از دیشب كه خبر حمله به بیروت را شنیدم تا صبح دلنگران آزادی و حقیقت بودم. نگران وحشیگریهای پیچیده در زرورقهای فریبنده و نابودی آرمانگراییها بودم. ضمن تسلیت شهادت سید حسن نصرالله و سردار عباس نیلفروشان به تمامی آزادیخواهان جهان به چند نكته میپردازم: ۱- اشغال سرزمین، وطنستانی از انسانها و سپس كشتار و كشتار و كشتار... در انتقامجویی چنان سفاك و بیرحم كه هر روز بر خیل كودكانی كه كودكی نكرده كشته میشوند، افزوده میشود و از همه تلختر آنكه شاهد سكوتی سهمگین از جهان در مقابل جنایات رژیم اسراییل هستیم. كشوری كه خود را مهد دموكراسی میخواند نه تنها این جنایات را محكوم نمیكند، بلكه كشتار را ترویج و كمكهای نظامی و اطلاعاتی هم میكند. وزیر خارجه انگلیس آن را دفاع مشروع میخواند و... دوست دارم با نسلهای جدید سخن بگویم. بگویم كه این است چهره واقعی قدرتها. هیچ حمایتی از سوی بیگانگان برای آزادی را باور نكنید. آزادی گوهری است كه در درون شماست و باید در درون جامعه دنبال شود. دل به این خونخواران سپردن، سرابی بیش نیست. ببینید چگونه نخستوزیر خونخوار این رژیم، در جهت ایجاد ثبات سیاسی خود در داخل برای جان هیچ انسانی ارزش قائل نیست. تناژ بالایی از بمب بر سر مردم با لبخند فرو میریزند. نسل ما این تلخی و خشونت را هم از جانب غرب و هم از طرف شرق چشیده بود. حمله و اشغال سرزمینمان چه به واسطه غربیها و چه روسها به عنوان حوادثی تلخ در حافظه تاریخی این ملت مانده و حالا نوبت شماست كه پی به حقیقت نهفته پشت نقابهای فریبنده ببرید. ۲- رژیم اسراییل كه سالهاست در تلاش است پای ایران را به جنگی یك طرفه با قدرتهای جهانی بكشاند، ما را در شرایط ویژهای قرار داده است. چه آنكه رهبران آن رژیم غیرانسانی میدانند كه صلح و آرامش در ایران و با ایران، برای اسراییل راهی جز انزوا باقی نمیگذارد. یادمان هست رژیم اسراییل چنان به دنبال عدم موفقیت توافق هستهای ایران بود كه حتی حضور موفق ایران در صلح منطقه را تهدیدی برای خود میدانست و در این چند سال نیز با اقدامات سیاه خود، درصدد گشودن درهایی از جهنم ناامنی در منطقه است. زرسالاران و نفتسالاران امریكایی نیز در پیوستگی با صهیونیستها، خواهان این اتفاق هستند. در این موقعیت چه باید كرد؟ كدام روش به نفع ایران و عزت این مرزوبوم است؟ در این زمینه اظهارنظرهای زیادی را شاهدیم. من قصد ورود به بهترین اقدام محتمل را ندارم، اما نیك میدانم ما نیازمند یك اجماع و شكیبایی ملی هستیم. به اعتقاد من، ایران نیازمند دو عمل برای عبور از این بحرانهاست. نخست آنكه با اتكا به وفاق باید یك انسجام درونی را در كشور دنبال كرد. در جامعه باید وفاقی بزرگ صورت گیرد، به نحوی كه هر تصمیمی پشتوانهای قوی و همگانی داشته باشد. در دولت جدید با نظریه وفاق، نخبگان جامعه میتوانند این مسیر را هموار كنند. وفاق بزرگ، بزرگترین بازدارندگی ماست. اقدام دوم، ایستادن همه در پای تصمیمی است كه با محوریت رهبری اتخاذ میشود. متاسفانه در رسانه رسمی یا افرادی كه مسوولیتی در قبال كشور و جامعه برای خود نمیبینند با اظهارنظرهایشان، جامعه را به پراكندگی و عدم انسجام سوق میدهند. یادمان نرود كه بزرگترین دشمن ما جدایی درون ملت ماست. انشقاق ملی اگر جای وفاق ملی را بگیرد كوچكترین خطرات و حقیرترین دشمنان، بزرگ و شكستناپذیر به نظر خواهند رسید. امروز بیش از همیشه مكلف به ایستادن در برابر هرگونه تفرقه هستیم. تفاوت داشتن در سلایق و روشها و در همان حال متحد بودن در دفاع از سرزمین و پرچم، هنری است كه باید در آموختن و تمرین آن نستوه و مصمم باشیم؛ بیهیچ مصلحتاندیشی جناحی و عافیت طلبی سیاسی.