کی مقصر بود؛ پزشکان مارادونا یا کارما؟
مفهوم "کارما"، که یکی از باورهای دینی هندوها است، در معنای عامیانهاش دلالت دارد بر همان نکتۀ مولانا. یعنی: چونکه بد کردی زد بد ایمن مباش. و البته بر سخن سعدی هم دلالت دارد: تو نیکی میکن و در دجله انداز/ که ایزد در بیابانت دهد باز.
این روزها که دادگاه تیم پزشکی دیهگو مارادونا در آرژانتین در جریان است، دوستداران مارادونا به حق انتظار دارند که اهمال احتمالی تیم پزشکی وی بیمجازات نماند. هر چند که معلوم نیست حبس احتمالی 8 تا 25 سالۀ پزشکان مارادونا، چه دردی از کسی دوا میکند؛ ولی به هر حال عدالت باید اجرا شود. اجرای عدالت همیشه التیامبخش نیست اما در ضرورتش هم تردیدی نمیتوان کرد.
اگرچه در تاریخ و البته در زندگی روزمره، عدالت معمولا جاری نمیشود. آدمها بسی بدکاریها و جرائم در کارنامۀ عملشان دارند که کسی به آنها رسیدگی نکرده است. ما انسانها از کنار هم رد میشویم و کموبیش به هم لطمه میزنیم و همۀ این آسیبها لزوما در دادگاه بررسی نمیشوند. گاهی البته فلک به داد فرد مظلوم میرسد. اما زیاد پیش میآید که صدای فرد مظلوم حتی به گوش فلک هم نرسد و با خودش یا به دیگران بگوید: فلک کی بشنود آه و فغانم.
حتی بالاتر از این، گاهی خود فلک متهم اصلی است. چنانکه باباطاهر در ادامۀ دوبیتی یادشده میگوید: فلک کی بشنود آه و فغانم/ به هر گردش زند آتش به جانم. البته خیام تا حدی از فلک رفع اتهام کرده و گفته است: نیکی و بدی که در نهاد بشر است/ شادی و غمی که در قضا و قدر است/ با چرخ مکن حواله کاندر ره عقل/ چرخ از تو هزار بار بیچارهتر است.
از این منظر، آنچه که چرخ یا فلک یا روزگار نامیده میشود، خودش کارگزاری بیش نیست. یعنی چرخ نمیداند چرا چنین میچرخد. روزگار هم نمیداند چرا روزی با تو است و روزی بر تو. از منظری خیامی، مشکل زیر سر کوزهگر دهر است که جامی زیبا و تحسینبرانگیز به نام "انسان" درست میکند و سپس آن را بر زمین میزند و خرد و متلاشیاش میکند.
جامیست که عقل آفرین میزندش
صد بوسۀ مهر بر جبین میزندش
این کوزهگر دهر چنین جام لطیف
میسازد و باز بر زمین میزندش
فقط حکایت انسان هم نیست. یک ببر یا پلنگ را در نظر بگیرید که در دوران جوانی و سلامتی، مجسمۀ زیبایی و زیبایی مجسم است ولی نهایتا جام زیبای وجودش پیر و فرتوت و فرسوده میشود و به دست کوزهگر دهر چنان بر زمین اجل کوبیده میشود که اثری از آثارش باقی نمیماند.
مارادونا هم در سال 1986 مظهر زیبایی بود. در اوج جوانی و قدرت و طراوات، جهان را مجذوب و عاشق خودش کرد. اما عکسهایش در بستر بیماری و مرگ، حکایت روزگار غدار و جفاکار بود. مارلون براندو هم در هفتههای آخر عمرش، یکبار که مشغول تماشای فیلم "در بارانداز" بود، فیلمی که در سی سالگی بازی کرد و بابت آن اسکار هم گرفت، از سر حسرت بر پیشانیاش کوبید و به رفیقش گفت: خدایا، من آن موقع چقدر زیبا بودم.
واژۀ "غدار" را جفاکار و بدنهاد هم معنا کردهاند. وقتی میگوییم روزگار غدار، در واقع در حال فحش دادن به روزگار هستیم. پیامبر گرامی اسلام، مردمان را از چنین کاری نهی کرده و گفته است: «به روزگار فحش ندهید. روزگار همان خداوند است.»
شاید به همین دلیل است که مولانا برخلاف خیام از روزگار و چرخ و فلک و قضا و قدر و تقدیر و سرنوشت گلهای نمیکند و توپ را به زمین انسان میاندازد و میگوید:
چونکه بد کردی ز بد ایمن مباش
زانکه تخم است و برویاند خداش
فعل تو که زاید از جان و تنت
همچو فرزندی بگیرد دامنت
یعنی اگر بدی و شری دامنگیر ما میشود، باید ببینیم قبلا چه کار کردهایم. یا چه کار باید میکردیم و نکردیم. خلاصه اینکه، از منظر مولانا، از ماست که بر ماست. مثلا آدمیزاد کاری انجام میدهد یا کاری انجام نمیدهد و عمرش کوتاه میشود.
در روایات یهودی آمده است پس از اینکه یوسف به حکومت رسید، روزی سوار بر اسب، با خدم و حشم و ملازمانش، از راهی میگذشت و پدرش -یعقوب- را دید و از اسب پیاده نشد و همان بالا چند کلمهای با یعقوب سخن گفت و خلاصه اینکه، در برابر پدر فروتنی نکرد و به همین دلیل خداوند عمر او را ده سال کوتاه کرد.
حکایت است دیگر. راست و دروغش مهم نیست. پند و اندرزش را باید گرفت و کنکاش در صحت و سقمش را درز باید گرفت. یا مثلا، مطابق نگرش دینی، اگر انسان به کسی بدی کند و عذرخواهی و جبران و توبه هم نکند، هیچ بعید نیست که عمرش کوتاه شود.
مفهوم "کارما"، که یکی از باورهای دینی هندوها است، در معنای عامیانهاش دلالت دارد بر همان نکتۀ مولانا. یعنی: چونکه بد کردی زد بد ایمن مباش. و البته بر سخن سعدی هم دلالت دارد: تو نیکی میکن و در دجله انداز/ که ایزد در بیابانت دهد باز. کارما در معنای اصطلاحی و عامیانه، یعنی "نتیجۀ عمل آدمی".
در آیات و روایات اسلامی هم مفاهیم "اجل محتوم" و "اجل معلق" را داریم (البته مفاهیم دیگری هم مترادف این دو مفهوم وجود دارند). اجل محتوم دلالت دارد بر اینکه مرگ نهایتا گریبان هر کسی را میگیرد. ولی مفهوم اجل معلق میخواهد بگوید آدمیزاد با کرد و کارش میتواند مرگش را عقب یا جلو بیندازد. یعنی عمل ما میتواند عمر ما را بیشتر یا کمتر کند. "عمل" به این معنا شامل گفتهها و نگفتههای انسان هم میشود.
کسی باید حقیقت را بگوید ولی نمیگوید و سکوتش عین بدعملی است. کسی باید حقیقت را بگوید ولی دروغ میگوید و دروغش عین بدکاری است. یا جایی باید از دیگران دستگیری کنیم و بیتفاوت از کنار آنها رد میشویم. یا گاهی به کسی لگد میزنیم و غیره.
باری، اگر هنوز "اعتقادات دینی" خودمان را از دست نداده باشیم، دربارۀ مارادونا شاید نکته این باشد که او چنان زیست که عمرش کوتاه شد. تبیین علمی این حرف این است که بیش از حد غذا خورد و اضافهوزن داشت و مدام مشروب نوشید و مخدر مصرف کرد و مراقب سلامتی خودش نبود. اینها عللی است که علم آنها را برمیشمرد در توضیح مرگ یک بیمار.
اما تبیین یا explanation همیشه علمی نیست. گاهی آدمیزاد علل دیگری را مد نظر دارد که اگرچه نمیتواند دستاندرکاری و تاثیرگذاری آنها را "اثبات" یا به شکل علمی "تایید" کند، ولی باز به آنها "باور" دارد؛ باوری که ممکن است مبنای دینی داشته باشد یا برآمده از شهود اخلاقی آدم باشد. چنین عللی حداکثر "استشمام" میشوند.
جالب اینکه خود مارادونا هم چنین عقیدهای داشت. مارادونا دربارۀ مائورو ایکاردی گفته بود: ایکاردی نه در فوتبال نه در زندگی عاقبتبخیر نمیشود چون به خانۀ دوستش (ماکسی لوپز) میرفت و با زن او دوست شد و بعد هم که لوپز از همسرش جدا شد، با همسر لوپز (واندا نارا) ازدواج کرد.
یعنی مارادونا هم به چیزی شبیه کارما اعتقاد داشت و با مولانا موافق بود که "چونکه بد کردی، ز بد ایمن مباش". بنابراین شاید کوتاهشدن عمر مارادونا و مرگ نابهنگام او نیز محصول دوران تاختوتاز جنسی و زندگی غیراخلاقیاش در دوران اوج زندگیاش در ناپل باشد.
در اوایل سال 1991، وقتی که مارادونا به جرم نگهداری کوکائین در خانهاش بازداشت شد و سروصدای زیادی در ایتالیا دربارۀ بازداشت او راه افتاد، تحقیقات پلیس و قاضی پروندهاش نشان داد که او در شهر ناپل دست کم با 500 زن ایتالیایی رابطۀ جنسی داشته. این داستان از آن حیث اهمیت داشت که قبل از جام جهانی 1986، یک زن جوان ایتالیایی، کریستیانا سیناگرا، ادعا کرد که از مارادونا حامله است.
مارادونا ادعای آن زن را تکذیب کرد در حالی که خودش هم میدانست کریستیانا، که چند سالی هم کوچکتر از مارادونای 26 ساله بود، راست میگوید. یعنی دیهگو در سال 1985 در حالی که متاهل بود، آن زن جوان را باردار کرده بود. فرزند آنها چند ماه بعد از جام جهانی 1986 به دنیا آمد. مادرش نام دیهگو را برای او انتخاب کرد و نام خانوادگیاش هم سیناگرا شد.
باری، مارادونا از سال 1986 تا سال 2015 منکر رابطۀ پدر و فرزندیاش با دیهگو سیناگرا بود. تا اینکه عاقبت در سال 2015 پذیرفت که دیهگو سیناگرا پسر خودش است. در واقع او 29 سال به جای پدریکردن برای پسرش، حتی منکر رابطۀ پدر-فرزندیاش با دیهگو سیناگرا بود.
انبوه خیانتهای مارادونا به همسرش (کلودیا ویافانیه) به کنار، او حتی در اواخر عمر با دخترانش هم سر پول قطع رابطه کرد. یعنی مارادونا از همسرش کلودیا به اتهام دزدی 6 میلیون دلاری از اموالش شکایت کرد اما بعد از اینکه کلودیا در دادگاه بیگناه شناخته شد، مارادونا دو دخترش (دالما و جیانینا) را از ارث محروم کرد چون مدعی بود آنها با مادرشان در دزدی 6 میلیون دلاری از اموالش همدست بودند. در حالی که دادگاه پس از بررسی مفصل ادعای مارادونا، کلودیا را از اتهام دزدی اموال مارادونا تبرئۀ کرده بود.
باری، سالهای آخر عمر مارادونا به قهر و دوری از دخترانش گذشت که جرمشان صرفا این بود که دختر کلودیا بودند؛ کلودیایی که مارادونا در ناپل و سویل و صد جای دیگر، بارها و بارها به او خیانت کرده بود!
اگر قرار باشد مائورو ایکاردی، به قول مارادونا، بابت ازدواج با همسر رفیقش (ماکسی لوپز) بدعاقبت شود، پس عجیب نیست که کارما گریبان خود مارادونا را هم بابت کارنامۀ پربارش گرفته باشد و قادر متعال تصمیم گرفته باشد عمر دیهگوی کبیر را کوتاه کند بلکه کفارهای باشد برای گناهانش!
به هر حال نتیجۀ دادگاه پزشکان مارادونا هر چه باشد، به نظر میرسد مارادونا خودش نیز در رقم خوردن چنین سرنوشتی برای خودش نقش داشته. چه از حیث کامجویی فراوان و بیتوجهی به سلامتیاش، چه از حیث بیتوجهی به کارما و عاقبت عمل و تاثیر کار و کردار و مقولاتی از این دست.
او فوتبالیست بینظیری بود ولی الگوی خوبی نبود. نه برای افراد عادی و نه حتی برای فوتبالیستها. هر بازیکنی که مثل او زندگی کند، استعدادش تباه میشود و عمر فوتبالش بسی زود به پایان میرسد. اینکه مارادونا از 1977 تا 1997 در دنیای فوتبال حضور داشت و دست کم چهارده سال از این بیست سال، بازیکنی طراز اول بود، ناشی از استعداد و نبوغ شگفتانگیزش بود. هر کسی استعداد او را ندارد و به همین دلیل بهتر است هیچ فوتبالیستی مثل او زندگی نکند و به جای غرق شدن در لذات ویرانگر و ستیزۀ بیپایان با این و آن، مثل مادر مراقب استعداد خودش باشد.
منبع: عصر ایران