چرا به «انسداد سیاسی» کنونی رسیده‌ایم؟

چرا به «انسداد سیاسی» کنونی رسیده‌ایم؟

تنها کافیست این روز‌ها به اطراف خود بنگریم و ببینیم تا چه اندازه جامعه به شنیدن اخبار منفی و خشونت‌آمیز میل دارد. یا اگر مشهودتر بگوییم کافیست به فیلم‌های منتشر شده به فیلم‌های منتشر شده از شعار‌های دانشجویان در دانشگاه‌های درجه یک کشور همچون شریف، بهشتی، خواجه نصیر و... بنگریم تا عمیق فاجعه خشونت و گذار از مرز‌های اخلاق سنتی را ببینیم. گویی گستره‌ای از مرز‌های اجتماعی پیشین از میان رفته‌اند و تنها خشونت است که اکنونیت سوژه‌هایش را معنا می‌بخشد. حال می‌توان از این مجمل، حدیث مفصل انسداد سیاسی در کشور را بازخوانی نماییم.

 این روز‌ها نبض میدان سیاست و جامعه ایرانی فعال‌تر از هر زمان دیگری می‌تپد. در یک سوی میدان، نهاد‌های رسمی به تکاپور افتاده‌اند تا جامعه را به سوی آرامش و بازگشت وضعیت به شرایط عادی سوق دهند. در سوی مقابل، جامعه نیز به صورت مداوم نیاز‌ها و خواسته‌های خود را از نهاد‌های رسمی مطالبه می‌کند. اما در این میان، حداقل تا کنون گشایشی را شاهد نیستیم. گویی رگ‌های میدان سیاست کشور دچار گرفتگی شده و نیاز یک آنژیوگرافی سریع، ضرورت یافته است.

هر چند شاید برخی‌، روایتی متفاوت از وضعیت داشته باشند، اما ادعای نوشتار حاضر این است که اکنون با وضعیتی «تعلیق‌گونه» مواجه هستیم. یعنی اکنون در سکانسی از تاریخ قرار داریم که می‌تواند عواقب وحشتناک و منفی‌ بزرگی را به همراه داشته باشد که نه نهاد‌های رسمی و نه جامعه نمی‌توانند آن را ببینند و بپذیرند. این وضعیتی است که می‌توان از آن به عنوان «انسداد سیاسی» فراگیر شده یاد کرد. انسداد و تعلیقی که برای پی‌جویی آن می‌توان به دلایلی چند اشاره کرد که در ادامه از نظر خواهد گذشت.

۱- تعبیر هرگونه اعتراض به اغتشاش

اغتشاش یا اعتراض؛ دو واژه جدل آفرین این روز‌های کشور هستند که تفسیر‌های مختلفی پیرامون آن‌ها ارائه می‌شود. نهاد‌های رسمی و برخی رسانه‌های مشخص با قاطعیت تمام و بدون هیچ درنگی ناآرامی‌های اخیر کشور را «اغتشاش» و شرکت‌کنندگان در ناآرامی را فریب‌خوردگان و دست‌نشانده‌های غرب و اسرائیل معرفی کردند. در مقابل، بخشی قابل توجه از جامعه، این رخداد را به عنوان اعتراض بازخوانی می‌کنند که نیازمند توجه، پاسخ‌گویی و تعامل مناسب از سوی حکومت با معترضان است.

اما گویا نهاد‌های رسمی از قبل، تفسیر خود را از هر گونه اعتراضی و نارضایتی‌ای تعیین کرده‌اند و آن را فارغ از مسالمت آمیز بودن یا نبودن و ماهیت معترضان، اغتشاش می‌نامند و حاضران در صحنه را اغتشاش‌گر. زمانی که این روایت از معترضان ارائه شود، به طور حتم میدان گفتگو و تعامل محدود و مسدود خواهد شد. برآیند قطعی اتخاذ و تداوم چنین رویکردی به طور حتم انسداد سیاسی خواهد بود. چرا که با اغتشاش‌گر نه می‌توان مذاکره کرد و نه می‌توان صدایش را شنید. در سوی مقابل، حاضران در صحنه ناآرامی‌ها نیز با به رسمیت شناخته نشدن، رویکرد عدم سازش را پیشه خواهند کرد.


۲- تنگ‌تر شدن دایره خودی‌ها و گسترده شدن حلقه غیر خودی‌ها

در یک دهه گذشته مسیر مشارکت نیرو‌های سیاسی در قدرت، روز به روز محدود و محدودتر شده است. دایره خودی‌ها تنگ‌تر و حلقه غیر خودی‌ها گسترده‌تر. نه تنها مسیر‌های حضور جریان‌های مختلف محدود شده، بلکه بسیاری از افرادی که سال‌های مناصب مهم مدیریتی را بر عهده داشته‌اند، به عنوان غیرخودی معرفی شده‌اند. حاصل چنین رویکردی، مشروعیت دادن به تیپ هویتی مومن بسیج انقلابی و طرد دیگر جریان‌های سیاسی حاضر در کشور بوده است. این روند، بدون تردید، یکی از عوامل مهم و موثر در انسداد سیاسی کنونی بوده است.

اساسا در صورت عدم اتخاذ رویه تنگ‌تر کردن دایره خودی‌ها و گسترده کردن حلقه غیرخودی‌ها، به احتمال زیاد، به وضعیت فعلی نمی‌رسیدیم. زمانی که بخشی بزرگ از جامعه احساس کند که هویت‌اش نادیده انگاشته می‌شود و خواسته‌هایش مشروعیت ندارد و صدایش شنیده نمی‌شود، تنها راه بیان اعتراض‌اش را به خیابان‌ها ارجاع می‌دهد.


۳- رخت بر بستن امید از جامعه

رخت بر بستن امید نسبت به آینده یکی دیگر از عوامل مولد و باز تولید کننده انسداد سیاسی در کشور است. اگر امید نسبت به آینده وجود داشت، هیچ‌گاه ناآرامی‌های چند وقت اخیر را شاهد نبودیم. جامعه‌ای که امید داشته باشد، به سوی خشونت گرایش پیدا نمی‌کند. در واقع، «امید به آینده» حلقه مفقوده‌ایی است که این روز‌ها همچون اهریمنی سخت جان بر پیکره حیات و ذهنِ مردمانی از این مرزوبوم چنبره زده است. جوانانی که به آینده امیدی ندارند و فردایی را برای خود تصور نمی‌کنند.

پدر و مادرانی که در راه تداوم حیات خود و فرزندانشان، تنها گزینه کار حداکثری و شبانه‌روزی را در پیش دارند. از آینده شغلی، مالی و یک زندگی عادی برای فرزندانشان واهمه دارند. ترس از آینده همچون زخمی بزرگ بر روح و روان مادران و پدرانی از این سرزمین سنگینی می‌کند. چنین جامعه‌ای مستعد فرورفتن در انسداد سیاسی است؛ چرا که نه چشم‌اندازی روشن از آینده متصور است و نه نهاد‌های رسمی می‌توانند امید به آینده را به جامعه برگردانند. تا زمانی که دولت نتواند امید را به جامعه بازگرداند هر گونه سخن به میان آوردن از پایان انسداد سیاسی، بیشتر شبیه یک رویا به نظر می‌رسد.


۴- افزیش خشونت و رادیکالیسم در جامعه

در چند وقت اخیر عمومیت گرایش جامعه به خشونت و رادیکالیسم، به بالاترین سطح ممکن خود رسیده است. تنها کافیست به اطراف خود بنگریم و ببینیم تا چه اندازه جامعه به شنیدن اخبار منفی و خشونت‌آمیز میل دارد. یا اگر مشهودتر بگوییم کافیست به فیلم‌های منتشر شده از شعار‌های دانشجویان در دانشگاه‌های درجه یک کشور همچون شریف، بهشتی، خواجه نصیر و... بنگریم.

گویی گستره‌ای از مرز‌های اجتماعی پیشین از میان رفته‌اند و این خشونت است که اکنون سوژه‌هایش را معنا می‌بخشد. حال می‌توان از این مجمل، حدیث مفصل انسداد سیاسی در کشور را بازخوانی نماییم. باید پرسید مرز گفتگو با جامعه خشن و دانشجویان رادیکال این روز‌ها را کجا می‌توان ترسیم کرد؟ واقعیت امر این است که یکی از لازمه‌های اساسی برای عبور از انسداد سیاسی، کاهش موج خشونت‌ها و رادیکالیسم است باید مورد توجه جدی واقع شود.


۵- جامعه مدنی مطالبه‌گر و خسته از بحران‌های در تعلیق

برکسی پوشیده نیست که این روز‌ها چگونه مشکلات معیشتی، تورم و نابسامانی‌های مدیریتی مردم را در مضیقه قرار داده است. جامعه‌ای که هر روز بیشتر از گذشته کوچک شدن سفره‌ها، کاهش قدرت خرید و تقلا برای مدیریت امور روزمره زندگی‌اش را می‌بیند. این جامعه سال‌ها تحریم، تورم افسار گسیخته و مشقت سپری کردن یک زندگی روزمره عادی را از سر گذرانده، اما همواره مطالبه یک وضعیت نرمال را داشته و دارد.

مردمانی که طی سال‌های اخیر وعده‌های زیادی شنیده، اما در عمل شاهد رفع بحران‌های جدی‌ نبوده‌اند، در وضعیت کنونی باوری به وعده‌های مسئولین ندارند. واقعیت امر این است جامعه مطالبه‌گر و خسته از بحران‌های ادامه‌دار اقتصادی، تنها عمل می‌خواهد؛ لذا می‌توان گفت تنها عمل و کردار‌های عینی است که می‌تواند پنجره‌های بسته شده انسداد سیاسی حاکم شده بر کشور را بگشاید. حال این عمل می‌تواند تحولی بزرگ در عرصه سیاست خارجی همچون برجام باشد یا اجرای یک طرح امیدبخش داخلی.


۶- از بین رفتن نیرو‌های میانجی میان حاکمیت و مردم

دیگر متغیر مهم در ظهور انسداد سیاسی در کشور، از بین رفتن نیرو‌های میانجی میان حاکمیت و مردم است. در تمامی جوامع، احزاب و نهاد‌های مدنی به عنوان رابط و میانجی میان مردم و دولت ایفای نقش می‌کنند. متاسفانه در سال‌های اخیر، فضا بر معدود بازیگران فعال سیاسی که نقش احزاب یا نهاد‌های مدنی را عهده‌دار بودند، بسته و بسته‌تر شده است. نبود همین نیرو‌های واسط که می‌توانند از یک سو نمایندگی خواست مردم را بر عهده داشته باشند و از سوی دیگر، صدای دولت را به جامعه منتقل کنند، یکی از متغیر‌های اصلی در انسداد سیاسی فراگیر شده کنونی است.

در گذشته برگزاری انتخابات با حضور جریان‌های سیاسی رقیب، عاملی مهم در تخلیه هیجانات و مطالبات شهروندان بود، اما در چند سال گذشته تهی شدن انتخابات از فضای رقابتی، این احساس را به جامعه تزریق کرده که نمایندگان خواسته‌های آن‌ها در ساختار قدرت حضور ندارند. همین امر موجب شده که میدان بازی سیاسی از رویه‌های مرسوم و قانونی به کف خیابان کشیده شود.


۷- عدم پذیرش مطالبات زمانه

جوامع بشری از گذشته تا امروز با مولفه اساسی پویایی قابل بازشناخت است. هر چه زمان سپری شده، نیاز‌ها و مطالبات نو مطرح شده و البته ساختار نیز متناسب با نیاز‌ها متحول شده است. فهم این مساله دشوار نیست که نیاز‌های جامعه ایرانی با خواسته‌ها و مطالبات دهه‌های گذشته تفاوت داشته و دارد. در واقع، جامعه مطالباتی را مطرح می‌کند که تا کنون مورد انکار و عدم پذیرش قرار گرفته است. در چند وقت اخیر نیز بسیاری از ناظران سیاسی و متخصصان مسائل اجتماعی بازنگری نهاد‌های رسمی در فهم تحولات زمانه را مورد تاکید قرار داده‌اند.

در این زمینه، باید توجه داشت که رویکرد حذف، انکار و نادیده گرفتن طی سال‌های گذشته نه تنها موجب پایان انسداد سیاسی کنونی نخواهد شد، بلکه انباشت بیشتر مطالبات را در پی خواهد داشت؛ لذا ضروری به نظر می‌رسد که اکنون نهاد‌های مسئول در مسیر تعامل با خواسته‌های جدید اجتماعی گام بردارند. گذار از رویکردی زمان‌پریشانه و بازبینی و اصلاح نگاه به جامعه و نظام آموزشی می‌تواند گامی مهم در مسیر خروج از انسداد سیاسی کنونی باشد.
۸- خطا‌های استراتژیک صداوسیمای ملی

یکی دیگر از عوامل انسداد سیاسی کنونی را می‌توان در تبدیل شدن رسانه‌های فارسی‌زبان خارج از کشور به مرجع روایت واقعیات اجتماعی دانست. رسانه‌های خارج از کشور با تبلیغ خشونت و ترویج ساختارشکنی، نقش روانی قابل توجهی در عدم بازگشت آرامش به جامعه و تطویل انسداد سیاسی در کشور داشته‌اند.

در این میان می‌توان انگشت اصلی اتهام را به سوی صداوسیمای ملی کشید. این در خلاء صداو سیمای ملی است که شبکه‌های خارج از کشور همانند ایران اینترنشنال و من‌وتو، با تولید و تمرکز ویژه بر اعتراضات اخیر کشور، توانسته‌اند بر اذهان برخی از جمعیت‌های مختلف کشور مسلط شوند. صدا وسیما در نتیجه بسیاری از خطا‌های استراتژیک در چند سال اخیر طیف وسیعی از مخاطبان خود را از دست داده است و در مقطع کنونی نیز نمی‌تواند نقش کاراکتری نیرومند برای خروج از انسداد را بازی کند.

 

 

کلید واژه
دیدگاه‌ها

نظراتی كه به تعميق و گسترش بحث كمك كنند، پس از مدت كوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت ديگر بينندگان قرار مي گيرد. نظرات حاوی توهين، افترا، تهمت و نيش به ديگران منتشر نمی شود.