بیمار به مثابه كنشگر

بیمار به مثابه كنشگر

هادی خانیكی

زحمت متراش و مژده رحمت باش/ پل باش به جای آنكه دیوار شوی م. كاشانی

1- باید و می‌توان از بیماری به میدانی برای گفت‌وگو و كنش رسید. بیماری محدوده سست‌كوشی نیست، پهنه سخت‌كوشی است، حتی اگر تن بیمار او را به یكجانشینی می‌خواند، جان شیفته‌اش می‌تواند او را به جنب‌و‌جوش و جست‌وجو بخواند. انتخابی كه در این ایام پساسرطانی داشته‌ام و قراری كه از پی بی‌قراری‌های روزانه به آن رسیده‌ام، می‌توانم از درستی و امكان تحقق این گزاره سخن به میان آورم. ورود به هر گوشه‌ای از میدان ‌كنش، گویی چشم‌اندازی نو در درمان است.

2- پنجشنبه صبح به مراسم وداع با احمدرضا احمدی، آینه‌دار خاطره‌ها و حافظه‌های نسلی‌ام رفتم، آن كه پل بود روی رود خروشان فرهنگ ایرانی و مفصل بود میان جهان‌های متمایز هنری. یاد گذشته‌ای كه از تلاقی شعر و صدا و قدرت تصویرگری پنجره‌ای به سوی زندگی می‌گشود و زنده‌ام می‌ساخت. آن روز هم معجزه خود را كرد، همه چیز درس زندگی می‌داد، چون همه به تشییع كسی آمده بودند كه چشم شوخ و زبان طنزش مرگ و زندگی را به یك اندازه جدی می‌گرفت. همه چیز و همه جا و همه كس بوی تازگی می‌داد، همه آنها كه از مرزهای مصنوعی فرهنگ و هنر و سیاست و دانش گذشته بودند تا در كنار هم به امروز و آینده خود و میهن‌شان هم بیندیشند. سخن شاعرانه احمدی در مقیاس كوچكی از یك سوگ، تصویرگر امروز ما بود كه:

ما در بدبختی سوءتفاهم بودیم/ بادكنك‌ها/ كه نفس‌های عشق مشترك‌مان / در آن حبس بود / به تیغك‌ها خورد و منفجر شد/ قلب‌مان ایستاد / و ساعت‌های خفته زمین/ به كار افتاد.

3- دوست دغدغه‌مندم خانم شجاعی كه هنوز در دوران جوانی به سر می‌برد و در تقاطع میدان‌های فرهنگ و روزنامه‌نگاری و سیاست می‌زید در سوگ این بازمانده نسلی از بزرگان ادب و هنر سخنی زیبا نوشته بود كه سخن من نیز است:

«فرهنگ و ادب و هنر ایرانی و پارسی این روزها سوگوار مردی از جنس شعر و رنگ و موسیقی است. احمدرضا احمدی، اگرچه یكی از نمادهای موج نو هنر و فرهنگ این سرزمین بود و خواهد ماند، اما این نوگرایی به دلیل شناخت عمیق و درك درست او از ریشه‌های فرهنگی این سرزمین و پایبند ماندنش به آن هرگز برای مخاطبان شعر و هنر وی نامانوس و غریب نبود. لطافت طبع و زلالی ضمیر و طنز ذاتی احمدرضا احمدی در واژگان اشعارش و رنگ‌های دلنشین نقش بسته بر صفحات آثارش بازتاب می‌یافت و او را تبدیل به هنرمندی كرده كه مخاطبش می‌تواند خودش باشد و از آثار او لذت ببرد، چراكه درك آثار او و برقراری ارتباط با آنها بی‌هیچ تكلفی ممكن است در روزگاری كه از یك سو در آشفته بازار فرهنگ و هنر این سرزمین هر خرق عادت بی‌ریشه و بی‌تناسبی را با برچسب نوآوری به خورد مخاطبان می‌دهند و از سوی دیگر سكانداری رسمی قافله فرهنگ و هنر در دست كسانی است كه هیچ نسبت و زبان مشتركی با اهالی این قافله ندارند، فقدان جبران‌ناپذیر احمدرضا احمدی تلخ‌تر و صعب‌تر می‌نماید. اما در برابر تقدیر قطعی زندگی آدمی كه مرگ است غیر از تسلیم و رضا چاره‌ای نیست.»

البته من به مثابه بیماری كنشگر می‌گویم كه چاره‌ای هست؛ باید با بازخوانی روایت زندگی‌اش در میانه جمع‌هایی كه در پی او آمده‌اند و می‌آیند، ایستاد و توان گرفت و افقی تازه گشود.

4- مهدی نصرالله‌زاده، مترجم كتاب خواندنی «جان‌های بیمار، ذهن‌های سرحال» كه جان كاگ درباره ویلیام جیمز فیلسوف و روانشناس برجسته امریكایی نوشته است، سخنی ارزنده دارد: حال خوب و حتی خوشبختی یك حالت یا وضعیت نیست، بلكه یك عمل یا فعالیت است، چیزی نیست كه بتوان با ژرف‌اندیشی بدان نائل آمد، بلكه برای نیل بدان باید از اراده آزاد خود مدد گرفت و دست به عمل و اقدام زد.

5- بیمار به مثابه فردی «جان نژند» می‌تواند با كنش موثر خود به تعبیر ویلیام جیمز در پی «آسوده جانی» باشد، رویكردی در قبال زندگی كه پویا و گشوده و امیدوار است، اما در عین حال در خصوص مخاطرات آن واقع‌بین نیز هست. زیسته‌ها و تجربه‌هایم از تكاپو و گفت‌وگو در ایام سرطانی و پس از آن به من آموخت که از سفر به دنیاهای متفاوت و متمایز می‌توان بر دایره فهم و قدرت ذهن و زبان افزود. دیالكتیك درد و كنش زندگی می‌بخشد.

 

 

 

کلید واژه
دیدگاه‌ها

نظراتی كه به تعميق و گسترش بحث كمك كنند، پس از مدت كوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت ديگر بينندگان قرار مي گيرد. نظرات حاوی توهين، افترا، تهمت و نيش به ديگران منتشر نمی شود.