به احترام حمیدرضا صدر/ دانا و نجیب و واکنشی به لمپنیسم حاکم بر فوتبال ایران
به بهانۀ دومین سالگرد خاموشی مرد فوتبال و سینما

به احترام حمیدرضا صدر/ دانا و نجیب و واکنشی به لمپنیسم حاکم بر فوتبال ایران

دکتر صدر به یک معنا واکنشی بود به لمپنیسم حاکم بر فوتبال ایران. او از "ایرانیِ فوتبال‌دوست" اعادۀ حیثیت کرد. یعنی نشان داد که می‌توان دوستدار فوتبال بود و سوادِ چشمگیر و داناییِ درخور و ادبِ فراوان داشت.

عصر ایران نوشته: دو سال از درگذشت حمیدرضا صدر گذشت. در این دو سال اوضاع جهان و ایران چنان آشفته بوده که دکتر صدر را تا حدی فراموش کرده‌ایم. مصیبت که تلنبار و روزافزون شود، آدم نمی‌داند بر کدام مرگ بگرید تا گرفتار فراموشیِ رفتگانِ بی‌بازگشت نشده باشد.
  با این حال دکتر صدر فراموش‌شدنی نیست. دست‌کم برای انبوه ایرانیانی که به سینما و فوتبال علاقه داشتند و از اوایل دهۀ 1360 تا اواخر دهۀ 1390 خوانندۀ مجلۀ فیلم یا بینندۀ فوتبال در تلویزیون ایران بودند.

  او عاشقانه کار می‌کرد و همین ویژگی یکی از علل دل‌نشینیِ نوشتار و گفتارش در مجلۀ فیلم و برنامه‌های تلویزیون بود. عاشقانه کار کردن البته دانایی هم در پی دارد. کسی که عاشق چیزی باشد، وقت می‌گذارد برای شناختن آن چیز. دکتر صدر هم در سینما و فوتبال غور کرده بود و این در قلم و کلامش مشهود بود.
  شخصا به عنوان روزنامه‌نگار، از جام جهانی 2010 تا جام جهانی 2018 با دکتر صدر در ارتباط بودم. هر وقت لازم بود یا مناسبتی پیش می‌آمد، تلفنی مزاحمش می‌شدم و دو بار هم او را از نزدیک دیدم. یک بار برای مصاحبه‌ای راجع به وضعیت فوتبال ایران، یک بار هم در نشر چشمه، در جلسۀ نقد و بررسی یکی از کتاب‌هایش.

  همیشه برای حرف زدن دربارۀ فوتبال وقت داشت. حتی وقتی که درگیر کاری بود. یادم است یکبار در اوایل دهۀ 90 به او تلفن کردم و راجع به بازی دوستانۀ ایتالیا و فرانسه در سال 1978 نکته‌ای را گفتم.

در آن بازی، یک ضربۀ آزاد نصیب فرانسه شد و پلاتینی کاشته را زد و گل شد. داور گل را قبول نکرد و دستور تکرار داد. پلاتینی دوباره زد و باز هم گل کاشت! گلر ایتالیا هم دینوزوف کبیر بود. تلفن کردم به دکتر صدر، ماجرای ضربه‌کاشتۀ عجیب پلاتینی را تعریف کردم. دوبار پی در پی به دینوزوف گل زده بود.

با اینکه سر کار بود، موضوع برایش جالب بود و وقت گذاشت و راجع به آن بازی حرف زدیم. نمی‌دانم از دکتر چه پرسیدم که گفت: «سرچ کنی حتما پیدا می‌شود.» خداحافظی کردیم اما چند دقیقه بعد، تماس گرفت و جواب سؤالم را داد. گفت: «خودم سرچ کردم.» با عشق مفرطی که به فوتبال داشت، ته و توی ماجرا را فی‌الفور درآورده بود.

یکبار هم در زمستان 96 به او تلفن کردم و راجع به بوفون نکته‌ای را گفتم تا نظر استاد را بدانم. گفت‌وگویمان فراتر از آن نکته رفت و دربارۀ تفاوت‌های بوفون با یاشین و گوردون بنکس و نویر و کاسیاس حرف زدیم.

در آن مقطع زمانی، حمیدرضا صدر درگیر بیماری سرطان بود اما باز پذیرای گپ‌وگفت فوتبالی بود. البته موقع تلفنی حرف زدن، طراوات و شادابی سال‌های قبل را نداشت ولی مثل همیشه گشوده و ملایم و مؤدب بود.

 دکتر صدر به یک معنا واکنشی بود به لمپنیسم حاکم بر فوتبال ایران. او از "ایرانیِ فوتبال‌دوست" اعادۀ حیثیت کرد. یعنی نشان داد که می‌توان دوستدار فوتبال بود و سوادِ چشمگیر و داناییِ درخور و ادبِ فراوان داشت.

  سیمای کلی "تماشاگر فوتبال" در دهه‌های 60 و 70 خورشیدی، سیمای یک آدم لات و لوت بود! منظورم از تماشاگر فوتبال، کسانی است که هر هفته به ورزشگاه‌ها می‌رفتند. قطعا که بسیاری از تماشاگران هم این طور نبودند، اما تصویر غالب از تماشاگران، همین بود.

تصویر گاهی منطبق با واقعیت نیست. یا تماما مطابق با واقع نیست. ولی به هر حال "تصویر" هم واقعیتی است برای خودش. یعنی در عالم خارج اثرگذار است. به همین دلیل در دهه‌های 60 و 70، اکثر والدین مانع حضور فرزندانشان در ورزشگاه‌ها می‌شدند.

 مثل کسی که نمی‌خواهد بچه‌اش راهی زندان شود چراکه زندان را جایی برای بدآموزی می‌داند، پدر و مادرها نیز نمی‌خواستند پسران نوجوانشان به امجدیه و بخصوص ورزشگاه آزادی بروند؛ چراکه استادیم فوتبال جایی بود برای فحاشی و بعضا خشونت. چنان تصویری همچنان تصویر غالب از تماشاگر فوتبال در ایران است. احتمالا در سایر کشورهای دنیا نیز کم و بیش چنین است. گیرم کمی کمتر.    

   حضور حمیدرضا صدر در تلویزیون، به دوستداران فوتبال اعتماد به نفس ابراز وجود داد. مدت‌ها پس از مرگ شاملو، همسرش آیدا در مصاحبه‌ای گفت شاملو دوستدار فوتبال بود و تیم محبوبش هم بارسلونا بود.

  ولی شاملو زمانی که زنده بود، شأن روشنفکری‌اش اقتضا نمی‌کرد که بیاید دربارۀ بارسلونا و ال‌کلاسیکو و جام جهانی 1986 یا جام 1990 حرف بزند. ما همیشه باید او را کمی عبوس و سرشار از فرهیختگی می‌دیدیم. اگر دربارۀ فوتبال حرف می‌زد، فرهیختگی‌اش کمرنگ می‌شد. یا دست کم خودش چنین تصوری داشت.

  ولی دکتر صدر نشان داد که می‌توان در عین فرهیختگی، فوتبال‌دوست بود. این شد که پس از ظهور پدیده‌ای به نام "حمیدرضا صدر"، بسیاری از نخبگان، از علائق فوتبالی‌شان رونمایی کردند. در نتیجه، معلوم شد که دست کم بسیاری از بینندگان مسابقات فوتبال در ایران، افراد فاضل و تحصیلکرده‌ای هستند. یعنی حساب "بینندگان پای تلویزیون" تا حد زیادی از "تماشاگران حاضر در ورزشگاه‌ها" جدا شد.

در پی ظهور حمیدرضا صدر در جامعۀ فوتبال ایران، موجی از روزنامه‌نگاران روشنفکرمآب نیز فوتبال را از منظرهایی روشنفکرانه واکاوی کردند و حتی نویسندگانی نیز پیدا شدند و کتاب‌هایی با چنین مضامینی نوشتند و ترجمه کردند. آثار مکتوب خود دکتر صدر هم در رأس چنین کتاب‌هایی بود.

در نتیجه نوعی موازنه در فضای فوتبال ایران پدید آمد. موازنه‌ای میان روشنفکری و لمپنیسم. البته آش تا حدی هم شور شد. یعنی حجم نوشته‌های روشنفکرانه دربارۀ فوتبال، بسیار زیاد شد و گویی اگر کسی تا حدی از فلسفه و سینما و ادبیات و جامعه‌شناسی و روانشناسی و ایدئولوژی‌های جدید سر در نمی‌آورد، حق نداشت دربارۀ فوتبال چیزی بنویسد.

ولی پررنگ شدن لایۀ روشنفکری در اتمسفر فوتبال ایران، واکنشی بود به سال‌ها عربده‌کشی و لات‌بازی در ورزشگاه‌ها و البته نوشته‌های کم‌مایه در نشریات ورزشی هفتگی‌ای که از اوایل دهۀ 1370 بر روی پیشخوان دکه‌ها به چشم می‌خوردند.

این موازنه همچنان وجود دارد چراکه انبوه ورزشی‌نویسان جوان و میانسال متاثر از حمیدرضا صدر، هنوز هر روز دست به قلم می‌برند و فوتبال را به چیزی فراتر از فوتبال گره می‌زنند و در دل این بازی شگفت‌انگیز، معانی و رازهایی از زندگی را جست‌وجو و کشف می‌کنند. این شاید مهم‌ترین میراث حمیدرضا صدر باشد برای انبوه فوتبال‌دوستان ایرانی.

دکتر صدر دست کم دوازده سال در تلویزیون ایران دربارۀ فوتبال حرف زد ولی هیچ وقت حرف ناشایستی نزد. هیچ وقت به کسی طعنه نزد و با کسی تسویه حساب نکرد و به هیچ وجه من الوجوه، نفرت‌پراکنی نکرد. انسانی دانا و نجیب بود، بدون کوچک‌ترین کلام ناشایستی. حتی یک کلام. او معلم همۀ ما بود. ما شیفتگان فوتبال. روحش شاد. 

 

 

کلید واژه
دیدگاه‌ها

نظراتی كه به تعميق و گسترش بحث كمك كنند، پس از مدت كوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت ديگر بينندگان قرار مي گيرد. نظرات حاوی توهين، افترا، تهمت و نيش به ديگران منتشر نمی شود.