رگ دست امیر چگونه زده شد؟

رگ دست امیر چگونه زده شد؟

⁦مجتبی حسینی . سردبیر سایت «اعتمادآنلاین»

⁩یک پرسش کوتاه: چه شد امیرکبیر از محبوبیت به مغضوبیت رسید و خودش و اصلاحاتش چنین فرجامی پیدا کرد ؟

دوره قاجار می‌توانست یک عصر طلایی برای ایرانیان و به اعتباری پایان عصر عسرت باشد. مورخان بسیاری تاکید کرده‌اند که دوره قاجار از هر جهت می‌توانست مسیر کشور را تغییر دهد و اوضاع بی‌سامان ایران را سامان دهد. تضاد قدرت‌ها و کشمکش آنها زمینه آزادی و میدان عملی برای ایران به وجود می‌آورد ولی دولت هوشیار و مقتدری نبود که بتواند از آنها بهره ببرد. امیر‌کبیر نیز متاسفانه خیلی زود کارش به ناکامی کشید. در آن روزگار روسیه تزاری در ایران دنبال منافع و منابع خود می‌گشت و با قدرت‌های قاهره‌ای چون بریتانیا و فرانسه در مسابقه بود. روس‌ها می‌خواستند به آب‌های گرم خلیج‌فارس برسند و از پیشرفت روز‌افزون بریتانیا جلوگیری کنند ضمن اینکه بدشان هم نمی‌آمد ایران را به سوی هند بکشند و منافع بریتانیا را به خطر بیندازند. از طرفی دیگر بریتانیا در داخل ایران نفوذ کرده و امتیازهای فوق‌العاده‌ای به دست آورده بود و طمع استعماری‌اش نسبت به ایران به جنبش افتاده بود. فرانسه هم از سوی دیگر وارد میدان شده بود و می‌خواست کشورگشایی خود را امتداد دهد و بر همه‌جا مسلط شود. آلمان‌ها هم رفته‌رفته قد علم کرده بودند. در یک چنین موقعیت متضادی ایران به خوبی می‌توانست بهترین نتیجه‌ها را به دست بیاورد و می‌توانست از اختلاف‌ها بهره ببرد و معادلات را به نفع خود برگرداند. امیر‌کبیر دولتمردی بود که به این مساله پی برد و به نتایجی هم رسید و با اصلاحات و نوسازی‌ای که در داخل ایران شروع کرد، توانست ابتکار عمل را به دست بگیرد و کشور را در آن روزگار حفظ و حراست کند. امیرکبیر در شاه نفوذ داشت. رجال و مردم نیز از او حساب می‌بردند. او فهمیده بود برای یک حکومت با اهداف برتر و عالی و برای مبارزه با استعمار به نیرو و مهمات و پیشرفت نیاز دارد.

⁩امیر‌کبیر مغرور بود و همین غرور او باعث شد تا دیگران سعایت شاه را کنند و از او بترسانند و به وسیله تحریک مادر شاه و حسادت میرزا‌آقاخان نوری ابتدا امیر را خانه‌نشین کردند و پس از مدتی او را رگ زدند و شهید کردند. شاید اگر امیر‌کبیر کمی بیشتر اهل مدارا و نرمی بود می‌توانست ایران را به قدرتی مستحکم بدل کند. اگر با غرور و بی‌اعتنایی شاه را از خود نمی‌آزرد و برای رسیدن به هدف با نیروهای موثر تعامل می‌کرد حتما هم خودش هم ایران فرجامی دیگر پیدا می‌کردند. ضمن اینکه غرور تنها ایراد امیر نبود. تنهایی امیر‌کبیر و بی‌توجهی به آینده و تهیه نکردن همدست و همفکر باعث شد تا تنها بماند و با مرگش همه‌چیز تمام شود. اگر هم تمام نشود به مسیر دیگری بیفتد. چرا که هر چه بود در خود امیر‌کبیر خلاصه شده بود و هر چه بود با رفتن او از میان رفت، در حالی که او باید احتمال مرگ خویش را می‌داد و برای دوره‌های بعد افرادی و رهبرانی در نظر می‌گرفت و در دستگاه سلطنت ناصری دوستانی برای خودش دست و پا می‌کرد که بتوانند ایده او را بفهمند و افکار او را دنبال کنند. خطای دیگر امیر بی‌توجهی‌اش به دشمن و بی‌اعتنایی به نفوذ دشمن در داخل ایران و حتی در میان طبقات مختلف خصوصا اشراف بود. امیر‌کبیر دشمن را و نفوذش در دستگاه حاکم را دست‌کم گرفته بود. غرور و تنهایی و نادیده گرفتن قدرت دشمن و نفوذش در دستگاه باعث شد که امیر‌کبیر با آن همه قدرت و استعداد و تدبیر و ابتکار و سازندگی به دست مرگ سپرده شود و از میان برود. در حالی که شاه در دل، مشتاق و عاشق او بود و به او دلبسته بود. این شکست را باید از ضعف امیر‌کبیر دانست نه از قدرت دشمن.

پس از شهادت امیر‌کبیر امتیازها به این و آن داده شد. مرگ امیر اما برای قدرت‌های بیگانه فرصت مناسبی بود تا با خیال راحت‌تر به منافع و مقاصد خود بیندیشند و رجال ایرانی را به خدمت بگیرند. به یک اعتبار رگ دست امیر‌کبیر را فقط میرغضب و حاج‌علی‌خان مقدم مراغه‌ای و مهد‌علیا، مادر ناصر‌الدین‌شاه نزدند. رگ دست امیر را خودش با غرورش، تنهایی‌اش و بی‌توجهی و بی‌اعتنایی‌اش به شاه زد.

 

 

دیدگاه‌ها

نظراتی كه به تعميق و گسترش بحث كمك كنند، پس از مدت كوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت ديگر بينندگان قرار مي گيرد. نظرات حاوی توهين، افترا، تهمت و نيش به ديگران منتشر نمی شود.