مورخین مصدق را قربانی زبان خودش میدانند. او در مقام وكیل مجلس و سپس در سال اولِ نخستوزیری طوری انتظارات عمومی را بالا برد كه خودش هم قادر به كنترل توقعات مردمی نبود، او سیاستمداران دیگری مانند رزمآرا و قوام را مكرر به تساهل، توطئه و حتی خیانت متهم میكرد، این برخوردها كه به زعم برخی گزافهگویی و قدرنشناسی قلمداد میشد، عملا جایی برای آشتی باقی نمیگذاشت. مصدق میترسید مبادا با كسی آشتی كند و از سوی دوست و دشمن انگ خائن بخورد اما باید توجه داشت كه شركت نفت ایران انگلیس و دولت بریتانیا هرگز توافق معقولی برای آشتی به مصدق پیشنهاد نداد، برعكس بریتانیا از سال ۱۳۳۰ پیگیر حذف مصدق از طریق نیروهای نظامی بود برخی از اعضای دولت ترومن دوست داشتند از مطالبات مشروع ایران حمایت كنند ولی در نهایت میانجیگری ایالات متحده هم نتوانست عزم بریتانیا را در بركناری مصدق و تحت فشار قراردادن دولت وی تغییر چندانی دهد. مصدق این اعیانزاده زمیندار اولین سیاستمدار عصر خود بود كه اهمیت سیاستهای تودهای راهپیماییها و تظاهرات عمومی را كشف كرد. طوری كه به كرات گفتهاند رجوع مكرر مصدق به مردم مانعی بود بر سر راه ظهور سازمانهای سیاسی محكم و خوشساخت. جبهه ملی بهرغم حیات پنج ساله چیزی نبود مگر ائتلافی سیال و غریب برخی افراد و گرایشهای سیاسی و احزاب نوپا فقدان حمایتهای سیاسی سازمانیافته و با برنامه از مصدق را دلیل بیثباتی پایگاه قدرت مصدق میدانستند. مصدق حتی در اوایل سال ۳۲ هم میتوانست با پشتگرمی حمایتهای عمومی مانورهای امنی انجام دهد؛ مانورهایی كه به او اجازه میداد منافع قدرتهای خارجی را به چالش بكشد و به این طریق با مجلس و شاه مقابله كند اما او هرگز متوجه محدودیتهای سیاستهای خیابانی نشد...
عامه مردم كه زیر بار تورم و بیكاری روزگار سختی میگذراندند بیشتر طالب آن بودند كه یك دهه آشوب و تظاهرات سیاسی كنار برود و جامعه به آرامش برسد این شد كه به رغم حمایتهای اولیه از نهضت ملی در تیر ماه ۱۳۳۲ حال و هوای بیاعتنایی و كلافگی در جامعه احساس میشد این حال و هوا با عزیمت شاه به خارج از كشور و حس قدرتگیری حزب توده آنچنان شد كه حمایتهای عمومی هم از مصدق دور شد طوری كه حتی حمایت دقیقه ۹۰ حزب توده نتوانست مانع سقوط مصدق شود.