چرا سیاست خارجی ترامپ هیچ ارتباطی با واقع‌گرایی ندارد؟
ترامپ و شکست سیاست «اول آمریکا»؛

چرا سیاست خارجی ترامپ هیچ ارتباطی با واقع‌گرایی ندارد؟

سیاست خارجی ترامپ با اصول واقع‌گرایی که بر همکاری طولانی‌مدت و حفظ اعتماد بین‌المللی تأکید می‌کند، مغایرت دارد. رویکرد او مبتنی بر حمایت‌گرایی اقتصادی و معامله‌گری کوتاه‌مدت، باعث تضعیف اتحاد‌های پایدار، ایجاد بی‌ثباتی اقتصادی جهانی و کاهش اعتماد به ایالات متحده شده است. این سیاست‌ها به‌جای ارتقای منافع ملی، موجب فراهم شدن فرصت‌هایی برای رقبا و آسیب به موقعیت جهانی آمریکا می‌شوند.

«جاناتان کرشنر» (jonathan kirshner) استاد علوم سیاسی و مطالعات بین‌الملل در کالج بوستون آمریکا و نویسنده کتاب «آینده نانوشته؛ واقع گرایی و عدم قطعیت در سیاست جهانی»

به گزارش فرارو به نقل از نشریه آمریکایی فارن افرز، برخی معتقدند که با بازگشت دونالد ترامپ، سیاست خارجی آمریکا به سمت واقع‌گرایی بازخواهد گشت. «رابرت اوبراین»، مشاور امنیت ملی سابق ایالات متحده آمریکا در مقاله‌ای در نشریه «فارن افرز» ادعا کرده که دوران جدیدی از واقع‌گرایی با «طعم جکسونی» در راه است؛ اما این ادعا اشتباه است. واقع‌گرایان در سیاست خارجی اغلب دیدگاه‌های متفاوتی دارند، اما در یک نکته اتفاق نظر دارند: سیاست خارجی ترامپ، به‌ویژه رویکرد «اول آمریکا»، هیچ ارتباطی با واقع‌گرایی ندارد.
واقع‌گرایی بر این باور است که در سیاست جهانی، آنارشی یا نبود قدرت مرکزی برای حل اختلافات حاکم است. کشور‌ها باید همواره نسبت به قدرت و تهدیدات احتمالی هوشیار باشند؛ زیرا در چنین فضایی، هیچ تضمینی برای امنیت وجود ندارد. از نگاه واقع‌گرایان، اختلافات بین کشور‌ها اغلب ناشی از تضاد منافع و جاه‌طلبی‌هاست و به‌راحتی قابل حل نیستند. واقع‌گرایان معتقدند که در سیاست جهانی، رقابت هیچ‌گاه به پایان نمی‌رسد. پس از حل یک بحران، بحران‌های جدیدی ظهور می‌کنند.

برای واقع‌گرایان مسئله فقط این نیست که آیا می‌توانند در یک جنگ پیروز شوند یا نه، بلکه آنها به این پرسش مهم‌تر فکر می‌کنند: «پس از پیروزی چه اتفاقی خواهد افتاد؟» از دیدگاه واقع‌گرایان، حتی موفقیت در جنگ نیز می‌تواند پیامد‌های غیرمنتظره و جدیدی به همراه داشته باشد که باید برای آنها آماده بود. در نتیجه، سیاست خارجی ترامپ، که اغلب بر اقدامات زودگذر و تصمیم‌گیری‌های احساسی استوار است، نمی‌تواند با اصول واقع‌گرایی همخوانی داشته باشد. این نوع سیاست، بیشتر شبیه یک نمایش پرهیاهو است تا یک استراتژی مبتنی بر تحلیل و دوراندیشی.
تصمیم‌های واقع گرایانه و برنامه «اول آمریکا» ترامپ

واقع‌گرایی به رهبران امکان می‌دهد تصمیم‌هایی بگیرند که گاهی دشوار و حتی تأسف‌برانگیز است، اما بر پایه منافع ملی استوار باشد. این تصمیم‌ها می‌توانند شامل چشم‌پوشی از منافع شخصی یا گروهی باشند تا امنیت کشور، استقلال در سیاست‌گذاری داخلی و ایجاد محیطی بین‌المللی برای کاهش خطرات و افزایش فرصت‌ها را تضمین کنند. با این حال، سیاست «اول آمریکا» ترامپ هیچ ریشه‌ای در این اصول واقع گرایی ندارد. به همین دلیل، احتمالاً رویکرد‌های او به مسائل کلیدی مانند رقابت با چین، جنگ روسیه در اوکراین، ثبات اقتصادی جهانی و درگیری‌های خاورمیانه با واقع‌گرایی همخوانی نخواهد داشت.

واقع‌گرایی اگرچه محاسبه‌گر و سختگیرانه است، اما بی‌تفاوت به پیامد‌های اخلاقی نیست. واقع‌گرایان بر این باورند که استفاده از زور تنها زمانی قابل توجیه است که اهداف سیاسی مشخصی را با هزینه‌های معقول محقق کند. همان‌طور که کلاوزویتس (clausewitz) از اندیشمندان معروف در حوزه نظامی تأکید کرده است: «هیچ‌کس عاقلانه وارد جنگ نمی‌شود، مگر اینکه بداند چه هدفی از آن دنبال می‌کند.» سیاست خارجی یعنی دستیابی به اهداف مورد نظر در صحنه بین‌المللی؛ حتی اگر به‌طور سطحی برداشت شود که در سیاست جهانی بهتر است «ترس بر محبت» غالب باشد. واقع‌گرایان می‌دانند که تنفر بین‌المللی فقط برای احمق‌ها مطلوب است. نفوذ سیاسی و استفاده هوشمندانه از آن، معیار اصلی موفقیت در دستیابی به اهداف ملی است.
آیا سیاست «اول آمریکا» موفقیت آمیز است؟

سیاست «اول آمریکا» ترامپ تاکنون در صحنه بین‌المللی موفق عمل نکرده است. برای مثال، رقابت آمریکا با چین را بررسی کنیم. در دوران جنگ سرد، دیپلمات برجسته «جورج کنان» (george kennan) تهدید شوروی را بیشتر سیاسی می‌دانست تا نظامی. او هشدار می‌داد که خطر اصلی این نیست که شوروی فوراً اروپای غربی را فتح کند، بلکه این بود که در بلندمدت این قاره به حوزه نفوذ شوروی سقوط کند. امروز نیز در رقابت آمریکا و چین، این تحلیل همچنان کاربرد دارد. خطر اصلی این نیست که چین به‌صورت مستقیم همسایگان خود را اشغال کند، بلکه این است که به برتری سیاسی در شرق آسیا دست یابد. این رویکرد، به‌جای اقدامات هیجانی یا تاکتیک‌های کوتاه‌مدت، نیازمند یک راهبرد بلندمدت و مبتنی بر واقع‌گرایی است که ترامپ در سیاست‌های خود نشان نداده است.
رویکرد ترامپ و تناقض با واقع گرایی در سیاست خارجی

از دیدگاه واقع‌گرایی، هرچند توان نظامی آمریکا اهمیت دارد، اما پاسخ هوشمندانه به چالش چین، برقراری ائتلاف‌های پایدار و مشارکت‌های سیاسی نزدیک با بازیگران کلیدی منطقه است. این ائتلاف‌ها می‌توانند به‌عنوان ابزاری برای تقویت همکاری‌های مشترک و مقابله با تهدیدات بالقوه عمل کنند؛ اما ترامپ دیدگاهی متفاوت نسبت به این ائتلاف‌ها دارد و آنها را بیشتر به‌عنوان معاملات اقتصادی زیان‌ده می‌بیند تا ابزار‌هایی برای منافع بلندمدت. او اغلب متحدان آمریکا را کشور‌هایی ناسپاس و منفعت‌طلب می‌داند.

این رویکرد باعث شده کشور‌هایی که به واشنگتن تکیه دارند، نسبت به قابلیت اطمینان آمریکا دچار تردید شوند. اگر ایالات متحده غیرقابل‌اعتماد به نظر برسد، ممکن است کشور‌های منطقه شرق آسیا به این نتیجه برسند که همکاری با چین، به‌دلیل نبود جایگزین عملی، اجتناب‌ناپذیر است. در این شرایط، چین می‌تواند بدون نیاز به درگیری نظامی، تنها از طریق ایجاد یک حوزه نفوذ سیاسی پایدار به تسلط بر منطقه دست یابد.
توسل به زور برای مهار برنامه هسته‌ای خلاف واقع گرایی است

بی‌میلی ترامپ به تقویت ائتلاف‌ها همچنین در قبال جنگ اوکراین آشکار است. از دیدگاه واقع‌گرایان، منافع ملی آمریکا در این است که در جهانی زندگی کند که جنگ‌های تهاجمی و فاتحانه از سوی قدرت های بزرگ اقتدارگرا، بجای آنکه با موفقیت همراه شود، به شکست بینجامد. اگر این شکست‌ها با هزینه‌ای نسبتاً کم و در کنار تقویت روابط با متحدان محقق شوند، این سیاست موفق تلقی می‌شود. چنین شرایطی از زمان حمله روسیه به اوکراین در سال ۲۰۲۲ تاکنون فراهم شده است، اما تمایل ترامپ برای پایان دادن به جنگ بر اساس شرایط روسیه، نشان‌دهنده بی‌اعتنایی او به اصول واقع‌گرایی است. چنین رویکردی ائتلاف‌های غربی را تضعیف خواهد کرد.

واقع‌گرایی پیشنهاد می‌کند که واشنگتن تضمین‌های امنیتی خود در خلیج فارس را بازنگری کند. این تضمین‌ها که نیم قرن پیش معقول به نظر می‌رسیدند، امروز دیگر ضرورت چندانی ندارند. آمریکا اکنون بزرگ‌ترین صادرکننده انرژی در جهان است و با چالش‌های جدیدتری در دیگر نقاط جهان مواجه است. در همین حال، حمایت بی‌قید و شرط آمریکا از سیاست‌های توسعه‌طلبانه اسرائیل در کرانه باختری، منافع ملی آمریکا را تأمین نمی‌کند. اما ترامپ همچنان به حمایت از «بنیامین نتانیاهو» و سیاست‌های او ادامه داده است. همچنین ترامپ نسبت به تعهدات نظامی آمریکا در خلیج فارس ناراضی به نظر نمی‌رسد.

یک واقع گرا معتقد است که آمریکا باید به‌طور آبرومندانه از تعهدات نظامی خود در خلیج فارس عقب‌نشینی کند و از هرگونه درگیری مستقیم با ایران پرهیز نماید. تلاش برای از بین بردن برنامه هسته‌ای ایران به‌وسیله زور، از دیدگاه واقع‌گرایانه، یک اشتباه فاجعه‌بار خواهد بود. چنین اقدامی تنها موجب تشدید بحران‌ها و به خطر افتادن امنیت ملی آمریکا می‌شود.
ترامپ و برداشت نادرست از واقع گرایی در سیاست بین الملل

واقع‌گرایی، برخلاف تصور رایج، صرفاً به معنای نمایش قدرت یا سخت‌گیری در سیاست نیست. واقع‌گرایان معمولاً از لفاظی‌های بی‌اساس پرهیز کرده و به دور از هیاهو، بر منافع بلندمدت تمرکز می‌کنند. آنها می‌دانند که در سیاست بین‌الملل، حفظ اعتماد و اعتبار به اندازه توان نظامی یا اقتصادی اهمیت دارد. در مقابل، ترامپ رویکردی پرهیاهو و جنجالی در پیش گرفته است. او نه‌تنها در پیام‌های خود از تهدید آشکار استفاده می‌کند، بلکه اظهاراتی را بیان می‌کند که به روابط آمریکا با متحدانش آسیب می‌رساند.

تهدید‌های مکرر او برای تصرف کانال پاناما یا تحقیر نخست‌وزیر کانادا در پیام کریسمس، نشان‌دهنده بی‌توجهی به اهمیت روابط گرم با همسایگان نزدیک است؛ رابطه‌ای که یکی از بزرگ‌ترین مزایای راهبردی آمریکا محسوب می‌شود. پیشنهاد آشکار درباره خرید گرینلند (ناحیه‌ای خودمختار در اقیانوس منجد شمالی متعلق به پادشاهی دانمارک) و ادعای ضرورت آن برای امنیت ملی آمریکا نیز نه‌تنها غیرعملی به نظر می‌رسد، بلکه موجب تضعیف اعتماد بین‌المللی به نیات آمریکا شده است.

واقع‌گرایان به خوبی می‌دانند که چنین سخنانی، حتی اگر صرفاً برای جلب توجه داخلی باشد، می‌تواند به‌شدت به منافع ملی آسیب بزند. در دنیای سیاست بین‌الملل، حرف زدن ارزان نیست؛ بلکه می‌تواند انتظارات دیگر کشور‌ها را تغییر داده و به اعتبار بلندمدت آمریکا لطمه وارد کند.
تهدید دلار و اشتباه محاسباتی ترامپ

یکی دیگر از مواردی که رویکرد ترامپ با واقع‌گرایی در تضاد است، اظهارات او درباره جایگاه دلار در اقتصاد جهانی است. ترامپ در جریان کارزار انتخاباتی ۲۰۲۴ ادعا کرد که «کشور‌های بسیاری در حال ترک دلار هستند» و افزود که در صورت چنین اتفاقی، تعرفه‌های سنگین بر کالاهایشان اعمال خواهد کرد. این ادعا، درک نادرست او از نقش دلار در اقتصاد جهانی را نشان می‌دهد.

هرگونه تلاش برای مجبور کردن دیگر کشور‌ها به استفاده از دلار، احتمالاً نتیجه معکوس خواهد داشت و باعث کاهش اعتماد به آن می‌شود. واقع‌گرایان در چنین موقعیت‌هایی می‌دانند که حفظ اعتبار و اعتماد اقتصادی، به‌ویژه در مورد ارزی مانند دلار که نقشی محوری در اقتصاد جهانی دارد، اهمیت اساسی دارد. ترامپ اما با تهدید و لفاظی، اعتبار دلار را در معرض خطر قرار داده است.

حمایت‌گرایی اقتصادی، چه به‌عنوان یک استراتژی مستقل و چه به‌عنوان اهرم فشار، می‌تواند نتیجه معکوس بدهد. سیاست‌های حمایت‌گرایانه آمریکا احتمالاً با اقدامات تلافی‌جویانه روبه‌رو خواهد شد که به اقتصادی ضربه می‌زند که سالانه ۳ تریلیون دلار صادرات دارد و برای تولید داخلی به واردات محصولات واسطه‌ای وابسته است. این سیاست‌ها همچنین باعث افزایش قیمت کالا‌های داخلی می‌شود.

در همین حال، فرصت‌هایی برای دیگر کشور‌ها ایجاد شده است. برای مثال اتحادیه اروپا در دسامبر توافق تجاری بزرگی با چهار کشور آمریکای جنوبی امضا کرد و یکی از بزرگ‌ترین مناطق تجاری جهان را تشکیل داد. چین نیز در حال گسترش نفوذ اقتصادی خود در نیمکره غربی است. سیاست‌های تجاری تهاجمی ترامپ، حتی اگر به‌طور موقت موفق به کسب امتیازاتی شود، می‌تواند اهداف گسترده‌تر سیاست خارجی آمریکا مانند محدود کردن نفوذ چین را تضعیف کند. این اقدامات همچنین باعث بی‌ثباتی اقتصادی جهانی می‌شود و دیگر کشور‌ها را به اتخاذ مواضع محتاطانه‌تر و مقاوم‌تر در برابر زورگویی‌های احتمالی واشنگتن وامی‌دارد.

 

 

کلید واژه
دیدگاه‌ها

نظراتی كه به تعميق و گسترش بحث كمك كنند، پس از مدت كوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت ديگر بينندگان قرار مي گيرد. نظرات حاوی توهين، افترا، تهمت و نيش به ديگران منتشر نمی شود.