جهانِ پس از جنگ اسرائیل - حماس، همچون گذشته نخواهد بود
خبرهای بد جنگ غزه برای غرب

جهانِ پس از جنگ اسرائیل - حماس، همچون گذشته نخواهد بود

استفان والت در یادداشتی می نویسد: یک دیپلمات برجسته گروه هفت، ماه گذشته به فایننشال تایمز گفت: "ما قطعا نبرد در جهان جنوبی را باختیم. همه کاری که در این بخش از جهان (در موضوع اوکراین) انجام داده بودیم، از دست رفت. (توصیه) به قوانین بین الملل را فراموش کنید، نظم جهانی را فراموش کنید. آنها دیگر حتی به این حرف ها گوش هم نخواهند داد." شاید این توصیف، کمی بزرگنمایی باشد اما اشتباه نیست.

آیا تازه ترین جنگ غزه، پیامدهایی دوررس خواهد داشت؟ فکر می کنم که به عنوان یک قاعده، رخدادهای مغایر و متقابل ژئوپولیتیک معمولا توسط انواع مختلفی از نیروهای متقابل به موازنه می رسند و رخدادهای یک بخش کوچک از جهان، پژواک گسترده ای در دیگر جاها دارد. بحران ها و جنگ ها، رخ می دهند اما معمولا ذهن های آرامتر غلبه یافته و پیامدهایشان را محدود می کنند.

با این حال، همیشه این گونه نیست و شاید جنگ کنونی در غزه یکی از این استثناها باشد. البته من فکر نمی کنم که ما در آستانه جنگ سوم جهانی هستیم، حتی در واقع شگفت زده خواهم شد اگر جنگ جاری، به یک درگیری گسترده تر منطقه ای هم تبدیل شود. هرچند این احتمال را کاملا رد نمی کنم اما تا به اینجا، هیچ یک از دولت ها یا گروه های حاشیه این درگیری (حزب الله، ایران، روسیه، ترکیه و...) اشتیاقی برای درگیری مستقیم نشان نداده اند و مقام های آمریکایی هم تلاش دارند تا این درگیری را محدود نگه دارند. از آنجا که یک درگیری منطقه ای از این هم پرهزینه تر و خطرناکتر خواهد بود، همه باید امیدوار باشیم که این تلاش ها به موفقیت برسد اما حتی اگر جنگ در همین محدوده غزه باقی بماند وبه زودی هم پایان بگیرد، پیامدهای چشمگیری در اطراف جهان خواهد داشت.

برای درک اینکه پیامدهای گسترده تر این جنگ چه خواهد بود، مهم است موقعیت کلی ژئوپولیتیکی جهان، درست پیش از حمله غافلگیرانه هفتم اکتبر حماس را به یاد آوریم. پیش از حمله حماس، ایالات متحده آمریکا و متحدانش در ناتو، در حال یک جنگ نیابتی علیه روسیه در اوکراین بودند. هدفشان این بود که اوکراین بتواند روسیه را از قلمروهایی که پس از فوریه 2022 تسخیر کرد، بیرون براند و روسیه را تا جایی ضعیف کند که قادر به چنان کاری در آینده نباشد. اما جنگ به خوبی پیش نرفت: ضدحمله تابستانی اوکراین متوقف شد و به نظر می رسد که موازنه قدرت نظامی به تدریج به سود روسیه چرخش می کند و امیدها به اینکه کی یف بتواند قلمروهای از دست رفته اش را چه با زور سلاح یا از گذر گفت وگو پس بگیرد، رنگ می بازد.

همچنین، آمریکا عملا جنگی اقتصادی را علیه چین به راه انداخته بود که هدفش جلوگیری از سلطه چین بر قله های هدایت کننده تولیدات نیمه رسانا، هوش مصنوعی، رایِش کوآنتومی و دیگر زمینه های فن آوری پیشرفته است. واشنگتن، چین را به عنوان حریف اصلی درازمدتش می دید و دولت بایدن تصمیم داشت تا توجه بیشتر و بیشتری را بر این چالش متمرکز کند. مقام های دولت آمریکا، محدودیت های اقتصادی علیه چین را "شدیدا متمرکز" توصیف می کردند (یک "حیاط کوچک با نرده های بلند") و پافشاری داشتند که خواهان اشکال دیگری از همکاری با چین هستند. اما این حیاط کوچک، بزرگتر می شد، آن هم به رغم بدبینی های فزاینده درباره اینکه آیا نرده های بلندش قادر به بازداشتن چین از پیشتازی در دست کم برخی عرصه های فن آوری خواهد شد یا نه.

در خاورمیانه، دولت بایدن تلاش داشت تا یک هدف دشوار دیپلماتیک را بزند: می خواست عربستان را از نزدیک شدن به چین منصرف کند و شکلی از تضمین امنیتی به ریاض بدهد و احتمالا هم به سعودی ها اجازه دهد به فن آوری حساس هسته ای دسترسی یابند تا ریاض روابطش را با اسرائیل عادی کند. هرچند روشن نبود که این توافق به نتیجه نهایی برسد و منتقدان هشدار داده بودند که نادیده گرفتن مسئله فلسطین و چشم بستن بر کردارهای خشونت آمیز فزاینده دولت اسرائیل در قلمروهای فلسطینی، سرانجام خطر انفجار را با خود به همراه دارد.

سپس حمله هفتم اکتبر رسید و 1400 اسرائیلی کشته شدند و اکنون بیش از ده هزار نفر – از جمله چهار هزار کودک – در غزه با بمباران های اسرائیل، جانشان را از دست داده اند. حالا برسیم به پیامدهای این تراژدی ادامه دار برای ژئوپولیتیک و سیاست خارجی آمریکا.

نخست اینکه این جنگ، مانع مهمی بر سر راه تلاش های آمریکا برای عادی سازی سعودی – اسرائیلی گذاشت (که این بی گمان یکی از اهداف حماس هم بود). البته چه بسا که این مانع، همیشگی نباشد چرا که انگیزه های اولیه پشت این توافق، هنوز پابرجا مانده است و پس از جنگ غزه هم برقرار خواهد بود. حتی در این صورت هم موانع این توافق، به شکل روشنی افزایش یافته اند و هرچه آمار تلفات بالا رود، این موانع بلندتر هم خواهند شد.

دوم، این جنگ با تلاش های آمریکا برای کاهش هزینه زمان و توجه خود در خاورمیانه و تمرکزِ توجه و تلاش خود بر شرق آسیا مداخله خواهد داشت. جِیک سولیوان، مشاور امنیت ملی کاخ سفید، در مقاله ای که درست پیش از حمله حماس در فارین افرز منتشر شد – و اکنون مقاله بدنامی شده – ادعا کرد که رویکرد منظم دولت آمریکا در خاورمیانه، منابع لازم برای دیگر اولویت های جهانی را افزایش خواهد داد و ریسک منازعات تازه در خاورمیانه را کاهش می دهد. ماه اکتبر نشان داد که این دقیقا آن نتیجه ای نبود که عملا محقق شد.

اینجا مسئله عرض باند مطرح است: هر روز، تنها 24 ساعت دارد و هر هفته هم هفت روز و جو بایدن و آنتونی بلینکن، وزیر امور خارجه اش به همراه دیگر مقام های ارشد آمریکایی نمی توانند هرچند روز یک بار به اسرائیل و کشورهای خاورمیانه پرواز کنند و باز هم وقت و توجه کافی برای جاهای دیگر داشته باشند. انتصاب کورت کامپبل kurt campbell، متخصص مسائل آسیا به عنوان معاون وزیر امور خارجه، شاید کمی از بار این مشکل بکاهد اما بحران اخیر در خاورمیانه هنوز هم به معنی کاهش ظرفیت سیاسی و نظامی آمریکا برای آسیا در کوتاه و میان مدت است. خیزش اعتراضی داخلی وزارت امور خارجه که مقام های میانی این وزارتخانه علیه واکنش یکجانبه دولت آمریکا به جنگ غزه برانگیخته شدند، این مشکل را دشوارتر می کند.

خلاصه اینکه، جنگ اخیر خاورمیانه، برای تایوان، ژاپن، فیلیپین یا هر کشور دیگری که با فشار فزاینده چین روبه روست، خبر خوبی نیست. مشکلات اقتصادی چین هم مانع اقدامات جسورانه پکن علیه تایوان یا در محدوده دریای جنوبی چین نشده است. از جمله آنها حادثه اخیری است که طی آن بر پایه گزارش ها، یک هواپیمای ردگیر چینی از ده فوتی یک بمب افکن گشت زن آمریکایی عبور کرد. با توجه به دو ناو هواپیمابری که اکنون در شرق مدیترانه مستقر شده اند و عطف توجه واشنگتن به این منطقه، توانایی واکنش موثر در صورت وخیم شدن اوضاع آسیا، بی گمان تضعیف می شود.

همچنین در اینجا فرضم این است که جنگ غزه، به لبنان و ایران گسترش نخواهد یافت، تحولی که آمریکا و دیگران را با اوضاع تازه و مرگبارتری روبه رو می کند و وقت، توجه و منابع بیشتری را جذب خواهد کرد.

سوم، جنگ غزه برای اوکراین یک فاجعه است. جنگ غزه بر عرصه رسانه ای سایه انداخته و کار جلب حمایت از بسته تازه کمک آمریکا به اوکراین را دشوارتر کرده است. جمهوریخواهان مجلس نمایندگان به تردید افتاده اند و یک نظرسنجی موسسه گالوپ که از چهارم تا شانزدهم اکتبر انجام شده، نشان می دهد که 41درصد آمریکایی ها بر این باورند که حمایت آمریکا از اوکراین بیش از اندازه است، درصدی که در ماه ژوئن تنها 29درصد بود.

مشکل از این هم بزرگتر است. منازعه در اوکراین به یک جنگ فرسایشی بی پایان تبدیل شده است و این یعنی توپخانه، نقش اصلی را در میدان نبرد بازی می کند. آمریکا و متحدانش قادر به تولید سازوبرگ کافی توپخانه برای رفع نیازهای اوکراین نبوده اند و واشنگتن مجبور شده است از ذخایرش در کره جنوبی و اسرائیل برداشت کند تا توان جنگی اوکراین حفظ شود. اکنون که اسرائیل در حال جنگ است، نیاز به گلوله های توپ و دیگر مهماتی دارد که در غیر این صورت به اوکراین می رفت. همچنین اگر اوکراین سرزمین های بیشتری را از دست بدهد، بایدن چه کار خواهد کرد؟ یا اگر ارتش اوکراین از هم بپاشد؟ با در نظر گرفتن همه این جوانب، آنچه در غزه رخ می دهد، خبر خوبی برای کی یف نیست.

همچنین جنگ غزه، خبر بدی برای اتحادیه اروپایی است. یورش روسیه به اوکراین، به رغم برخی فرسایش های خفیف، همبستگی اروپایی را افزایش داد و به حاشیه رفتن حزب خودکامه و گسست آور "قانون وعدالت" در انتخابات اخیر لهستان هم یک نشانه دلگرم کننده است. اما جنگ غزه، شکاف های اروپا را دوباره باز کرد چرا که برخی کشورها به حمایت بی پروا از اسرائیل روی آوردند و برخی دیگر همدلی بیشتری برای فلسطینی ها نشان می دهند (البته نه برای حماس). اختلاف جدی ای نیز میان اورسلا فون در لاین، رویس کمیسیون اروپایی و جوزف بورل، دیپلمات ارشد اتحادیه اروپایی بروز کرده است. همچنین حدود هشتصد کارمند اتحادیه اروپایی هم نامه ای را امضا کردند که در آن حمایت یکجانبه فون در لاین از اسرائیل مورد انتقاد قرار گرفته است.

هرچه این جنگ بیشتر ادامه یابد، این شکاف ها بیشتر می شود و ضعف دیپلماتیک اروپا، اگر نگوییم بی خاصیتی اش، را بیشتر نمایان خواهد کرد و نیز به تضعیف یک هدف بزرگتر، یعنی اتحاد دموکراسی های جهان در چارچوب یک ائتلاف نیرومند و موثر، خواهد انجامید.

اینها خبرهای بدی برای غرب اما خبرهای بسیار خوبی برای روسیه و چین هستند. از چشم انداز آنها، هر چیزی که توجه آمریکا را از اوکراین و شرق آسیا منحرف کند، اتفاق خوبی است به‌ویژه وقتی که آنها بتوانند کناری بنشینند و شاهد افزایش آسیب باشند. همان طور که در مقاله قبلی هم گفتم، این جنگ همچنین توجیه خوبی در اختیار مسکو و پکن به سود نظم چندقطبی ای قرار می دهد که دیرزمانی است آن را علیه نظم تحت رهبری آمریکا عَلَم کرده اند. همه ی کاری که آنها باید انجام دهند این است که به دیگران گوشزد کنند که آمریکا در سی سال گذشته قدرت بزرگ اصلی ای بوده که خاورمیانه را اداره کرده و نتایجش یک جنگ فاجعه بار در عراق، یک توانمندی هسته ای پنهان در ایران، ظهور داعش، یک فاجعه انسانی در یمن، آشوب در لیبی و شکست فرایند صلح اسلو است. آنها می توانند حملات خشونت بار حماس در هفتم اکتبر را هم به این فهرست اضافه کنند تا نشان دهند که واشنگتن حتی نمی تواند نزدیکترین متحدش را از رخدادهای دهشتناک در امان بدارد. شاید بتوان هر یک از این اتهامات را به چالش کشید اما آنها مخاطبان مشتاقی در بسیاری از نقاط جهان دارند. شگفت نیست که کارزارهای رسانه ای روسیه و چین، هم اکنون از این منازعه برای به چالش کشیدن مفهوم "کشور غیرقابل جایگزین" (یعنی آمریکا) بهره می گیرند.

در نگاه به جلوتر، این جنگ و واکنش آمریکا به آن، تا مدت ها همچون سنگ آسیابی بر گردن دیپلمات های آمریکایی آویزان خواهد ماند. از قبل هم شکاف بزرگی میان نگاه آمریکا و غرب به بحران اوکراین و رویکرد بسیاری از کشورهای جنوب جهان وجود داشت که رهبرانش مشخصا از یورش روسیه به اوکراین حمایت نکردند اما از آنچه در نگاهشان معیارهای دوگانه و توجه گزینشی نخبگان سیاسی غربی است، خشمگین بودند. واکنش افراطی اسرائیل به حملات حماس هم این شکاف را بیشتر می کند، تا حدودی به این دلیل که در بقیه جهان در قیاس با آمریکا و اروپا، همدلی بسیار بیشتری برای رنج و مصائب کلی مردم فلسطین وجود دارد. هرچه جنگ جلوتر برود و هرچه غیرنظامیان فلسطینی بیشتری کشته شوند، این همدلی هم بیشتر می شود، بویژه وقتی که دولت آمریکا و برخی سیاستمداران برجسته اروپایی، چنین حمایت یکسویه ای از اسرائیل دارند. همان طور که یک دیپلمات برجسته گروه هفت، ماه گذشته به فایننشال تایمز گفت: "ما قطعا نبرد در جهان جنوبی را باختیم. همه کاری که در این بخش از جهان (در موضوع اوکراین) انجام داده بودیم، از دست رفت. (توصیه) به قوانین بین الملل را فراموش کنید، نظم جهانی را فراموش کنید. آنها دیگر حتی به این حرف ها گوش هم نخواهند داد."  شاید این توصیف، کمی بزرگنمایی باشد اما اشتباه نیست.

از اینها گذشته، مردمانی که خارج از محدوده راحت جامعه فراآتلانتیک هستند، از نگاه گزینشی غرب آزرده اند. یک جنگ تازه در خاورمیانه درگرفته و رسانه های غربی همه ظرفیت خود را به آن اختصاص داده اند و روزنامه های گرانقیمت صفحات بیشماری را با گزارش ها و تفاسیر آن پر کرده اند و شبکه های تلویزیونی ساعت ها وقت آنتن خود را به رخدادهای آن اختصاص می دهند. اما درست در همان هفته ای که این جنگ رخ داد، سازمان ملل گزارش داد که حدود هفت میلیون نفر در جمهوری دمکراتیک کنگو، عمدتا به خاطر بروز خشونت، بی خانمان شده اند. این گزارش کمتر توجهی را به خود جلب کرد، هرچند شمار انسان هایی که بیجا شدند، از شمار قربانیان در اسرائیل یا غزه بیشتر بود.

نباید این پیامد را هم بزرگنمایی کرد: دولت های جنوب جهانی هنوز منافع خودشان را دنبال می کنند و به رغم خشم و ناخرسندی شان از دو رویی غرب، باز هم با آمریکا و دیگران داد و ستد دارند اما این مسئله، کنار آمدن با آنها را آسانتر نمی کند و باید که منتظر بی توجهی آنها به موعظه هایمان درباره نورم ها، قوانین و حقوق بشر باشیم. جای شگفتی نیست که کشورهای بیشتری چین را به عنوان یک وزنه متقابل مفید در برابر واشنگتن ببینند.

دست آخر اینکه، این رخداد نامیمون، شهرت آمریکا به توانمندی در سیاست خارجی را صیقل نمی دهد. ناکامی بنیامین نتانیاهو در حفاظت از اسرائیل شاید شهرتش را برای همیشه لکه دار کند اما دستگاه سیاست خارجی آمریکا هم نتوانست بببیند که چنین خونریزی ای در راه است و واکنش اش تا به امروز هم چندان کمکی نکرده است. اگر این ناکامی اخیر، با یک نتیجه ناخوشایند در اوکراین همراه شود، دیگر کشورها نه تنها اعتبار آمریکا بلکه داوری آمریکایی را نیز زیر سوال می کشند. این دومی است که کیفیت مهمتری به شمار می رود چرا که دیگر دولت ها اگر باور داشته باشند که رهبران آمریکا، درک روشنی از رخدادها دارند و می دانند که چگونه واکنش نشان دهند و دست کم حدی از توجه را هم به ارزش های مورد ادعای خودشان دارند، در آن صورت به توصیه های واشنگتن گوش داده و آن را دنبال می کنند. اگر این گونه نباشد، چرا باید به توصیه های آمریکا در هر زمینه ای که باشد، توجه کنند؟

منبع: فارن پالسی / تحریریه دیپلماسی ایرانی

 

 

کلید واژه
دیدگاه‌ها

نظراتی كه به تعميق و گسترش بحث كمك كنند، پس از مدت كوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت ديگر بينندگان قرار مي گيرد. نظرات حاوی توهين، افترا، تهمت و نيش به ديگران منتشر نمی شود.