گفتوگو با تقی آزاد ارمكی تحولات برآمده از مرگ مهسا امینی را در عرصه اجتماعی و عمومی
تغییر در مطالبات جوانان
گشت ارشاد به نقطه پایان خود نزدیك می شود. تاسف آور این است كه چرا این تحولات به اجبار (ونه اختیار)رخ می دهند و از قبل پیش بینی صورت نمی گیرد. مثل ماجرای حضور زنان در ورزشگاهها، سیستم به دلیل اجبار فیفا ناچار شد تن به حضور زنان در ورزشگاهها بدهد. در ماجرای گشت ارشاد نیز ماجرای فوت دختر نازنین ایرانی(مهسا امینی)نوعی اجبار را شكل داده است
بسیاری از تحلیلگران تحولات سال 88 را كنشگری «طبقه متوسط» برای ساماندهی عرصه «سیاسی» و رخدادهای سال98 پس از گرانی بنزین را كنشگری «طبقات محروم» برای عبور از چالشهای «اقتصادی» ارزیابی میكنند. مبتنی بر این فرضیه، همانطوركه طبقه محروم برای پیگیری مطالبات سیاسی طبقه متوسط در سال88 دخالتی نكرد، طبقه متوسط نیز به تلاشهای اقتصادی دهكهای پایینی جامعه در ماجرای گران شدن بنزین (سال98) وقعی ننهاد. ماحصل این بیاعتناییها، طی سالهای اخیر مشكلات عدیدهای را هم در عرصه سیاسی و هم در عرصه اقتصادی برای نظام طبقاتی كشور ایجاد كرد. نتیجه این تنازع از یك طرف منجر به عدم مشاركت جدی طبقه متوسط جامعه در انتخابات 1400 و از سوی دیگر، بروز مشكلات عدیده اقتصادی و راهبردی برای اقشار گوناگون شد. مبتنی بر این واقعیات بسیاری از كارشناسان به دنبال یافتن پاسخی برای این پرسش كلیدی هستند كه مطالبه اخیر بسیاری از ایرانیان در خصوص جمعآوری «گشت ارشاد» ذیل خواستههای كدام طبقه و دسته قرار میگیرد و مهمتر از آن تاثیر این تحولات در نظام طبقاتی كشور چیست؟ تقی آزاد استاد جامعهشناسی با اشاره به برخی نگرانیها از سوی گروههای دلواپس و اصولگرا در این خصوص كه عقبنشینی از گشت ارشاد منجر به طرح درخواستهای تازه از سوی جامعه مدنی ایران و تداوم عقبنشینیهای مستمر از سوی سیستم سیاسی میشود، این قرائت را قرائتی نادرست میداند، چرا كه به زعم او قلمروی طرح هر مطالبهای متفاوت از سایر موضوعات است. آزاد همچنین خطاب به تصمیمسازان از ضرورت دستیابی به یك آشتی ملی صحبت میكند كه تاخیر در تن دادن به آن باعث گسترش بحران و تكرار مستمر آن میشود.
در گفتوگوی قبلی، شما اعتراضات سال88 را اعتراض طبقه متوسط و تجمعات سال98 بر سر گرانی بنزین را مربوط به طبقه محروم جامعه ارزیابی كردید؛ با این مفروضات حوادث اخیر بعد از ماجرای درگذشت مهسا امینی را از منظر سیاسی و نظام طبقاتی چطور باید تحلیل كرد؟
هرچند مسائلی كه این روزها در ایران در حال رخ دادن هستند متفرق به نظر میرسند، اما یك تم مشخص در آنها مشاهده میشود كه ریشه آن «ضرورت تغییر» است. مثلا ضرورت تغییر در گشت ارشاد، یا تغییر نگاه سیاستگذاران به مطالبات زنان و جوانان و... حتی رادیكالترین شعارها نیز این روزها تم تغییر دارند. برخی افراد به دنبال تغییرات ساختاری هستند و برخی دیگر نیز به دنبال تغییر در روشها، شیوهها و نگاهها هستند. این دغدغهها هم دغدغه طبقه متوسط است كه از زبان گروههای اجتماعی متعدد در حال طرح است.
چه دلیلی برای این تحلیل تان دارید؟ چرا معتقدید طبقه متوسط در این رخدادها نقشآفرین است؟
اگر موضوع، دغدغه طبقه پایین بود، این طبقه باید از این فرصت استفاده میكرد، برای كاهش فقر و نابرابری و نهایتا امتیازگیری اقتصادی. مثلا در ماجرای اعتراضات پس از درگذشت مهسا امینی، شعارهای اقتصادی در خصوص حقوق بهتر، مقابله با فقر و ... نیز شنیده میشدند...
در حالی كه یك چنین مطالباتی طرح نشدند. بلكه همه گروهها تلاش میكنند تا همان دغدغههای ریشهای طبقه متوسط را مطرح كنند. تغییر نگاه به زندگی، مدارا، حقوق زنان، آزادی، حقوق شهروندان و... توسط طبقه متوسط به دهان سایر بازیگران گذاشته شده است. از سوی دیگر، دانشجویان و دانشگاهیان هم اساسا نیروهای طبقه متوسط هستند كه بعد از مدتها وارد كنشگری عمومی شدهاند. سایر اقشار اجتماعی نیز با همه تنوعی كه دارند، حتی كنشگران فضای مجازی از مفهوم حقوق انسانی، تنظیم روابط مناسب و نزدیك با جهان، و... سخن میگویند كه همه اینها گفتمان طبقه متوسط است.
یعنی این مطالبات هیچ ارتباطی با طبقات محروم پیدا نمیكند؟
اگر این مطالبات در قالب یك گفتمان تكرار شوند، باقی بمانند و روی آن ایستادگی شود، امكانی را فراهم میكند تا مانند سكه، یك جهت آن در راستای پاسخگویی به مطالبات طبقه متوسط باشد و جهت دیگر برای پیگیری مطالبات دهكهای پایین جامعه محقق شود. این همگرایی طبقاتی، موج بعدی پیگیری مطالبات را شكل میدهد كه در آن هم طبقه متوسط و هم طبقه محروم، بازتابی از خواستههای خود را در آن پیدا میكنند.
شعار «زن، زندگی و آزادی »كه طی روزهای اخیر مطرح شده، چه معنایی دارد؟
این یكی از ریشهدارترین خواستههای طبقه متوسط است. نیرویی هم كه این مطالبه را مطرح میكند، نیروی طبقه متوسط است. اگر طنین این مطالبه به اندازهای گسترش پیدا كند كه قلمروهای تازهای را در بر گیرد، باید منتظر حوادث تازهای در كشور باشیم.
بسیار گفته شده كه فشار اقتصادی اخیر (به خصوص بعد از آزادسازی قیمتها) باعث نحیف شدن طبقه متوسط شده، چرا ردپای این مشكلات اقتصادی در مطالبات طبقه متوسط مشاهده نمیشود؟
چندین دلیل دارد؛ چون طبقه متوسط به خوبی دریافته، ریشه مشكلات اقتصادی كشور در مناسبات ارتباطی با جهان خارج و ضرورت احیای برجام و موارد اینچنینی است. یعنی در سیاستهای كلان و چیدمان نظام سیاسی و تصمیمگیری میبیند كه این ضرورتها اولویت دارد. امروز مشكل اصلی اقتصادی كشور، این نیست كه مثلا كارخانهای توسط یك سرمایهدار تعطیل شده یا كمبود كالا و فقر و... وجود دارد و مردم باید علیه سرمایهداری شعار دهند. موضوع اصلی تحریم و عدم احیای برجام و انزوای كشور است. حرفهایی كه ماركس میزند با شرایط امروز ایران متفاوت است. از نگاه ماركسیستی طبقه كارگر علیه بورژوایی به پا میخیزد كه مشكلات اصلی را ایجاد میكند اما اینجا موضوع اصلی، نظام تصمیمسازی و حوزه اجتماعی است. عامل اصلی در بروز این وضعیت نامناسب، سیاستگذاریها، ضرورت احیای برجام، بهبود مناسبات با جهان و منافع برخی گروههای با نفوذ در كشور است.
در مواجهه با این مطالبات باز هم شاهد رفتارهای تكراری از سوی صدا و سیما و سایر اصولگرایان حاضر در دایره قدرت هستیم. در ماجراهای سالهای 76، 78، 88، 98 و نهایتا 1401 صدا و سیما مطالبات را به بیگانگان و دشمنان مربوط كرد و بعد هم محتوای مشخصی را با موضوع آتش زدن پرچم یا توهین به شعائر و... تهیه كرد. آیا این رویكرد باز هم باعث اقناع گروههای سمپات با سیستم میشود؟
در گذشته برخی از این راهبردها نتیجهبخش بود. مثلا ماجرای سال88 را به رویكردهای ضد اسلامی ارتباط دادند و تا حدودی بحث را جمع كردند، اما این رویكرد امروز حتی طرفداران اصولگرایان را نیز قانع نمیكند. در خوشبینانهترین حالت، مخاطبان قبلیشان را حفظ میكنند و مخاطب جدیدی جذب نمیكنند. كاری كه صدا و سیما میكند، فرقی با رویكرد ایران اینترنشنال ندارد. هر دو تنها به دنبال بمباران تبلیغاتی هستند. هیچكدام به دنبال شفافسازی نیستند. گفتوگوهای عمیق را در هر دو رسانه هم نمیبینند. در حالی كه باید لایههای موضوع از منظر علمی، طبقاتی، اقتصادی، سیاسی و... بررسی شود. رسانه آزاد تلاش میكند دیالوگهای متفاوتی را شكل دهد نه اینكه فقط بمباران تبلیغاتی كند. به این دلیل است كه بهرغم اینكه صدا و سیما خود را مدام تكثیر میكند و از 2كانال به 100كانال رسیده، اما نتوانسته مخاطبان خود را گسترش دهد، بلكه مخاطبان و مرجعیت خود را از دست داده است.
اما فضای مجازی نقش ویژهای را از منظر رسانهای ایفا میكند.
فضای مجازی بدون بهرهمندی از یك ساختار مركزی، در حال ایفای یك نقش ویژه در شكلدهی به تنوع معنا در جامعه ایرانی است. فضای مجازی یك ورژن ثابت در دفاع از حاكمیت یا نقد حاكمیت ندارد، بلكه لایههای متعدد رخدادها را جستوجو میكند و جالب اینجاست كه اتفاقات اصلی در این قلمرو شكل میگیرد كه صدا و سیما به آن بیاعتنا است.
موضوع گشت ارشاد این روزها به عنوان یك مطالبه جدی مطرح است. فعالان سیاسی، علمای دینی و عموم مردم آن را طلب میكنند. اما برخی اصولگرایان معتقدند كه عقبنشینی از سنگر گشت ارشاد باعث پیشروی جامعه مدنی و طرح خواستههای تازه میشود. نظر شما چیست؟
باید توجه داشت، حاكمیت به سادگی عقبنشینی نمیكند، فقط زمانی این عقبنشینی شكل میگیرد كه ساختارها دچار كژكاركردی شوند. به نظر میرسد گشت ارشاد به نقطه پایان خود نزدیك میشود. تاسفآور این است كه چرا این تحولات به اجبار (و نه اختیار) رخ میدهند و از قبل پیشبینی صورت نمیگیرد. مثل ماجرای حضور زنان در ورزشگاهها، سیستم به دلیل اجبار فیفا ناچار شد تن به حضور زنان در ورزشگاهها بدهد. در ماجرای گشت ارشاد نیز ماجرای فوت دختر نازنین ایرانی (مهسا امینی) نوعی اجبار را شكل داده است. این به معنای مقدمهچینی برای سایر مطالبات جامعه مدنی و مردم نیست، كسانی كه این نظر را دارند، موضوعات را سطحی میبینند. برای هر موضوع، سازمان و سوژهای باید ضرورت مختص آن موضوع شكل بگیرد و بعد تحولات شكل بگیرد. مثلا در تغییر كاركرد دانشگاهها، كرونا اثرگذار بود. دولت اساسا اعتنایی به دانشگاهها ندارد و میخواهد نیروی طرفدار برای خود بسازد. اما كرونا نقش دانشگاه را تغییر داد. این روند برای حوزههای علمیه به گونهای دیگر رخ داده است. مسالهای رخ داده كه باعث شده كاركردهای تازهای در این نهاد ایجاد شود. بنابراین در خصوص گشت ارشاد، مطالبات مرتبط با جمعآوری آن است نه گزارههای دیگر. تسری دادن آن به سایر موارد اشتباه است.
به عنوان یك استاد دانشگاه اگر قرار باشدتوصیهای به تصمیمسازان برای گذار از مشكلات فعلی داشته باشید، چه میگویید؟
موضوعی كه مدتهاست من درباره آن صحبت میكنم آن است كه ما در كشور به یك آشتی ملی نیاز داریم. تم اصلی این آشتی ملی نیز میتواند اخلاق، فرهنگ و دین ایرانی باشد. موضوعاتی چون حفظ نظام، ایدئولوژی ضدیت با غرب، نجات از بحرانها و... تم اصلی نیستند. ممكن است این موارد هم بعد از آشتی ملی مطرح شوند اما تم اصلی همان سه گانه است. باید كرامت انسان ایرانی، ادب ایرانی، اخلاق ایرانی و... مورد توجه قرار بگیرد و مبتنی بر آن آشتی ملی طراحی شود. ایجاد این گفتمان هم به بیان ادبی، فرهنگی و تاریخی نیاز دارد. در غیر این صورت هر از گاهی باید منتظر بحرانهای پیدرپی و از میان رفتن سرمایه اجتماعی در كشور باشیم.