افزایش ترك تحصیل كودكان معلول به دلیل فقر
بسیاری از دانشآموزان معلول به دلیل فقر ناچار به ترك تحصیل هستند
كسانی كه مسجد شیخ لطفالله اصفهان را از نزدیك دیدهاند، میدانند معماری منحصر به فرد و كاشیكاریهای افسانهای این بنا به گونهای است كه با ورود به مسجد انگار پا روی آسمان میگذاری و با نگاه به گنبد مسجد، زمین را مشاهده میكنی! كف مسجد با كاشیكاریهای فیروزهای، شمایل آسمان را به خود گرفته و گنبد آن با كاشیهایی به رنگ خاك، زمین را تصویرسازی میكند. انگار كه احوالات روحانی حاكم بر این بنا، آسمان را به زیر پای حاضران آورده و زمین را بر بلندای ذهن آنها قرار داده است. داستان مسجد لطفالله، حقیقت بسیاری از مكانها و بناها روی این كره خاكی است؛ بناهایی كه در آنها حضور فرشتگان آسمانی، زمین را به آسمان بدل كرده و آسمان را زیر پای آنان قرار داده است. مدارس دانشآموزان استثنایی و معلولان یكی از همین قلمروهای آسمانی است كه روی زمین بنا شده است. دانشآموزانی كه هر كدام از آنها لبخندی بر لب داشته و برق چشمانشان توجه هر مراجعهكنندهای را جلب میكند. در كشاكش این همه زیبایی و لبخند و نیكویی اما شنیدن عبارتی از این دست كه بسیاری از دانشآموزان معلول به دلیل فقر و عدم توانایی پرداخت هزینهها، ناچار به ترك تحصیل میشوند، دردآور است. مسعود زمردیان موسس آموزشگاه كودكان استثنایی در فردیس البرز اما ضمن اشاره به این مشكلات میگوید: «كمبود امكانات مالی و دوری مسیر به دلیل عدم توانایی پرداخت هزینههای بسیار گزاف سرویس ایاب و ذهاب منجر به ترك تحصیل بعضی از دانشآموزان استثنایی میشود، چرا كه بسیاری از این عزیزان از بضاعت مالی كمی برخوردار بوده و در فقر شدید بهسر میبرند.»
برداشت 1: اینجا چراغی روشن است
وارد ساختمان كه میشوی؛ هرچند پاییز است اما بوی یاس بهاری را در فضا احساس میكنی! جلوتر كه میروی همه جا را سرشار رنگ و شادی و لبخند و موسیقی میبینی. دانشآموزان این موسسه استثنایی یكییكی از كنارت رد میشوند، هركدام از این فرشتگان هم با یك سلام بلندبالا تو را به میهمانیشان دعوت میكنند. دانشآموزان معلول موسسهای كه از سال 80 خورشیدی با هدف مهارتآموزی و آموزش دانشآموزان معلول و استثنایی آغاز به كار كرده و تا به امروز بیش از 180 دانشآموز را زیر پر و بال گرفته است. مسعود زمردیان موسس این آموزشگاه كه دهه نهم زندگیاش را پشت سر میگذارد، به استقبال ما میآید و از رویاهایی كه براساس آنها دست به احداث این آموزشگاه زده است، میگوید: «ترجیح دادم به جای آنكه پس از مرگم، دیگران برایم كاری كنند یا نكنند، خودم در زمان حیاتم هر آنچه كه از دستم بر میآید برای این سرزمین و این كشور انجام دهم؛ من شاگردی چهرههای برجستهای چون بدیعالزمان فروزانفر، دكتر سادات ناصری، دكتر مظاهر مصفا، دكتر گرجی و... را كردهام و در حوزه كسب و كار هم خدماتی برای كشورم ایران داشتهام. اما به فكرم رسید كه آنچه را كه قرار است در آینده انجام گیرد را در زمان حیاتم به نفع مردم كشورم انجام دهم. خداوند در قرآن میفرماید: «انفقو مما رزقناكم... از آنچه به شما دادهایم به دیگران انفاق كنید...» پس از مطالعات زیاد به این نتیجه رسیدم در حوزهای فعالیت كنم كه دیگران انجام ندادهاند. حمایت از بچههای استثنایی، حوزهای است كه متاسفانه افراد اندكی به آن پرداختهاند. بر این اساس، پس از مطالعات زیاد، این ساختمان را كه قبلا كارگاه ساعتسازی بود را تعطیل كرده و آن را در سال 80 برای كودكان استثنایی بنا كردم.»
برداشت 2: فرشتگانی كه با فقر دست به گریبانند
در زمان گفتوگو با زمردیان برخی از بچهها به او مراجعه كرده و در گوش او پچ پچی میكنند. چونان پدر بزرگی كه نوههایش را نوازش میكند، دست مهربانی به سر كودكان معلول میكشد و آنها را راهنمایی میكند.
هر بار كه كودك معلولی به سمتش میآید، نینی چشمانش به تپش میافتد و برق شادی در صورتش نمایان میشود. مشكل بچهها را كه حل كرد، دوباره صورتش را به سمت من میچرخاند و صحبتهایش را ادامه میدهد: «در سالهای ابتدایی، 64 كودك استثنایی داشتیم كه تنها در مقطع دبستان فعالیت میكردند. در سالهای بعد، متوجه شدیم كه مقطع متوسطه برای این دانشآموزان وجود ندارد. از آنجا كه در آن زمان امكاناتی نبود و هیچ ارگان و نهاد و بنیاد و حتی وزارت آموزش و پرورش كاری برای ما انجام نمیدادند، خودمان آستین بالا زدیم و مقاطع تازهای تا كلاس نهم را راهاندازی كردیم و نهایتا در 3سال گذشته، ساختمان دبیرستان را هم ساختیم و افتتاح كردیم.امروز بیش از 180 دانشآموز معلول بدون پرداخت هیچوجهی در مقاطع مختلف مشغول آموزش هستند. این آموزشگاه تنها مدرسه استثنایی موجود در ناحیه ۲ كرج است اما با توجه به كثرت جمعیت متاسفانه فضای آموزشی به اندازه كافی موجود نیست.» او ادامه میدهد: «وضعیت اقتصادی و معیشتی بسیاری از این بچهها و خانوادههای آنان بغرنج است. براساس اعلام مدیریت مركز، در سفره بسیاری از این خانوادهها و بچههایشان اقلام اساسی مانند مرغ، گوشت، میوه، مواد پروتئینی و... پیدا نمیشود. تلاش میكنیم تا از طریق قربانی كردن و توزیع اقلام اساسی كمكی اندك به این بچهها و خانوادههایشان داشته باشیم. كمبود امكانات مالی و دوری مسیر به دلیل عدم توانایی پرداخت هزینههای بسیار گزاف سرویس ایاب و ذهاب منجر به ترك تحصیل بعضی از دانشآموزان نیز میشود، چراكه بسیاری از این عزیزان از بضاعت مالی كمی برخوردار بوده و در فقر شدید به سر میبرند كه طبق تحقیقات به عمل آمده از ۱۸۰ نفر دانشآموز این مركز تقریبا بیش از ۱۰۰ نفر از آنها از خانوادههای بسیار بیبضاعت و در سطح خیلی پایین زیر خط فقر هستند. گروهی از این دانشآموزان یتیم و بخشی از آنها بدسرپرست یا تك سرپرست تحت پوشش بهزیستی هستند. تعدادی از آنها به دلیل از دست دادن والدین تحت تكفل مادربزرگ خود هستند.»
برداشت3: جایزهای برای مریم
واقع آن است كه بسیاری از كشورهای توسعه یافته و در حال توسعه از طریق رشد فعالیتهای مدنی تلاش میكنند ظرفیتهای تازهای را ایجاد كنند. این نوع فعالیتها اما با برخی قوانین در ایران همراه با دشواریهایی شده است. وقتی به این موضوعات فكر میكنم، رد دست كودكی را روی دستانم احساس میكنم، كودكی كه خود را مریم معرفی میكند، آرام دستم را میگیرد و مرا به سمتی میكشاند. به سمت اتاق بچهها میرویم. هدایایی همراه با بادكنك و شكلات برای هر دانشآموزی تدارك دیده شده. مریم آرام از من میپرسد به نظرتون تو این پاكتها چیه؟ به من هم میدن؟ناخودآگاه شادی تمام وجودم را در بر میگیرد. از یكی از معاونان موسسه میپرسم: «خانم برای مریم هم جایزه هست؟» خانم معاون نگاهی به من میاندازد و نگاهی هم به مریم و با جدیت میگوید: «این كادوها را فقط به بچههای زرنگ و با ادب میدهیم.» بعد از ثانیهای مكث رو به مریم ادامه میدهد: «مریم هم یكی از دانشآموزان مودب و كوشا و زرنگ آموزشگاه ماست. معلومه كه جایزه میگیره.» مریم با شنیدن این عبارت، دست مرا رها میكند و سریع خود را به دوستانش در حیاط مدرسه میرساند تا خبر جایزه بردنش را بدهد. صدای شادی و هورا و خنده فضای آموزشگاه را در بر میگیرد.
برداشت 4: دوستانی كه صدای بچهها را منعكس میكنند
زمردیان در بخش دیگری از صحبتهایش با تشكر از رسانهها میگوید: « لازم است از رسانههای كشور تشكر و قدرانی كنم. مرحوم دعایی مدیر مسوول روزنامه اطلاعات هرساله یك صفحه دراختیار بچههای ما قرار میدادند تا صدای این مركز به گوش مردم برسد و بچهها خوشحال شوند. از آقای حضرتی و سایر همراهان هم تشكر میكنم كه تلاش میكنند صدای این بچهها باشند. خوب است بدانید، بچههایی كه وارد این مركز میشوند، در ابتدای ثبتنام فاقد هر نوع مهارت و دانشی هستند، اما در این مركز به آنها آموزشهای لازم داده میشود. بسیاری از دانشآموزان این مركز تحصیلات خود را حتی بعد از دیپلم هم ادامه میدهند و به مدارج بالا میرسند. آن دسته از دانشآموزانی كه توانایی تحصیلات عالیه را ندارند، خیاطی، مونجوقكاری، نقاشی، مهارتهای خانهداری، گلسازی، نجاری و... را یاد میگیرند تا از طریق مهارت خود بتوانند در جامعه حضور داشته باشند. هیچكس دست خالی از این مركز نمیرود و به لطف خدا با یادگیری مهارتهای لازم وارد اجتماع میشوند.»
برداشت آخر: پیاده آمدنها و پیاده رفتنها
جشن كه به پایان میرسد، بچهها مهیای رفتن میشوند. من هم كیفم را برمیدارم تا راهی سرنوشتم شوم. در مسیر به همه محرومیتها و مشكلاتی فكر میكنم كه معلولان با آن دست به گریبان هستند. مشكلات اقتصادی كشور باعث شده تا سرمایهگذاری در برخی حوزهها از جمله حوزه معلولان كاهش پیدا كند. به دانشآموزان معلولی فكر میكنم كه به دلیل فقر نتوانستهاند آموزش خود را ادامه دهند و امروز در جشن موسسه غایب بودند. احتمالا امروز چقدر دلتنگ دوستانشان و جشن و هدیهها و لبخندها هستند. فرشتگانی كه هیولای فقر اجازه نمیدهد تا زیستن مقدر خود را تجربه كنند. هنگام خروج از موسسه، پنجرههای كلاسها كه شاهد همیشگی این آیندها و روندها هستند، انگار میگویند كه: «این زمان هم خواهد گذشت تا بعد چه پیشآید...»
منبع: اعتماد