استاد سیدجواد طباطبایی، فیلسوف ایران، در غربت رخت از جهان برکشید. او با میراثی گرانسنگ از خود ما را ترک کرد و مسئله ایران را همچنان بهصورت باز برای ما نگه داشت. طباطبایی امتناع شکلگیری دولت در ایران را چه پیش از انقلاب و چه پس از شکلگیری جمهوری اسلامی بهخوبی دریافته بود، ازاینرو در پی ریشههای این امر بود. یافته او در این رهگذر عمر، صورتبندی مسئله ایران بود و چون به ریشهها میپرداخت با کسان زیادی در اردوگاههای فکری مختلف رودررو شد و با توجه به زبان تند و تیزی که داشت، دوستان و دشمنان زیادی برای خود آفرید. به هرروی، دوست و دشمن او را اندیشمندی مرزی میدانند.
سیدجواد طباطبایی که به زبانهای فارسی، ترکی، عربی، فرانسه و انگلیسی مسلط بود و بهخوبی از متنهای جدید و قدیم شرق و غرب، ایران و فرنگ بهره برده بود، بسیار زود به مسئله بیدولتی در ایران پی برد و به گمان من، این شد مسئله او. پُرواضح است که بدون دولت نه دستیابی به صلح اجتماعی و استقرار نظم عمومی ممکن است، نه امنیت ملی ایران قابل تأمین است و نه توسعه ملی و تعالی ایران در سطح جهان قابل دستیابی است. دولت در روزگار جدید به مفهوم غلبه قومی بر سایر اقوام و انحصار کاربست زور در نزد گروهی غالب نیست. دولت به مفهوم حاکمیت اراده ملت و حکومت قانون است و این هر دو در جریان رودررویی ایران با اندیشه مدرن از هم تکیده بودند.
دولت مدرن بدون ملت مفهومی ندارد. ازاینرو نهاد ملت بر وجود دولت پیشی دارد. بسیاری از کشورهای اطراف ما مسئله بنیادینشان تعریف ملتی است که دولتهایشان درصدد نمایندگی آنها هستند و چون ریشهای تاریخی ندارند، چارهای جز دستیازیدن به ملتسازی تصنعی و ملیگرایی رمانتیک ندارند. سیدجواد طباطبایی بر این باور بود که هرچند پدیده ملت پدیدهای مدرن است، اما مردمان ایران در دورههای تاریخی دور ویژگیهای ملتبودن را مطابق تعریف جدید دارند. او بر این باور بود که ایرانیان بر فراز تنوع قومی، زبانی، دینی و آیینی در یک جریان تاریخی درازمدت موفق شدهاند به هویتی فراتر دست یابند که امکان زندگی مسالمتآمیز آنان کنار یکدیگر را فراهم آورده و امکان رشد علم، وحدت سرزمینی، امنیت عمومی و رفاه جمعی را برای آنان فراهم کرده است؛ بنابراین ایران هیچگاه نیاز به ملیگرایی رمانتیک یا ملتسازی تصنعی ندارد، بلکه باید موانعی که بر سر راه شکلگیری اراده ملی است مرتفع شود.
او دریافته بود که نه مفهوم سلطان شیعه که صفویان به آن متکی بودند برای شکلدهی دولت مدرن پاسخگو است و نه مفهوم استبداد پهلوی که متکی بر ملیگرایی رمانتیک بود و در عمل نهاد قانون را پایمال میکرد کاری از پیش میبرد و ازاینرو مفهوم ایران، تبدیل شده بود به مسئله زندگی علمی او. او بهخوبی دریافته بود که گرچه صفویان به کمک اندیشه سلطان شیعه، وحدت و یکپارچگی ایران را حفظ کردند، اما نتوانستند بنیان ملت ایران را تقویت کنند. ازاینرو ایران با پدیده انحطاط مواجه شد و درست در روزگاری که ملتهای غربی پس از قرون وسطی شروع به رشد کردند، ایران مسیر معکوس را طی کرد.
ملیگرایی پهلوی نیز متکی بر مفهوم تاریخی ایران و ملت ایران نبود، ازاینرو قانون به مفهوم وجدان و ارزش ملی جایی در فرهنگ و قاموس او نداشت. نقد طباطبایی به روشنفکری پسامشروطه این است که مسئله ایران در دستور کار ساحت روشنفکری ایران آنچنان که باید و شاید قرار نگرفت و ایران به صورت مسئله دانشگاه جدید درنیامد؛ ازاینرو دانشگاه بیشتر به محلی برای آموزش نظریههای وارداتی بدون تسلط کافی برای نحوه تلاقی آنها با مسئله ایران تبدیل شد. و این کم مسئلهای نبود و نیست. قانون که برترین یافته دوران مدرن است، به امر مبتذل قیام و قعود عدهای در پارلمان و چهبسا ابزاری برای اعمال اراده اقلیت بر یک ملت تبدیل شد. حال آنکه قانون باید وجدان عمومی جامعه باشد که با کمترین هزینه و با بیشترین موفقیت و با میل جمعی به کار بسته شود. پرواضح است که قانون نیز تابع تعریف ملت است و بدون آن امکان حاکمیت قانون وجود ندارد.
نقد او به جمهوری اسلامی شامل هر دو مورد پیشگفته است. از یک سو، دولت در جمهوری اسلامی متکی بر آرای عمومی است اما راههایی برای فرار از آن در قانون اساسی تعبیه شده و از سوی دیگر قانون مبنای حکومت است، لیکن گریزگاههای فراوانی برای غلبه شرع بر قانون پیشبینی شده یا دستکم امکان تأویل فراهم آمده است. بههرروی مسئله ایران، مسئله اصلی ما در این سده و سده پیشرو است و نمیتوان از آن روی برتافت. یاد استاد جواد طباطبایی را گرامی میداریم، برای او از درگاه حضرت احدیت آرامش و شادی روان آرزو میکنیم و به خانواده بزرگ طباطباییها، شاگردان و دوستداران او تسلیت میگوییم.
منبع: شرق