افغانستان دارای یک موقعیت حیاتی و ژئواستراتژیک و ژئواکونومیک است. نزدیکی به مناطق بحرانی و ناآرام همچون خاورمیانه، مرزهای هند و پاکستان و آسیای مرکزی به این کشور جایگاه خاص و در واقع متصل کننده بخشیده است. این نقش در گذر زمان در حال افزایش نیز بوده است. اهمیت یافتن نفت و گاز آسیای مرکزی اهمیت دوچندان را به افغانستان برای دسترسی به بازارهای بینالمللی موجب شده است. رقابت بر سر نفوذ در افغانستان همواره وجود داشته است. از رقابت در سطح منطقهای یعنی بین ایران و پاکستان و هند گرفته تا سطح بینالمللی و کشورهایی همچون انگلیس، روسیه، امریکا و چین و این موضوع در دورههای مختلف تاریخی قابل مشاهده است. مجموعه این مسائل از عوامل تداوم جنگ در افغانستان گردیده است.
افغانستان تاریخ تلخی را در قرن ۲۰ تجربه کرده است. سقوط نظام پادشاهی، روی کار آمدن کمونیستها، اشغال شدن توسط ارتش سرخ شوروی، جنگ داخلی مجاهدین، روی کار آمدن طالبان، پناه گرفتن گروه القاعده در سایه طالبان که حوادث تروریستی 11 سپتامبر را به وجود آوردند و در نهایت حمله امریکا به افغانستان که منجر به تجربه طولانیترین جنگ در تاریخ امریکا شد. اینها نشان از این دارد که همواره آتش جنگ و ویرانی در این کشور روشن بوده است. اکنون اما بعد از ۲۰ سال، امریکا سرانجام در دوران ریاست جمهوری جو بایدن رسما از افغانستان خارج شد.
اینکه در پس خروج امریکا از افغانستان چی دلایلی وجود داشت یک بحث است، اما پیش روی و تسلط برق آسای طالبان بر تقریبا تمام خاک افغانستان و سقوط دولت و ساختارهای رسمی آن و خلاء قدرت که ناشی از آن بوجود آمد، سوال دیگری است. که در اینجا با بعضی از پیامدهای این خلاء قدرت، خروج عجولانه امریکا و قدرت های بین المللی و نیز ضعف حکومت قبلی در مدیریت بحران اشاره می شود:
اما اجمالا عرض شود به نظر میرسد ایالات متحده امریکا به دلیل آسیبهای اقتصادی و نظامی در جنگ افغانستان در دو دهه گذشته (از 2001 تا کنون) که بنابر آمار رسمی وزارت دفاع امریکا در حدود ۲،۲۶ تریلیون دالر هزینه کرد، و بیثباتی سیاسی ناشی از هویت قومی و نژادی متکثر در افغانستان به دنبال مذاکره و صلح با طالبان بعنوان واقعیتی از افعانستان و خروج نظامی از کشور شد. البته از طرف دیگر در پشت خروج امریکا از کل منطقه بخصوص افغانستان سناریوی دیگری هم طرح است:
یکی ناامن سازی مناطق هارتلند و بعد مدیریت آن است. چون از یک طرف از این طریق بدون هزینه های اقتصادی به اهداف منطقه ای شان که مدیریت رقبای مثل چین، روسیه و ایران که همسایه افعانستان اند و منافع مستقیم اقتصادی سیاسی با این کشور دارند رسیده اند؛ هم اینکه بخاطر حفظ پرستیژ بین المللی و هژمونیک شان به مدیریت پیچیده و دوامدار این معضلات خواهند پرداخت. در خاورمیانه هم اتحاد اسرائیل با عرب ها نشانه دیگر این سناریو می تواند باشد. چون بعلاوه اینکه امنیت اسرائیل تامین شده از اتحاد اعراب با ایران جلوگیری می شود و از پول آنها برای دوام جنگ در بعضی از سرزمین ها از جمله افغانستان استفاده خواهد شد.
متقابلا روابط روسیه، چین و ایران با طالبان و اینکه اگر ادعای به رسمیت شناختن این گروه مطرح می شود در واقع در راستای دفع همین سناریو قابل تحلیل است.
اما اوضاع بوجود آمده امروز در افغانستان این فرضیه را تقویت می کند که به دلایل زیر "اوضاع کشور رو به وخیم شدن و جنگ داخلی میرود".
۱. خروج عجولانه و بی برنامه نیروهایی بین المللی و فرار دولتمردان، سقوط دولت و ایجاد خلاء امنیتی – سیاسی اولین نشانه است.
۲. به لحاظ تئوریک ریشه عمده بحران افغانستان در ۴۰ سال گذشته، بحران دولت سازی و بحران مدیریت بوده است. از داوود خان تا ببرک کارمل تا نجیب و مجاهدین و دوره اول طالبان و کرزی و اشرف غنی در حل این بحران ناکام ماندند – و طالبانی که در عمر ۲۷ ساله شان شاهد یک مانیفست و طرح در عرصه سیاسی وحکمرانی از آنها نبودیم – نیز به هیچ وجه نمی توانند موفق به حل این بحران شوند. ساختار قومی و جنگ بر سر قدرت و قبیله گرایی و عدم اراده صادقانه همیشه مانع این راه بوده است.
۳. حاکمیت نسبیی که امروز در سایه زور شلاق و تفنگ طالبانی بوجود آمده، اولا یکی از مولفه های دولت سازی است ثانیا موقتی و شکننده است. چون مخالفینشان بخصوص ائتلاف شمال هنوز در حال رصد کردن اوضاع و دیدن مطابقت بین رفتار و گفتار طالبان اند و لذا از این جهت برای اینها تا هنوز ایجاد چالش نکرده است. کما این که احتمال درگیری با شاخه های انشعابی احتمالی و دیگر گروه های افراطی مثل داعش هم می رود.
۴. امروز نهادهای رسمی دولت از پارلمان، حارانوالی ها، دیوان عالی، ارتش همه نابود شدند. و تشکیل و احیای اینها به عنوان ارکان مهم دولت سازی تعهد و تضمین خیلی محکم و جدی از طرف طالبان می خواهد – چون مردم با نگاه به گذشته اینها تا هنوز همان ذهنیت دهشت و وحشت را نسبت به اینها دارند – بلکه حقوق و انسانیت خودشان را در خطر می بینند و بعید است که وکلا و قضات و کارمندان دوباره برگردند، بنابراین ترمیم این رابطه دولت ملت از دیگر چالشهای فراروی دولت سازی است که اصلاح آن سالها زمان و برنامه نیاز دارد که از توان طالبان نیست؛ با شعاردادن کاری از پیش نمی رود. و تا زمانی که ملت از دولت حمایت نکند مشروعیت پدید نمی آید و زمانی که دولتی بخصوص طالبان مشروعیت نداشته باشد حمایت بین المللی را نخواهد داشت کما این که هر روز شاهد تهدیدات کشورها و سازمان هایی بین المللی نسبت به ایجاد مشروعیت ومقبولیت از سوی ملت هستیم.
۵. صحبت از تعهد دینی و مسلمانی طالبان که تا چند روز قبل صدها و هزارها نفر بیگناه را کشتند – در امور اجتماعی و سیاسی و پایبندی به اصول اسلامی و وفای به عهدشان بی معناست. به عنوان مثال در رعایت عدالت اجتماعی همین حالا می بینیم که در تمام ولایات تحت تصرف شان آمر، رئیس و شاروال ووالی وهمه مسوولین. از مولوی وملاهای خودشان و قوم پشتون تعیین شده است. خوب این آغاز نارضایتی بقیه اقوام در عرصه مشارکت سیاسی می شود و معلوم است که اینها هم کوتاه نمی آیند و نتیجتا به ایجاد درگیری ختم می شود.
۶. طالبان با وجود ادعای تغییر - اما ماهیت اصلی شان نکرده است. بدلیل تسلط نشدن کامل بر اوضاع و استقرار نیافتن نظام امارتی شان تا هنوز - سبوعیت و ددمنشی شانرا بروز نداده اند.
۷. اختلافات درون طالبانی از دیگر عوامل می تواند باشد؛ شعبه حقانی و به اصطلاح معاون گروه طالبان تفکر افراطی تر و غیرمنعطف تری نسبت به تیم ملا برادر دارد. به علاوه باز شدن جای پای گروه هایی مثل داعش و القاعده در کشور است که قطعا معادلات را تغییر خواهد داد.
۸. آمادگی بعضی از جریان های داخلی بخصوص ائتلاف شمال به رهبری امرالله صالح و پسر مسعود از سازش ناپذیری و وقوع جنگ داخلی نشان دارد.
۹. پاکستان به عنوان همسایه بعنوان مرکزیت استراتژیک تروریسم، حامی و حمایتگر طالبان بنابر ادعای مقامات اطلاعاتی و رسمی آنها و نیز تعریف کردن افغانستان بعنوان حیات خلوت و عمق استراتژیک خودشان، هیچگاه خواهان ثبات و امنیت در کشور نبوده؛ در واقع وضعیت امروز افغانستان نتیجه ۲۰ سال زحمت پاکستان است و لذا آنها به هیچ قیمتی نمی خواهند ثبات و امنیت در افغانستان استقرار پیدا بکند، هرچند حتی بخشی از طالبان بخواهند!
۱۰. از طرف دیگر از اول در برنامه کلان امریکایی ها بعنوان متحد افغانستان، برای محیط افغانستان طراحی ثبات مطرح نبوده بلکه با طرح های معیوب شان از جمله آوردن و حمایت تکنوکرات های بی پشتوانه مردمی مثل اشرف غنی و همزمان وجاهت بخشیدن به طالب و دولت شرایط بحرانی کشور را بحرانی تر کردند. بدون شک نقش عوامل داخلی از فساد، تمرکزگرایی، انحصار قدرت، سپردن کار به نااهلان و فقدان مکافات ومجازات وغیره بی تاثیر نیست اما دیدیم که بیشتر آجنداهای غربی ها تطبیق می شد.
۱۱. در رابطه به بعضی از رهبران افغان که به ریاست آقای یونس قانونی به پاکستان سفر کرده اند بعید است، نه محال! اینکه به نتیجه مطلوب و توافقی برای ایجاد دولت مشارکتی و عادلانه با طالبان برسند.
۱۲. در نهایت آقای رحمت الله نبیل، رئیس پیشین امنیت ملی افغانستان به دلیل مخالفتش با اشرف غنی تقریبا از یک سال قبل به این سو، بارها از ضعف حکومتداری و تهدیدات طالبان برای مسئولین امور هشدار داد، اما نادیده گرفته شد! در آخرین پیام خود در توییتر گفت با رفتن اشرف غنی ومزدوران بیگانه یک بازی کثیف به پایان رسید و (بازی خونبار دیگری آغاز شد).
بنابراین نتیجه این که قرائن و شواهد نشان از خراب شدن اوضاع دارد. خوشبینی و امید به آینده که حاکمیت مطلق با طالبان باشد عین سادگی و چشم پوشی از واقعیت های تلخ است. و واضح است که آشفتگی اوضاع یک شبه نه، بلکه به تدریج رو به وخامت خواهد رفت، البته بعید نیست مثل سقوط برق آسای ولایات باشد.