استاد برجسته امور جهانی در مدرسه مطالعات پیشرفته بین المللی دانشگاه جانز هاپکینز است. برندز از سال ۲۰۱۵ تا ۲۰۱۶ میلادی به عنوان دستیار ویژه وزیر دفاع ایالات متحده در امور برنامه ریزی استراتژیک فعالیت کرده بود.
او برای کمیسیون استراتژی دفاع ملی ایالات متحده نیز کار کرده و با سازمانهای دولتی، جوامع اطلاعاتی و امنیت ملی امریکا در زمینه مشاوره همکاری داشته است.کتابهای متعددی از او از جمله «استراتژی بزرگ امریکایی در عصر ترامپ» (۲۰۱۸)، «ساختن لحظه تک قطبی: سیاست خارجی ایالات متحده و ظهور نظم پس از جنگ سرد» (۲۰۱۶)، «قدرت و هدف در دولتسازی آمریکایی از هری اس. ترومن تا جورج دابلیو بوش» (۲۰۱۴)، «جنگ سرد آمریکای لاتین» (۲۰۱۰)، «از برلین تا بغداد: جستجوی آمریکا برای هدف در جهان پس از جنگ سرد» (۲۰۰۸) چاپ شدهاند. جدیدترین کتابهای او «درسهای تراژدی: حکومتداری و نظم جهانی» با همکاری «چارلز ادل» و «کووید-۱۹ و نظم جهانی» با ویرایش مشترک «فرانسیس گاوین» هستند.
به گزارش فرارو به نقل از بلومبرگ، از اوکراین گرفته تا غزه تا دریای چین جنوبی جهان مملو از بحران است. همکاریهای بین المللی به دلیل رقابت دیپلماتیک فلج شده اند. خوش بینی جای خود را به اضطراب فراگیر داده است. آمریکا به سوی انتخاباتی با عواقبی سرنوشت ساز لنگان لنگان پیش میرود، هر یک از این چالشها به نوبه خود نشانه یک تغییر تاریخی عمیقتر است. محیط بین المللی کنونی در آشفتگی به سر میبرد شبیه شرایطی که "هنری کیسینجر" در سال ۱۹۶۸ میلادی نوشته بود؛ زمانی که گردباد تغییرات از استعمارزدایی گرفته تا اعتراضات داخلی و تغییر موازنه قدرت ترتیباتی که پس از جنگ جهانی دوم پدیدار شده بود را به هم ریخت. دلیل آن که دنیای امروز تا این اندازه آشفته به نظر میرسد آن است که واقعیتهای قدیمی در حال فروپاشی هستند، زیرا خطوط یک دوره جدید در حال شکل گرفتن هستند. نظم نوظهور نظمی است که در آن بلوکهای ژئوپولیتیکی بازگشتهاند و رقبای استراتژیک درگیریهای ایدئولوژیک و تکنولوژیکی به راه میاندازند. اقتصاد بینالملل میدان جنگ است، زیرا وابستگی متقابل و ناامنی دست به دست هم میدهند. وضعیت تا جایی پیش رفته که حتی گمانه زنیهایی درباره جنگی بزرگ حتی جنگ جهانی سوم مطرح میشود و رفتار آمریکا با کاهش ثبات در سیاستگذاریهایش نامنظمتر میشود. عصر طلایی جهانی شدن
جهان پس از جنگ سرد ناامنیها و بی عدالتیهای خود را داشت، اما در دنیای پس از فروپاشی دیوار برلین پیشرفت و امید به آینده ایجاد شده بود. دموکراسی در حال شکست دادن خودکامگی بود. تعداد دموکراسیها از حدود ۴۰ کشور در اوایل دهه ۱۹۷۰ میلادی به ۱۲۰ کشور در سال ۲۰۰۰ میلادی افزایش یافتند.
جهانی شدن نیز در حال رشد بود. تجارت جهانی در فاصله سالهای ۱۹۸۹ تا ۲۰۱۹ میلادی افزایشی چهار برابری پیدا کرد و جریان سرمایه گذاری مستقیم خارجی در فاصله سالهای ۱۹۹۲ تا ۲۰۰۰ میلادی افزایشی هشت برابری داشت. باز بودن فضای اقتصادی استانداردهای زندگی را در سراسر جهان افزایش داد. جهانی شدن به نوبه خود توسط انقلاب دیجیتالی پیش رفت که تجارت را تسهیل کرد و بهره وری را افزایش داد. به نظر میرسید فناوری اطلاعات به نفع آزادی است: رسانههای اجتماعی به اعتراضاتی دامن زدند که در اوایل دهه ۲۰۱۰ میلادی دولتهای مصر و اوکراین را سرنگون کردند.
به طور کلی جهانی که ظاهرا با یکپارچگی اقتصادی آرام میشد برای صلح قدرتهای بزرگ بیش از پیش مساعد به نظر میرسید. قدرتها، انرژی خود را به سوی مقابله با افراط گرایی خشونت آمیز تا ایجاد سازمان تجارت جهانی معطوف کردند. اتحادهای آمریکایی در صلح و ثبات در شرق اروپا و غرب اقیانوس آرام نقش داشتند. شرکتهای فناوری آمریکایی نوآوریهایی را پرورش دادند که عصر دیجیتال را تقویت کرد.
وضعیت برای شرکتها و سرمایه گذاران نیز مساعد شد. شرکتهای چند ملیتی میتوانستند کارآییهای جدیدی را در یک اقتصاد جهانی باز و یکپارچه به دست آورند. آنان میتوانستند تجارت و سرمایه گذاری کنند. جهانی شدن به پایین نگه داشتن نرخ تورم کمک کرد و این کار تا حدی با اجازه پیدا کردن اقتصادهای توسعه یافته برای استفاده از نیروی کار مقرون به صرفه، امکان پذیر شد. از این نظر، دوران پس از جنگ سرد دوران طلایی بود، اما اکنون عناصر کلیدی آن دوره از بین رفته اند. جنگ ایدهها
پیشرفت پس از جنگ سرد شکنندهتر از آن چیزی بود که به نظر میرسید: بسیاری از دموکراسیهای جدید به شکلی ضعیف تثبیت شدند موضوعی که آنان را در برابر خودکامگی آسیب پذیر ساخت. از دیگر ویژگیهای این دوران شمشیرهای دولبه بود. جهانی شدن رفاه را گسترش داد، اما نابرابری و ناامنی فرهنگی را نیز به همراه داشت اثراتی که به بروز یک لحظه نوپوپولیستی دامن زد که هنوز به پایان نرسیده است. فناوری اطلاعات ابزارهای جدیدی را برای انتقاد از حاکمان سرکوبگر به مخالفان داد، اما هم چنین به آن حاکمان راههای بهتری برای ردیابی و خفه کردن منتقدان شان عرضه کرد.
اساسا نظم پس از جنگ سرد با مشکل مواجه شد. روسیه احیا شد و چین در شکوفایی اقتصاد جهانی رشد انفجاری داشت. واشنگتن و بسیاری از متحدان اش بودجههای نظامی خود را نادیده گرفتند. با گذشت زمان کشورهایی که از سیستمی که ریشه در رهبری ایالات متحده داشت، نفرت داشتند در چالشهای خود تهاجمیتر شدند.
تلاشهای ناموفق برای دگرگونی عراق و افغانستان پس از جنگ سرد، منجر به تضعیف روحیه و عقب نشینی آمریکا شد. بحران مالی جهانی ۲۰۰۸-۲۰۰۹ سیاست آمریکا را در هم کوبید و انرژی استراتژیک آن کشور را از بین برد. ریاستجمهوری "دونالد ترامپ" زمانی که واشنگتن رقابت علیه چین را اعلام کرد، اما همزمان به نظر میرسید که با بسیاری از متحدان اش در حال جنگ است نشان داد که مسیر آمریکا تا چه اندازه نامشخص شده است. در سال ۲۰۲۲ میلادی زمانی که ولادیمیر پوتین جنگ با اوکراین را آغاز کرد، دوران پس از جنگ سرد به طور قطعی به پایان رسیده بود.
دوران تازه آغاز شده چنین ویژگیهایی را از خود نشان داده است: چین در عرصه فناوری رشد میکند، بلوکها بازگشته اند این در حالیست که در گذشته نه چندان دور خطوط تقسیم ژئوپولیتیک در حال محو شدن بود، اما اکنون ائتلافهای رقیب در سراسر جهان در حال تشکیل هستند. این صف بندیها همه جانبه نیستند چرا که بسیاری از کشورهای جنوب جهانی به دنبال بازی با هر دو طرف هستند، اما با افزایش تنشهای بینالمللی بی شک ادامه چنین بازیای از سوی آنان دشوارتر خواهد شد. روسیهای که از غرب بیگانه شده روابط خود را با بازیگران دیگر افزایش داده از جمله کره شمالی.
امریکا از سال ۲۰۲۲ میلادی متحدان خود در اروپا و آسیا را تحت فشار قرار داده تا عرضه تجهیزات پیشرفته تولید نیمه هادی به چین را متوقف کنند که نشان میدهد چگونه تقسیمات ژئووپلیتیکی روابط اقتصادی و فناوری را تغییر میدهند.
نکته دوم آن که نبرد ایدهها دوباره در جریان است. روسیه و چین در حال تغییر هنجارها و سازمانهای بین المللی هستند تا حکومتهایشان را ایمنتر کنند. آنان معتقدند که نظام غیرلیبرالشان میتواند نظم، تلاش و قدرت بیشتری در مقایسه با "دموکراسیهای منحط" ایجاد کند.
نکته سوم آن که مبارزه برای کسب برتری فنی در حال تشدید است. اکنون دیگر آمریکا رهبری بلامنازع عرصه تکنولوژیک را به سادگی در اختیار ندارد. چین پیشرفتهای بزرگی در زمینه سلاحهای سایبری و موشکهای مافوق صوت داشته و سرمایه گذاری هنگفتی را در عرصه هوش مصنوعی، محاسبات کوانتومی و سایر فناوریهایی که انقلاب صنعتی چهارم نامیده میشوند انجام داده است.
در طول تاریخ رقابتهای ژئوپولیتیک رقابتهای فناوری بوده اند. اگر چین بر فناوریهای نوظهور کلیدی تسلط داشته باشد ممکن است بر این دوره تسلط یابد. این بدان معناست که سیاستگذاری صنعتی نقش مهم خود را حفظ کرده، زیرا رقبای ژئوپولیتیکی در بخشهای استراتژیک از نیمه هادیها گرفته تا انرژی پاک سرمایه گذاری میکنند. هم چنین، این بدان معناست که جنگ اقتصادی به امری عادی تبدیل خواهد شد، زیرا هر دو کشور از یارانهها، کنترلهای صادرات، محدودیتهای سرمایه گذاری، تعرفهها و ابزارهای دیگر برای سرعت بخشیدن به نوآوری خود و عقب نگه داشتن رقبا استفاده میکنند.
نکته چهارم آن که رقابت باعث از بین رفتن فرصت حل مشکلات جهانی میشود در چنین شرایطی چالشهای فراملی شدیدتر میشوند و در مقابل تنشهای ژئوپولیتیکی مانع همکاری آمریکا و چین در موضوعاتی از کووید گرفته تا تغییرات آب و هوایی شده اند. قدرتهای بزرگ اکنون حتی نمیتوانند برای باز نگهداشتن مسیرهای تجاری حیاتی با یکدیگر همکاری کنند.
نکته پنجم آن که در میانه جنگهای سرد، جنگهای فناوری و جنگهای تجاری سایه جنگ واقعی اجتناب ناپذیر شده است. اوکراین درگیر بزرگترین درگیری اروپا از سال ۱۹۴۵ شده است. خاورمیانه درگیر منازعات متعدد است. تعداد کلی جنگهای دولت در مقابل دولت، بیش از هر زمان دیگری در دهههای گذشته میباشد. انتظار نداشته باشید که این روند به این زودیها تغییر کند. حتی اگر جنگ اوکراین به پایان برسد نیز روسیه با ارتشی مجرب، اقتصادی بسیج شده و کینهای حماسی علیه غرب، از آن خارج خواهد شد. چین در حال ذخیره مواد غذایی و انرژی و تولید انبوه کشتی، هواپیما و مهمات و تشدید فشار خود برای برتری در اقیانوس آرام است نقاط حساسی که میتوانند محرک درگیری چین و امریکا باشند. ثبات نظام بین الملل مدت هاست که ارتباط نزدیکی با ثبات مناطق کلیدی اوراسیا داشته است: اروپا، خاورمیانه و شرق آسیا. جنگ یا تهدید به جنگ به یکباره هر سه منطقه را فرا میگیرد.
این ویژگی نهایی عصر ما را هوشیارتر میکند: آمریکا کمتر قابل اعتماد است. در زمانی که بسیاری از کشورهای غربی با فلج سیاسی و بی ثباتی یا ترکیبی از آن دو مواجه هستند بحرانهای داخلی در امریکا میتوانند به طور منحصر بفردی آسیب رسان باشند. بله، خطر کوتاه مدت ریاست جمهوری دوم ترامپ است که میتواند اتحادهای ایالات متحده را تضعیف کند و کشورهای خط مقدم آن اتحاد مانند لهستان یا کره جنوبی را به سوی ساخت سلاحهای هستهای سوق دهد یا در عوض ریاست جمهوری دوم دموکراتها را شاهد خواهیم بود که در آن امریکا روند زوال آشکار در رهبری را ادامه خواهد داد و مشکلات عمیقتر خواهند شد.
شعار ترامپ مبنی بر "نخست امریکا" جهان را به حال خود رها میکند. در مقابل، کارزار دموکراتها نیز شکلی بالقوه قوی از نوانزواگرایی مترقی را عرضه میکند. بنابراین، مبانی سیاسی انترناسیونالیسم آمریکایی ناپایدار است. افزایش قطبی شدن و تنشهای داخلی در امریکا میتواند حواس واشنگتن را منحرف کند. جنگ جهانی سوم؟
نخست آن که هیچ بازگشتی به وضعیت عادی وجود ندارد. بحرانهای امروز اتفاقات عجیبی نیستند و برخی علائم نشان دهنده تغییرات عمیق و مداوم هستند. بحرانهای خاص ممکن است بیایند و بروند. تنشهای خاص ممکن است افزایش یا کاهش یابند، اما رهبران در دولت و تجارت باید خود را برای عصر رقابت و درگیری مداوم آماده کنند. سطوح ریسک اعم از استراتژیک و اقتصادی برای سالیان آینده افزایش خواهد یافت.
دوم آن که شما نمیتوانید همه چیز را با یکدیگر داشته باشید. پس از جنگ سرد ایالات متحده و متحدان اش میتوانستند از دنیایی لذت ببرند که به طور خارقالعادهای با منافع و ارزشهای آنان سازگار بود و هزینه بسیار پایینی برای شان به همراه داشت و شرکتهای چند ملیتی میتوانستند از کارآییهای ارائه شده ناشی از جهانی شدن بهره برداری کنند. امروزه هیچ کدام از آن دو مورد پایدار نیستند.
سوم و بدترین سناریو این است؛ مقامهای مسئول آمریکایی باید نه تنها احتمال بروز یک درگیری بین ایالات متحده و روسیه یا درگیری ایالات متحده و چین به همان ابعاد فاجعه آمیز آن بلکه باید احتمال بروز یک جنگ جهانی را نیز در نظر بگیرند که در آن درگیریها در چندین صحنه به طور همزمان شروع میشوند.
چهارم آن که باید روی دانش جدید سرمایه گذاری کند. درک الگوهای سرمایه گذاری، نقاط ضعف مالی و تکنولوژیکی و تصمیم گیری بخش خصوصی برای غلبه بر رقابت مدرن بسیار مهم است. بله دنیا بدتر میشود. ما در مرحله آغازین یک دوره بی رحمانه بحث برانگیز هستیم.