قهرمان فرهادی «قهرمان» را به سخره می‌گیرد
نظر منتقد نیویورکر به فیلم اصغر فرهادی

قهرمان فرهادی «قهرمان» را به سخره می‌گیرد

داستان خانواده، جامعه و بدهی‌های روایت شده توسط اصغر فرهادی کارگردان ایرانی تعلیق اخلاقی را به هم می‌زند تا جایی که به سختی می‌توانیم حین تماشای آن نفس بکشیم.

آنتونی لین، از سال ۱۹۹۳ میلادی منتقد فیلم در نشریه «نیویورکر» بوده و پیش‌تر در «ایندیپندنت» می‌نوشت در سال ۱۹۸۹ میلادی، او معاون سردبیر بخش ادبی آن نشریه بود. او پیش‌تر در توصیه‌ای برای چگونه فیلم تماشا کردن نوشته بود: «تا جایی که ممکن است فیلم را در جمع افراد معمولی و عادی تماشا کنید و هرگز مطالب تبلیغاتی را مطالعه نکنید». لین در سال ۲۰۰۱ میلادی برنده جایزه مجله ملی برای نقد و بررسی ادبی و هنری شد. او در سال ۲۰۰۸ میلادی به عنوان یکی از ۳۰ منتقد برتر جهان از سوی نشریه «اکونومیست» انتخاب شد.

فیلم «قهرمان» به کارگردانی «اصغر فرهادی» داستان نقاش و خطاطی به نام «رحیم» (با بازی امیر جدیدی) را روایت می‌کند. در آغاز داستان او به مرخصی زندان می‌رود. در سکانس آغازین فیلم به بالای صخره‌های کنده کاری شده استادانه در شهر شیراز می‌رود، جایی باستانی که از آن تحت عنوان «نقش رستم» یاد می‌شود و رحیم آن را پوشیده از داربست می‌یابد. با بالا رفتن از ارتفاع شوهر خواهرش «حسین» (با بازی علیرضا جهاندیده) که در آن محل مشغول به کار است به او خوشامد می‌گوید. حسین در نزدیکی آرامگاه خشایارشاه پادشاه ایرانی که تقریبا ۲۵۰۰ سال پیش درگذشته برای رحیم چای دم می‌کند. در مقابل، رحیم تنها دو روز مرخصی دارد و از این نظر داستان بی شباهت با «۴۸ ساعت دیگر» نوشته شده و با بازی «ادی مورفی» ساخته سال ۱۹۸۲ میلادی نیست. رحیم باید به زندان بازگردد. با همه این دشواری‌ها یک نکته جالب در فیلم وجود دارد: رحیم همواره لبخند بر لب دارد و فردی با رفتار دوستانه و سخاوتمندانه به نظر می‌رسد، اما کماکان به طرز عجیبی ضعیف است. این مهارت فرهادی در گرفتن بازی هوشمندانه از بازیگران را نشان می‌دهد.

همزمان که گرم تماشای جذابیت «رحیم» هستیم به طور غریزی احساس می‌کنیم او از شانس و اقبال اش محروم شده است. همزمان در فیلم کاملا هم به او اعتماد نداریم و فیلم به پشتوانه حس اولیه ما پیش می‌رود. آن چه منجر به زندانی شدن رحیم شده بدهی پرداخت نشده او به بهرام باجناقش (با بازی محسن تنابنده) است. علیرغم آن که بهرام باجناق رحیم است، اما تمایلی به بخشیدن او ندارد. بهرام شباهت‌هایی با شخصیت «سال برنسون» رئیس بخش خاورمیانه سیا در «هوم لند» با بازی «مندی پتینیکین» دارد. بهرام در مورد رحیم می‌گوید: «یک بار فریب نگاه او را خوردم دیگر بس است ما نمی‌خواهیم به او کمک کنیم». بهرام می‌گوید دیگر نمی‌خواهد فریب داده شود.

هر فردی که فیلم‌های پیشین فرهادی از جمله «درباره الی» (ساخت سال ۲۰۰۹ میلادی) و «جدایی نادر از سیمین» (ساخت سال ۲۰۱۱ میلادی) را دیده باشد می‌داند که او با چه حیله و ترفندی اطلاعات را در فیلم تکه تکه منتشر می‌کند و به تماشاگران ارائه می‌کند. به این ترتیب در فیلم تازه فرهادی، آرام آرام در مسیر فیلم متوجه می‌شویم که او یک همسر سابق دارد این که او به زودی با شخص دیگری دوست شده و قصد ازدواج با او را دارد و این که خواهرش (با بازی مریم شاهداعی) در مدتی که او در زندان است از پسرش مراقبت می‌کند یک پسر بچه خجالتی با لکنت زبان. فرخنده (با بازی سحر گلدوست) زن جوانی که یار محبوب رحیم است گفتار درمانگر پسر اوست. موضوع اصلی فیلم، اما راز‌ها و دروغ‌هایی است که رحیم به سرعت به پذیرش آن رضایت می‌دهد.

صحنه برجسته در قهرمان زمانی است که فرخنده در کنار ایستگاه اتوبوس به کیسه‌ای حاوی سکه طلا برخورد کرده و آن را پیدا کرده است. طلا! استجابت دعای یک بدبخت! در اینجا شباهت‌هایی بین قهرمان و «آرزو‌های بزرگ» رمان «چارلز دیکنز» دیده می‌شود رمانی که در آن "پیپ" کودکی یتیم که زندگی محقری در یک روستا دارد روزی برای سر زدن به قبر مادر و پدرش به گورستان می‌رود و به صورت اتفاقی با یک زندانی فراری مواجه می‌شود. آن زندانی داستانی ترسناک را برای کودک سرهم می‌کند تا نانی برای رفع گرسنگی از او بگیرد. پیپ از سر دل رحمی او را یاری می‌کند. سال‌ها از شاگردی او نزد یک آهنگر می‌گذرد تا آن که اتفاقی زندگی او را دگرگون می‌کند و حقوقدانی در لندن به او اطلاع می‌دهد که فردی حاضر شده هزینه تحصیل او را بپردازد و پس از آن ثروت کلانی به او خواهد رسید. به این ترتیب قهرمان نخست داستان، روستا و شوهر خواهر دوست داشتنی خود را ترک می‌کند تا به آرزو‌های بزرگ خویش یعنی یافتن تشخص و لیاقت برای دستیابی به استلا عشق دوران کودکی اش برسد.

فیلم فرهادی مملو از تلفن‌های همراه و پست‌های رسانه‌های اجتماعی است. با این حال، مهارت فرهادی در خلق شخصیت رحیم، "انعطاف پذیری" اوست که سبب می‌شود به راحتی حرکت بعدی اش را بپذیریم. او که از فروش سکه‌ها و تبدیل آن به پول نقد ناامید شده ترتیبی می‌دهد که به دنبال صاحب واقعی بگردد در نهایت وضعیت به گونه‌ای پیش می‌رود که گویی او و نه فرخنده سکه‌ها را یافته است. این تاکتیک ناصادقانه او به یک خبر تبدیل می‌شود و با پایان مرخصی اش در تلویزیون به عنوان الگوی صداقت و همزمان وقاحت ظاهر می‌شود. به گفته مسئولان زندان رحیم با این کار خود ثابت کرده که می‌توان کار خیر را بر منفعت شخصی ترجیح داد. در اینجا تازه با شخصیت ساخته و پرداخته و پخته شده داستان مواجه می‌شویم: یک قهرمان.

فاش کردن آن چه پس از آن رخ می‌دهد لذت البته تلخ یک داستان را از بین می‌برد. بیش‌تر فیلم در فضا‌های تنگ می‌گذرد: دفاتر، خودروها، راهروها، اتاق‌های نشیمن خانه جایی که غذا برای استقبال از رحیم در دوره آزادی کوتاه مدت او چیده می‌شود. تنگ‌تر از همه مغازه فتوکپی و جایی است که بهرام در آن کار می‌کند جایی که بین او و رحیم دعوا در می‌گیرد دعوایی مفتضحانه و تحقیرآمیز که دوربین‌ها آن را شکار می‌کنند. این کلیپ وایرال شده و در رسانه‌های اجتماعی دست به دست می‌شود و پیامد‌های فاجعه باری برای رحیم دارد.

اگر بخواهیم برای قهرمان یک یار و مشابه انتخاب کنیم فیلم «درود بر قهرمان فاتح» ساخته «پرستون استرجس» (ساخته سال ۱۹۴۴ میلادی) فیلم مناسبی است. در شهری کوچک، «وودرو» (براکن) پسر یک قهرمان جنگ جهانی اول نخستین کسی است که برای اعزام به جبهه ثبت نام می‌کند. او به خاطر ابتلا به «تب یونجه» از خدمت مرخص می‌شود، اما روی بازگشت به شهر و خانه خود را ندارد. سرانجام، زمانی که تصمیم به بازگشت می‌گیرد مردم بی خبر می‌پندارند که او قهرمان جنگی است و برای استقبال از وی به ایستگاه می‌روند. آنان از این «شهروند برجسته» می‌خواهند در انتخابات شهرداری شرکت کند.

فرهادی با صبر و حوصله تعلیق اخلاقی را بالا می‌برد تا جایی که ما به سختی می‌توانیم نفس بکشیم در حالی که در فیلم ساخته «استرجس» وضعیت به سوی هرج و مرج حرکت می‌کند. با این وجود، هر دو کارگردان به وضوح بیان می‌کنند که قهرمانان آنان در حماقت خود تنها نیستند و اگر با ناراحتی خم می‌شوند بدان خاطر است که ما شهروندان مقامهای عالی رتبه که اتفاقا در هر دو فیلم، افرادی دوست داشتنی نیستند یا اقوام دوست داشتنی مان به اندازه کافی عجول، عاطفی و مشتاق هستیم. به سازمان دهندگان خیریه‌ای که رحیم را روی صحنه در مقابل تماشاگران تشویق کردند نگاه کنید: آیا آنان واقعا تحت تاثیر گرفتاری او قرار گرفته بودند یا صرفا به فکر ارتقای اعتبار خیریه خود بودند؟

سبک فیلم فرهادی به «تاجر وینزی» نمایش اثر شکسپیر نیز شباهت دارد. آنتونیو تاجر ونیزی برای کمک به دوست خود بسانیو و تهیه مقدمات خواستگاری و عروسی وی با دختری به نام پورشیا از یک رباخوار یهودی (شایلاک) وام می‌گیرد. آنتونیو به یهودیان علاقه زیادی ندارد و جملات یهودستیزانه‌ای بر زبان میاورد. عادت آنتونیو در وام دادن بدون سود باعث می‌شود که شایلاک مجبور شود سود کمتری درخواست کند. شایلاک در نهایت راضی می‌شود که وام را با سود کم بدهد، اما تنها به شرطی حاضر می‌شود این کار را انجام دهد که آنتونیو سندی به او بدهد که در صورت عدم امکان در پرداخت آن در موعد مقرر، مقداری از گوشت بدن خود را از هر قسمتی که طلبکار مایل باشد به عنوان جریمه به او بدهد.

بحث‌های پرشور نمایشنامه‌ای در قهرمان، اما در بستر و شرایط ایران در می‌گیرد و به جای درگیری بین حوزه قضایی یهودی و مسیحی زمینه قانونی و الهیاتی منحصرا اسلامی است. اما به اصل صحبت گوش دهید جایی که بهرام در مورد بدهکارش می‌گوید: "نمی خواهم به او تهمت بزنم، اما به شما هشدار می‌دهم اگر پول من را نپردازد او را محکوم می‌کنم". در اینجا داستان در مورد قیود، نقض عهد و شهادت دروغ است. بهرام در اینجا در غم و اندوه خود تغییر ناپذیرتر می‌شود و رحیم بدبخت کم‌تر سزاوار همدردی ماست. حتی پسرش نیز به دام نیرنگ کشیده می‌شود. قهرمان فرهادی در اصل قهرمان را به سخره می‌گیرد. اکنون زمان خوبی است که به فیلم فرهادی با ترکیبی زیبا از ظرافت همزمان زبری موجود در آن فرصت تماشا داده شود.

ترجمه: نوژن اعتضادالسلطنه / فرارو

منبع: نیویورکر

 

 

دیدگاه‌ها

نظراتی كه به تعميق و گسترش بحث كمك كنند، پس از مدت كوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت ديگر بينندگان قرار مي گيرد. نظرات حاوی توهين، افترا، تهمت و نيش به ديگران منتشر نمی شود.