داستان باربادوس، کشور کوچک جزیره ای در دریای کارآئیب (آمریکای مرکزی) از آن جا شروع شد که دولت این کشور اعلام کرد قصد دارد از سال آینده، از تحت حاکمیت ملکه بریتانیا خارج شود. باربادوس می خواهد نظام حکومتی خود را از پادشاهی به جمهوری تبدیل کند تا حاکمیت و استقلال اش کامل شود.
در حال حاضر، باربادوس، یکی از 15 کشور زیرمجموعه حاکمیت و حکمرانی پادشاه / ملکه بریتانیا (الیزابت دوم) است.
یعنی الیزابت دوم، ملکه/ پادشاه بریتانیا، همزمان عالی ترین مقام در 15 حکومت و کشور دیگر از جمله باربادوس است. کانادا، نیوزیلند و استرالیا نیز از دیگر کشورهای این مجموعه اند.
ملکه از طریق نماینده خود در باربادوس که به نام "حاکم کل" (در فارسی: "فرماندار کل") شناخته می شود بر این کشور، حکمرانی دارد البته این حکمرانی، نمادین و اسمی است. ملکه در هیچ موضوع مربوط به این کشور، دخالتی ندارد و تصمیمات کلی - جزئی و اصلی - فرعی در این کشور را نخست وزیر و پارلمان منتخب می گیرند و اجرا می کنند. با این حال نخست وزیر باربادوس اعلام کرده است که مردم این کشور می خواهند عالی ترین مقام کشورشان، فردی از اهالی باربادوس باشد و با این استدلال قصد دارند ملکه را کنار بزنند و از حاکمیت این کشور حذف کنند.
به دنبال انتشار این خبر، رسانه ها تیترهای جالبی زدند. بی بی سی جهانی این تیتر را برگزید: "باربادوس ملکه الیزابت را از راس حکومت این کشور حذف می کند"
دیگر تیترها هم این گونه بودند: باربادوس، جمهوری می شود / باربادوس، ملکه بریتانیا را حذف کرد/ باربادوس از تاج بریتانیایی جدا می شود/ باربادوس از پادشاهی بریتانیا و تاج و تخت بریتانیایی، مستقل می شود
حال آنکه تنها این خبر می توانست باربادوس کوچک با جمعیتی زیر 300 هزار نفر در جزیره ای به مساحت 431 کیلومترمربعی (3 برابر جزیره کیش) را به خبرهای اصلی جهان منتقل کند.
اول بار نام باربادوس را حدود 15 سال قبل شنیدم و در ذهنم ماند ... در تئاتر کمدی کویتی "بای بای لندن" با بازی درخشان عبدالحسین عبدالرضا و غانم صالح، وقتی در بخش های انتهایی، خانمی رنگین پوست خود را بانویی باربادوسی معرفی می کند و سال ها بعد، با آشنایی با "ریانا" خواننده آمریکایی – باربادوسی، همو که به هنگام کرونا، هزینه تامین و تجهیز یک بیمارستان در کشور مادری اش باربادوس را پرداخت کرد.
درباره ماجرای باربادوس و ملکه می توان گفت:
اول – اگر این اتفاق، 100 سال قبل روی می داد قطعا دولت بریتانیا مخالفت می کرد و مخالفتش هم حتما "بدیهی" بود و باربادوس را بخش جدایی ناپذیر از خاک بریتانیا می دانست و همان کاری را با باربادوسی ها می کرد که با هندی ها و آمریکایی ها و دیگر سرزمین ها به هنگام مطالبه استقلال کرد.
اگر مطالبه استقلال آنها جدی تر می شد احتمالا با دخالت نظامی و استفاده از زور و سرکوب پاسخ داده می شد اما هم اکنون حتی ملکه هم اظهار نظر نکرده و تنها کاخ باکینگهام گفته است این موضوع مربوط به ملت و دولت باربادوس است. حالا زیرپا گذاشتن حق تعیین سرنوشت برای ملکه و دولت بریتانیا هزینه زاست و همین خود از نشانه های تغییر جهان است. دوم – بخشی از منازعات عالم به طور مستقیم یا غیرمستقیم درگیر بحث استقلال است. فلسطین و اسرائیل درگیر بحث استقلال فلسطین اند، منازعه ارمنستان و آذربایجان بر سر استقلال قره باغ است؛ جنگ بالکان شامل جنگ داخلی در بوسنی بر سر استقلال "بوسنی و هرزه گوین" و جنگ با کوزوو بر سر استقلال این سرزمین است که منازعه آن تاکنون ادامه دارد.
بحران کاتالونیا بر سر استقلال طلبی اهالی این منطقه از اسپانیا، منازعه روسیه - گرجستان بر سر استقلال دو منطقه اوستیای جنوبی و آبخازیا، منازعه روسیه - اوکراین بر سر استقلال مناطق شرقی اوکراین و منازعه ترکیه با قبرس اروپایی و یونان بر سر استقلال قبرس شمالی است.
سوم – سوال: چرا باربادوس برخلاف دیگر مناطق و کشورهای تحت حاکمیت ملکه بریتانیا خواهان استقلال کامل و خروج کامل از حاکمیت ملکه است و حاضر به پذیرش حاکمیتی ولو اسمی ملکه بر کشور خود نیست؟ قطعا دلایل مختلفی دارد اما یکی از مهمترین آنها، شکست برنامه غیرانسانی و غیراخلاقی دولت های سابق انگلیس برای تغییر ترکیب جمعیتی این جزیره است.
در دوره استعمار، یکی از جنایت های دولت هایی مانند انگلیس، فرانسه و اسپانیا علیه بومیان در مناطق مختلف جهان، تغییر ترکیب جمعیتی بومیان و تغییر هویت این مناطق بود. به عنوان مثال، این اقدام در طول دهها سال حاکمیت استعماری در کانادا، نیوزیلند و استرالیا روی داد. انگلیسی ها با افزایش جمعیت اشغالگران و به حاشیه راندن جمعیت بومیان (فیزیکی و غیرفیزیکی)، تغییر اسامی شهرها و مناطق، به تغییر هویت سرزمین های اشغال شده پرداختند.
به حاشیه راندن جمعیت بومیان در استرالیا و کانادا از طریق جابجایی فیزیکی و کوچ اجباری بومیان از مناطق حاصلخیز و قابل کشاورزی و سکونت به مناطق غیرحاصلخیز، غیرقابل کشاورزی و نامناسب برای زندگی از یک سو و تغییر فرهنگی / هویتی این مناطق روی داد. اثرات منفی و مخرب این اقدامات تاکنون درباره بومیان این دو کشور قابل مشاهده است. چنین اقداماتی، زمانی از سوی صدام در مناطق کردنشین شمال عراق و هم اکنون توسط اسرائیل در مناطق فلسطینی کرانه باختری و قدس شرقی صورت می گیرد. شهرک سازی های اسرائیل یکی از نمودهای سیاست "تهوید" است.
چهارم- باربادوس کوچک هم اکنون دارای وضعیت اقتصادی سیاسی فرهنگی خوبی است. رشد اقتصادی میانگین 3 تا 5 درصد در سال را تجربه می کند. درآمد اقتصادی بر پایه گردشگری، سرمایه گذاری خارجی و فعالیت های اقتصادی بین المللی دارد. همچنین در رتبه 51 فهرست کشورها در زمینه بالاترین درآمد است.
در زمینه سیاسی هم شاهد رقابت واقعی و احزاب متنوع سیاسی هستیم. از دیکتاتوری و سرکوب مخالفان خبری نیست و حزب یا احزاب پیروز در انتخابات پارلمانی، نخست وزیر و کابینه جدید را تعیین می کنند.
در زمینه فرهنگی نیز نزدیک به 100 درصد مردم باسواد هستند و یکی از کشورهای الگو در زمینه سوادآموزی از نگاه یونسکو به شمار می رود. رسانه های متنوع و واقعی دارد. رسانه ها از آزادی فعالیت برخوردارند. دولت تنها یک رسانه در مالکیت خود دارد که نظرات مختلف را پوشش می دهد. بقیه رسانه ها عمومی یا خصوصی اند.
آیا باربادوس می تواند به این شرایط خوب خود ادامه دهد؟ آیا این جزیره کوچک در آینده با طمع ورزی قدرت های جهانی، منطقه ای و همسایگان یا با نزاع و جنگ داخلی روبه رو نمی شود؟ پاسخ سخت است.
پنجم – همچنان این سوال درباره مناطق و کشورهایی که تاکنون تحت حاکمیت و اداره کشورهای دیگر هستند مطرح است. آیا این مناطق باید به سمت استقلال بروند یا وضعیت فعلی به سود آنهاست و همین وضع را باید ادامه دهند. هر دو گزینه، حامیان و مخالفانی دارد.
حامیان حفظ شرایط موجود این استدلال ها را مطرح می کنند:
مردم این مناطق و کشورها می توانند از امکانات قدرت بزرگتر استفاده کنند. مثلا در منطقه گویان واقع در آمریکای جنوبی، اهالی ضمن برخورداری از خودمختاری کامل، اما بخشی از حکومت فرانسه هستند. آنها گذرنامه فرانسوی دارند و واحد پول آنها یورو است. اهالی گویان می توانند از امکانات فرانسوی به راحتی استفاده کنند. همچنین حاکمیت فرانسه، اهالی گویان را از حملات دیگر کشورها یا نزاع و جنگ داخلی مصون کرده و در مقابل، از کابینه و دولت محلی، سیستم قضایی و سیستم آموزش و پرورش و ... به طور نسبی کارآمدی برخوردار هستند.
مخالفان شرایط موجود و حامیان استقلال اما می گویند:
هیچ چیزی نمی تواند جایگزین استقلال باشد. به همین دلیل شاید شعار و مطالبه "استقلال" و "آزادی" نقطه مشترک همه جنبش ها و انقلاب های مردمی در سراسر جهان و در طول تاریخ بوده اند. استقلال طعمی دارد که هیچ کدام از این مشوق ها و مزیت های اقتصادی نمی تواند جایگزین آن باشد.
به همین دلیل بود که الجزایر حاضر به ماندن در چارچوب سرزمینی فرانسه و استفاده از مشوق ها و مزیت های اقتصادی آن نشد و به بهای 1.5 میلیون کشته، استقلال خود را از فرانسه، پس گرفت.
استقلال ملت ها با کرامت، غرور وعزت نفس آنها در ارتباط است. این ارزش های انسانی قابل خرید و فروش نیستند.