مسوولان دولت و مجلس بعضا سخنان نامتعارف و عجیبی میزنند كه نشانهای از عدم اطلاع آنان از ماهیت امور مبتلابه است. به نظر بنده بخشی از سخنان نامتعارف و نادرست آنان ناشی از ناتوانی در انجام وظایف و وعدههای داده شده است و چون نتوانستهاند وظایف خود را انجام دهند، میگردند تا گزارهای و خبری از گذشته و حال پیدا كنند و تقصیر را به عهده دیگران بیندازند یا با انجام اقدامات نمایشی بیاثر یا با طرح كلیات ابوالبقا میكوشند مردم را سرگرم و خود را موجه كنند. یكی از این حوزهها مساله جوانی جمعیت است و با تصویب قانون مفصل، پرهزینه و تورمزا دنبال رشد جمعیت بودند كه به قول معروف از قضا سرانگبین صفرا فزود و فرزندآوری كمتر هم شد. یكی از مدیران اصلی این موضوع وزیر محترم بهداشت است، با اشاره به هدف مهم نظام سلامت، یعنی جوانی جمعیت و اینكه سالهای سال به دلیل سیاستهای نادرست مورد غفلت قرار داشت، گفت: «در طول سالهای قبل بیش از ۸ هزار میلیارد تومان از طریق سازمانهای بینالمللی برای اجرای برنامه تنظیم خانواده و كاهش جمعیت در كشورمان هزینه شده بود.» همچنین وزیر ارشاد نیز با اشاره به لزوم مشاركت فعالانه نهادهای زیرمجموعه وزارت ارشاد ایران در راستای سیاست فرزندآوری و ضرورت تبلیغات علیه سقط جنین گفت: «در مورد اصل بحث تشویق به افزایش جمعیت و تقبیح سقط جنین فرهنگسازی باید مقدم شمرده شود. به همه بخشها در وزارت فرهنگ ابلاغ كردهایم كه سال آینده حتما تولیداتی در این زمینه داشته باشند؛ البته ظرف یكی، دو سال نمیتوان تاثیر چشمگیری ایجاد كرد، اما نباید در این زمینه منفعل عمل كنیم.»
جالبتر از همه رییس دبیرخانه شورای عالی سلامت و امنیت غذایی است كه در سمینار فرزندآوری حداكثر چیزی كه گفتهاند، این است كه میزان باروری1/74 شده در حالی كه باید بالای 2/1 باشد یعنی هر خانوار باید سه فرزند داشته باشد!! و در ادامه گفت: «انتظار میرود كسانی كه در این كنگره حضور دارند، مشكلات موجود در جامعه در زمینه جوانی جمعیت را باور كنند و برای حل آن ابتدا از خود و خانوادهشان شروع كنند، زیرا نمیتوانیم به دیگران چیزی را دیكته كنیم.» وی سپس با ذكر نكته عجیبی گفت كه «با توجه به تبعات تك فرزندی، برخی كشورهای اروپایی قانون آوردهاند كه هر خانواده حداقل دو فرزند داشته باشد.»
در این یادداشت میكوشم كه نشان دهم همه این مواضع از روی استیصال و نشناختن مساله یا ناتوانی در حل آن است. اول اینكه كاهش رشد جمعیت در ایران الگوی موفقی بود كه اتفاقا جایزه بینالمللی بزرگ آن را وزیر بهداشت وقت كه از همفكران حاكمان امروز است، دریافت كرد. نكته مهم این است كه آن اقدام ضروری و خیر بود و چنین پولی هم خارجیها در ایران خرج نكردند، ۸ هزار میلیارد تومان به قیمت آن زمان بیش از ۱۵ میلیارد دلار میشد كه یك شوخی و اشتباه اگر نگوییم دروغ آشكار است. فرض كنید كه رشد جمعیت كشور كم نمیشد و به همان میزان ۱۳5۵-۱۳6۵ یا بهطور متوسط سالانه 3/9 درصد بود. اگر چنین بود، جمعیت الان كشور ۲۰۷ میلیون نفر بود!! مطابق رشد جمعیت دهه ۱۳6۵-۱۳7۵، الان جمعیت ما ۱۰۱ میلیون نفر بود، مطابق رشد جمعیت ۱۳7۵-۱۳8۵، امروز حدود ۹۹ میلیون نفر جمعیت داشتیم، این رشد جمعیت را اگر برای كودكان و نوجوانان در نظر بگیریم، متوجه خواهیم شد كه با شرایط دهه ۱۳۹۰ تاكنون چه وضعیت بغرنجی برای كشور به وجود میآمد، ولی فارغ از این منظر، بد نیست بررسی كنیم كه این كاهش رشد جمعیت به سود چه كسی تمام شده است؟ بیش از هر كس و هر نهادی، حكومت بهرهمند شده است. در واقع حكومت توانسته است از این طریق به تحكیم موقعیت خود بپردازد. اگر چنان رشد جمعیتی میداشتیم، بخش مهمی از منابع مالی دولت به جای امور نظامی و خارجی و امنیتی به ناچار باید صرف امور آموزشی و بهداشتی و غذایی این افراد جوان میشد. ضمن اینكه ایران نیروی كار كم ندارد كه این جمعیت جدید بخواهد نیروی كار آنان شود. در نتیجه بیكاری و مشكلات گوناگون و رشد آسیبهای اجتماعی از تبعات منطقی این رشد جمعیت بود. تامین مسكن و ازدواج آنان نیز هزینه فراوانی را روی دست حكومت میگذاشت و نتیجه بدتر برای ساختار سیاسی این است كه مطابق الگوی جوانان موجود، آنان هم بالطبع به خیل بزرگ ناراضیان و معترضان میپیوستند و بحرانهای سیاسی و امنیتی را عمیقتر میكردند. آنان كه از این كاهش رشد جمعیت بهرهمند شدهاند، چرا اكنون در حال زدن ساز دیگری هستند؟ پاسخ به این پرسش كلید فهم و رویكرد كلی این دولت نیز هست. چرا دنبال افزایش چیزی هستند كه هیچ خیر و بركتی برای تثبیت قدرت رسمی ندارد؟