشترك ایران و جهان برای بازسازی ارگ بم، نمونه بسیار خوبی است از قدرت ویرانگری مخاطرات طبیعی برای آثار تاریخی ایران.
مهدی زارع، استاد پژوهشگاه بینالمللی زلزله در گفتوگو با «اعتماد» ضمن تایید آسیبپذیری آثار و میراث تاریخی ایران به دلیل مخاطرات طبیعی این سرزمین میگوید: «شهر تاریخی طبس، در زلزله 25 شهریور 1357 به طور كاملا تخریب شد و تمام بناهای شهر از بین رفت و دیگر قابل برگشت نبود و شهری كه بعد از زلزله و در سالهای 1362 و 1363 ساخته شد، یك شهر جدید بود. در چنین شرایطی، برگرداندن بناهای تاریخی نیازمند صرف بودجههای وسیع است كه مشابهش را در مورد مسجد كبود تبریز شاهد بودیم. مسجد كبود تبریز در زلزله 1780 میلادی تقریبا به طور كامل تخریب شد و فقط نیمه دروازه مسجد باقی ماند اما در سال 1352 شمسی بودجههایی برای بازسازی مسجد اختصاص یافت و از اواخر دهه 1360 شمسی بازسازی مسجد با كمك نقشههایی كه باستانشناسان و معماران متخصص ارائه دادند آغاز شد و حدود 30 سال طول كشید و تكمیل شد. مثال دیگر، ارگ تاریخی بم است كه در زلزله سال 1382 بعضی نقاط ارگ تا حدود 70 درصد و بعضی نقاط خیلی بیشتر تخریب شد اما طی سالهای بعد و با صرف هزینههای گسترده، بخشهایی از ارگ بازسازی شد اما هنوز هم بخشهای زیادی از تخریب زلزله 1382 باقی است. تهدید جدیدی كه امروز بناهای تاریخی ایران با آن مواجهند، فرونشست زمین است. بارزترین نمونه تاثیر فرونشست بر بناهای تاریخی را در شمال شهر اصفهان شاهدیم كه هم بنای تاریخی و هم خانهها و زیر ساختهای شهری را تحت تاثیر قرار داده و اگر با همین روند ادامه داشته باشد، تا حدود 20 سال آینده و تا زمان نابودی كامل سفرههای آب زیرزمینی در شمال شهر، تمام بناهای تاریخی در مجموعه شهری اصفهان دچار آسیب و تخریب خواهد شد. فرو نشست زمین قابل بازگشت و جبران نیست. در كشور ایتالیا، با صرف بودجههای بسیار بسیار ویژه، تلاش شده كه نشست و كج شدگی برج پیزا حفظ شود چون همین كج شدگی، یك جاذبه گردشگری است اما در باقی نقاط ایتالیا یا اسپانیا هم فرونشست زمین غیر قابل بازگشت است مگر تا 500 سال یا 1000 سال یا 2000 سال بعد كه سفره آب زیرزمینی جدیدی در آن منطقه ایجاد شود. سیلاب هم گاهی تاثیر مخربی بر بناهای تاریخی دارد. در سیلابهای فروردین 1398 در استان لرستان كه بیشترین پلهای تاریخی در كل فلات ایران را دارد، از 58 پل تاریخی، 56 پل تقریبا آسیب ندید و در بررسیهای محدودی كه از محل پلهای تاریخی بازمانده از دوران ساسانی داشتم، دیدم كه دهانه پلها را انقدر بزرگ گرفته بودند كه سیلابهای هزار ساله و دو هزار ساله را هم جواب داده در حالی كه در همان سیلاب 1398 تمام پلهایی كه ظرف 20 سال منتهی به سال 1398 ساخته شده بود دچار آبگرفتگی یا تخریب شد و این، تفاوت بنای باستانی با ساخت و ساز فوری است.»
این استاد دانشگاه در مورد مخاطراتی كه شهر پارسه را تهدید میكند میگوید: « آنچه به صورت عینی با آن مواجهیم، پمپاژ از سفرههای آب زیرزمینی و فرونشست زمین است كه به طور گسترده در تمام نقاط استان فارس و از جمله در مجموعه تخت جمشید و نقش رستم و پاسارگاد رخ داده اگرچه كه شدت فرونشست در تمام نقاط یكسان نیست و مثلا از 4 یا 5 سانت تا 10 یا 15 سانتیمتر در سال نوسان دارد. نتایج بررسی باستانشناسان در تخت جمشید و آرامگاه كوروش نشان میدهد كه در دوران هخامنشی در این بناها سیستمهای ایمنسازی در مقابل سوانح و مثلا، زهكشی آب و حتی جداساز از پی ایجاد كردهاند. در همین مورد، فیلمی پیدا كردم و در صفحه اینستاگرام خودم گذاشتم كه بازدیدكننده زیادی هم داشت و نشان میداد كه در تمدن هخامنشی و بیش از 2500 سال قبل، به مقابله با سوانح توجه میكردهاند و برای حفاظت بناهای مهم و نقاطی مثل آرامگاه كوروش در مقابل سیلاب و آبگرفتگی و زمینلرزهها، تدابیری داشتند كه خیلی جالب است و همین تدابیر، امروز در بازسازی و نوسازی و حتی تجهیز و حفاظت بناهای تاریخی میتواند كاربرد داشته باشد. مثال مشخص در این زمینه، مسجد تاریخانه دامغان است كه دومین مسجد تاریخی ایران محسوب میشود و پیش از اسلام، پرستشگاه زرتشتیان بوده است. ظاهرا این پرستشگاه در زلزله سال 855 میلادی اسیب دیده و سپس به صورت مسجد بازسازی شده كه امروز هم در مسجد تاریخانه میبینیم كه سر ستونها، در مكان اتصال به سقف، جداساز چوبی دارد و این مردم، حدود 1270 سال قبل متوجه شده بودند كه چون نمیتوانند مانع از تكانهای زمین شوند، پس برای سقف، جداساز بگذارند كه در صورت وقوع زمینلرزه، جابهجایی سقف كنترل شود و سقف فرو نریزد.»
زارع اشاره میكند كه جز در دفعاتی مشخص، به یاد ندارد كه مرمت و بازسازی بناهای تاریخی تخریب شده یا حتی نگهداشت و حفاظت ابنیه باستانی، در جریان همكاری گروهی متخصصان تمام رشتههای معماری و سازهای و هنری صورت گرفته باشد چون در ایران هیچ سند مدونی برای این همكاری گروهی وجود ندارد و میگوید: «پروتكلی برای این كار نداریم كه به صورت گروهی برای بازسازی بناهای تاریخی برویم. برای بازسازی ارگ بم، یك كنفرانس بینالمللی برگزار شد و سازمان میراث فرهنگی، كارگاههایی در مجموعه ارگ ایجاد كرد كه متخصصان رشتههای مختلف در همان كارگاهها مشغول به كار بودند و حداقل تا 10 سال اول بعد از زلزله، كار به صورت منسجم و منظم و با رعایت پروتكلهای بینالمللی مرمت انجام شد و البته نمونه این مرمت اصولی را در ارگ علیشاه تبریز هم مشاهده كردم. در سالهای بعد از 1357، بخشی از سالن ارگ 700 ساله را خراب كردند تا محوطهای برای برگزاری نماز جمعه ایجاد كنند اما در سالهای بعد، برای مرمت دروازه ارگ، استانداردهای بازسازی رعایت شد. جز این چند نمونه، مطمئن نیستم كه در تمام موارد بازسازی و مرمت بنای تاریخی، چنین استانداردهایی به طور منظم رعایت شده باشد و مثلا معلوم نیست كه آیا برای مرمت برج طغرل تهران همچنین مراعاتی صورت گرفته یا خیر چون آنچه من به چشم دیدم، در محدوده ری و چشمه علی و برج طغرل، بارها تجاوز به حریم محوطه و بنای تاریخی رخ داده از جمله اینكه قبر جدید در این محل ساختهاند و بزرگراه امام علی هم از كنار این محوطه و ابنیه تاریخی رد شده و چه بسا بخشهایی از محوطه هم زیر بزرگراه دفن شده باشد كه احتمالا جواب به اعتراض نقض حریم بنای باستانی و قاجاری این خواهد بود كه میخواستیم بزرگراه بزنیم!»
منبع: شرق