دولتستیزی و دولتپذیری در ائتلاف و تضاد میان دولتها با طبقات اجتماعی نقش تعیینکنندهای دارد. اگر اصلاحطلبان زمانی از «لِویاتان» و «هابز» مکرر سخن میگفتند و با آن دولت اصلاحات را تئوریزه میکردند، بدین جهت بود که مردمی یا به معنای دقیقتر طبقهای همسو با دولت اصلاحات وجود داشت که دولتپذیر بودند. از همان ایام نیز طبقاتی بودند که سر ستیز با دولت را داشتند. با اینکه این طبقات با یکدیگر منافع مشترکی نداشتند، اما در یک نقطه اشتراک نظر داشتند؛ برچیدن دولت اصلاحات. اساسا در برخی از دستهبندیهای اجتماعی از جمله کشاورزان، تجار و کاسبان خردهپا، دستفروشان و کارگران کارهای خدماتی همواره نوعی دولتستیزی وجود داشته است. این گروهها بیش از آنکه دولتها را مفید به فایده بدانند، مخل درآمدزایی خود و گاه مانع کسبوکارشان میدانند. در این میان دستفروشان گسترش و نفوذ چشمگیرتری در دولتستیزی دارند. اغراق نیست اگر بگوییم در آیندهای نهچندان دور این طبقه به یکی از مؤثرترین طبقات در رخدادهای اجتماعی و سیاسی بدل خواهد شد. به هر صورت دولتها هرگز ملغی نخواهند شد و همه طبقات اجتماعی به این امر واقفاند که دولت یک ضرورت اجتماعی است؛ اما نباید از نظر دور داشت نوعی آنارشی بدوی و دولتستیزی همواره در پسزمینه طبقات اجتماعی وجود داشته است. این پسزمینه تاریخی چون استوار بر دولتستیزی است، کار دولتها را دشوار کرده است. به تعبیر «جان. ر. سرل» غلبه بر پسزمینه چنان دشوار است که نقاشان سوررئالیست نتوانستند این پسزمینه را تماما محو کنند. در نقاشیهای سوررئالیستی زن سهسر هنوز زن است و ساعت خمیده هنوز ساعت است و اشیای عجیبوغریب در نقاشی سالوادور دالی همان چند شیء آشنا هستند؛ اما مهمترین و کاراترین پسزمینهها، پسزمینههای روایی هستند؛ یعنی پسزمینهای که با زنجیرهای از رویدادها و باورها و خواستهای ما شکل گرفته است. این زنجیره به پسزمینهها، ساختاری روایی میبخشد. ما وقتی از دولتها حرف میزنیم، بیدرنگ روایتی از دولتها در گذشته هویدا میشوند که جامعهستیز بودهاند. همواره در شرایط اقتصادی ناگوار کفه ترازو به نفع دولتستیزان، سنگینتر میشود. در این بزنگاه است که اعتراضهای اجتماعی مانند دی 96 و آبان 98 به وقوع میپیوندد. نارضایتی اقتصادی و رسوب پسزمینههای دولتستیز، طبقات اجتماعی را بهسوی ائتلافی خطرناک پیش میبرد و اگر دولتها نتوانند با مطالبات مردم همسو شوند، ناگزیر باید به سمت دولت فرمانده پیش بروند. کاملا آشکار است که دولت روحانی توان و امکان آن را ندارد که به چنین دولتی درآید.اگر وضعیت سیاسی، اقتصادی و اجتماعی اینگونه ادامه پیدا کند، ضرورت وجود «دولت فرمانده» اجتنابناپذیر خواهد بود. آنچه اکنون بیش از هر چیز آشکار است، اینکه اوضاع اقتصادی و سیاسی کشور به این زودی بسامان نخواهد شد؛ شرایطی که مجلس یازدهم را تعین بخشیده است، مجلسی یکدست با پشتوانه طبقهای از حامیان اقتصادی و ایدیولوژیک. این مجلس و این طبقه میتوانند دولتی را بسازند که رؤیای نافرجامشان را تحقق بخشد. از سوی دیگر آنچه نگرانیها را تشدید کرده و این رؤیا را ناممکن میکند، سویه دولتستیزی دیگر طبقات اجتماعی است.
در شرایط کنونی این روحیه حتی میان برخی از چهرههای اصولگرا نیز دیده میشود. بعید است طبقاتی که از دولت اصولگرایان در چند سال گذشته حمایت میکردند، هنوز انسجام سابق را داشته باشند. آنان نیز به همان میزان با پسزمینه تاریخی خویش نسبت به همکیشانشان بیاعتماد شدهاند. درست است که دولت فرمانده با حداقلی از حامیانش میتواند شکل بگیرد، اما برای اجرائیکردن خواستههایش به حامیان حداکثری اقتصادی و ایدئولوژیک نیاز دارد. شاید فشار بر دولت روحانی و ازسکهانداختن دولتی نهچندان با سکه، کار دشواری نباشد و حملات به این دولت زمینهای را مهیا کند تا انگیزهای باشد برای حامیان اقتصادی و اعتقادی دولت فرمانده تا بتوانند با این دولت جدید دست به رفتاری تازهای بزنند؛ دایرهای به دور دولت متبوع خود و ایزولهکردن طبقات دولتستیز. در ائتلافها و تضادها این طبقاتاند که دولتها از آنان منتفع یا متضرر میشوند. شرایط بهگونهای است که هر دولتی روی کار بیاید، برای صورتبندی مجدد قدرت ناگزیر است به حامیان پای کار وابسته باشد؛ حامیانی که از یک دولت مقتدر (فرمانده) حمایت کنند، این حمایت به انگیزه و آمادگی نیاز دارد. پس ناگزیر طبقاتی به سمت دولت فرمانده گرایش خواهند داشت که پسزمینه آنان با چنین دولتی مطابقت داشته باشد.انتخابات 1400 دور جدیدی از رویکارآمدن دولتهای بعد از انقلاب است. این انتخابات رقابت میان طبقات دولتستیز و دولتپذیر خواهد بود. دولتپذیرانی که سالهاست در تحقق رؤیای دولتی حداقلی و یکدست هستند.