کد خبر : 182075 تاریخ : ۱۴۰۲ دوشنبه ۲۵ دي - 21:14
یك اقتصاددان با تحلیل دلایل توسعه‌نیافتگی در كشور عنوان كرد 5 سناریوی محتمل پیش‌روی ایران: چرا ایران توسعه نیافته است؟ در ایران، استاد بی‌سواد باشد، اما با سیاست كاری نداشته باشد، غیرممكن است اخراج شود! دانشجویی كه به سیاست كاری نداشته باشد، درس نخواند هیچ مساله‌ای برایش پیش نمی‌آید. در حالی كه در كشور‌های توسعه‌یافته، كسی كه تلاش نمی‌كند، حتما تنبیه می‌شود.

نشست «موقعیت توسعه در ایران» و در «آكادمی دانایان» و با حضور و مدیریت حسین عبده تبریزی و علی سرزعیم اقتصاددان برگزار شد. وبسایت جماران این نشست را به‌طور كامل پوشش داده و در اینجا بخش‌هایی از اظهارات علی سرزعیم پژوهشگر توسعه را می‌خوانید.

 

چرا ایران توسعه نیافته است؟

تخصیص غیربهینه، معمای توسعه‌نیافتگی ایران است. منابع را باید به گونه‌ای متفاوت تخصیص دهیم، اما متاسفانه هر اقدام درستی می‌خواهد انجام شود، انبوهی از فضاسازی‌های رسمی و غیررسمی در كشور شكل می‌گیرد. در این شرایط، جو اجتماعی به سمتی می‌رود كه حاكمیت از انجام هر تغییری علیل شود. فضای رسانه‌ای و همه، علیه تغییر بسیج می‌شوند و بعد نیرو‌های امنیتی می‌گویند دست به چیزی نزنید، نارضایتی و اعتراض ایجاد می‌شود! و آنها هم مانع اصلاح و بازتخصیص می‌شوند.

توسعه چیزی بیشتر از درآمد بالا است، اما یك جامعه فقیر، قطعا نمی‌تواند توسعه‌یافته باشد و حداقل باید درآمد بالایی داشته باشد. در كشور‌های توسعه‌یافته، افراد بیشتر، مولدتر و اثربخش‌تر كار می‌كنند و مجموعه فعالیت‌های افراد در جامعه، یكدیگر را خنثی نمی‌كنند، بلكه گویا ‌برداری هستند كه یكدیگر را تقویت می‌كنند و هم‌جهت می‌شوند.

 

كشورهای عربی استثنا هستند

در تجربه جوامع دو تعادل می‌شود در نظر گرفت، جوامعی كه سخت كار می‌كنند و رفاه خوبی هم دارند، مانند امریكا و آلمان و جوامعی مانند آلبانی كه چندان به خود زحمت نمی‌دهند و در عین حال رفاهی هم ندارند. كشور‌های عربی، در این میان استثنا هستند كه پول نفت زیادی دارند، كار نمی‌كنند، اما در عین حال رفاه زیادی دارند، این استثنا را نمی‌شود قاعده دانست؛ بنابراین كشور‌ها یا با كار زیادِ مولدِ اثربخش به رفاه می‌رسند یا در فقر و بدبختی غوطه‌ور هستند. سیستم اقتصادی كه در دهه ۴۰ ایجاد شده بود، ما را به سمت اجرای سیستم اول می‌برد، همانطور كه در تجربه نسل قبل، زندگی همراه با نظم و تلاش را شاهد هستیم. جامعه در حال حركت به سمت ایجاد تعادل نوع اول، یعنی سختكوشی و رفاه بود. دهه ۵۰، پول نفت این تعادل را برهم زد. یك باره پول شدید وارد شد و اقتصاد ما را دگرگون كرد و بلافاصله با وقوع انقلاب، كل آن جریان به هم خورد.

 

بعد از انقلاب به سمت الگوی كشور‌های توسعه نیافته حركت كردیم

بعد از انقلاب ما به سمت الگوی كشور‌های توسعه‌نیافته حركت كردیم. حكومت به تدریج شروع به امتیاز‌های اقتصادی دادن، كار كمتر طلبیدن، ایجاد اثربخشی پایین‌تر و غیرمولد بودن كرد. اما در كوتاه‌مدت، به دلیل پول نفت، رفاه تا حدی پایین نمی‌آمد. پول نفت تا جایی، سعی می‌كرد كاهش رفاه ناشی از كار كم را جبران كند، اما از جایی به بعد، شرایط تغییر كرد. اكنون ما به سمت تعادل منفی سوق پیدا می‌كنیم، جامعه‌ای كه كم كار می‌كند، مولد نیست و كار‌ها اثربخشی ندارند و بسیاری از آنها، یكدیگر را خنثی می‌كنند.

 

الگوی ما باید ژاپن باشد و نه قطر و امارات

نیرو‌های سیاسی، خصوصا اپوزیسیون‌های برانداز، این الگو را بسیار ترویج می‌كنند كه الگوی ما باید كشور‌های عربی باشند، پول نفت و گاز داریم و رفاه ما باید مانند قطر و امارات باشد. در صورتی كه این شعاری غلط است. ما نباید چنین وعده‌ای به جامعه بدهیم، بلكه باید بگوییم ما باید به سمت ژاپن شدن حركت كنیم، كشوری كه تلاش كرده و هنوز هم تلاش می‌كند. سن بازنشستگی‌شان را به ۷۵ سال برده‌اند. آنها با سختكوشی توانستند به میوه توسعه برسند، نه اینكه جامعه را تحریك كنیم، وعده دهیم كه می‌خواهیم قطر شویم! هیچ كاری نكنیم، نفت بفروشیم و به توسعه برسیم! حتی برخی در یادداشت‌های‌شان می‌نویسند كه اگر رابطه ما با امریكا اصلاح شود، همه مشكلات حل خواهند شد و به رفاه می‌رسیم! این تصور از اساس غلط است.

 

پیام‌های غلطی به جامعه می‌دهیم

توسعه یعنی سختكوشی. در كشور‌های اروپایی، دانشجویان به مراتب از دانشجویان در ایران بیشتر درس می‌خوانند. در همه سطوح، كارمندان و كارگران، به مراتب سختكوش‌تر هستند. سیستم به‌شدت رقابتی است. بیكاری پنهان در ادارات ما را ببینید! در حالی كه در كشور‌هایی مانند هلند و آلمان شدت و جدیت كار بسیار بیشتر است. اما ما پیام‌های غلطی به جامعه می‌دهیم.

 

در ایران، استاد بی‌سواد باشد، اما سیاسی نباشد، اخراج نمی‌شود!

در ایران، استاد بی‌سواد باشد، اما با سیاست كاری نداشته باشد، غیرممكن است اخراج شود! دانشجویی كه به سیاست كاری نداشته باشد، درس نخواند هیچ مساله‌ای برایش پیش نمی‌آید. در حالی كه در كشور‌های توسعه‌یافته، كسی كه تلاش نمی‌كند، حتما تنبیه می‌شود.

اكثریتی در میانه طیف هستند كه تعیین می‌كنند جامعه به كدام سمت و سو حركت می‌كند. كل جامعه باهم به این جمع‌بندی می‌رسند كه سختكوش باشند یا اینكه بگویند مملكت روی هوا است، كار را رها كنیم، در این شرایط جامعه می‌تواند با هر دو سو هماهنگ شود، نقش حاكمیت در سوق دادن جوامع به سوی این تعادل‌ها مهم است. حاكمیت، با رفتار، انتخاب و تصمیمات خود سیگنال‌هایی می‌دهد كه كمك می‌كند جامعه به سمت یكی از این دو تعادل سوق یابد و حول آن هماهنگ و متشكل شود.به رغم درآمد ارزی خیلی بالا كه حدود هزار و ۵۰۰ میلیارد دلار بوده، چنین رشد پایینی ایجاد شده است، برای تحلیل علت این رشد پایین، انواع توجیه‌ها مطرح می‌شود؛ برخی فساد، خروج سرمایه، هزینه منطقه‌ای، تبلیغ دین و ... برای این مساله مطرح می‌شود. اما این مسائل كوچك‌تر از آن هستند كه بتوانند حجم مشكل را نشان دهند. نمی‌شود كل مشكل را به این هزینه‌ها فروكاست. این تحلیل‌ها، توجیهات ساده، روایت‌پذیر، قابل گفت‌وگو با توده مردم و ممكن‌كننده بسیج سیاسی هستند، اما این توجیهات نمی‌توانند مساله اصلی را توضیح دهند.

به اندازه دور كره زمین در ایران لوله‌كشی گاز انجام دادیم

اگر حاكمیت برای جهت‌دهی به سرمایه‌ها، سیگنال‌های غلط بدهد، مردم نیز رفتارشان را براساس سیگنال‌های غلط شكل می‌دهند و به سمت رفتار‌های نابهینه می‌روند. برای نمونه، ما انرژی گاز را با هزینه و زحمت استخراج كردیم و به اندازه دور كره زمین ما در ایران لوله‌كشی گاز انجام دادیم. به روستا‌های دورافتاده و كوچك گازكشی كردیم. اوایل انقلاب، چون هنوز سیستم گذشته روی كار بود، فرهنگ اینكه در زمستان لباس گرم بپوشیم و شوفاژ روشن نكنیم، چون گران است، وجود داشت، اما ما این فرهنگ را به‌طور كلی نابود كردیم و چنان مصرف گاز بالا رفته كه كمبود گاز پیدا كردیم. هر سیاست خارجی خوبی هم اگر داشته باشیم، امكان صادرات گاز نیست، چون تماما صرف نیاز داخل شده است. رشد مصرف گاز فزاینده است. سیگنال غلط می‌دهیم كه گاز ارزان و فراگیر است، در حالی كه اگر براساس ارزیابی‌ها، در آن مناطق پنل خورشیدی نصب می‌شد، به صرفه‌تر بود. تك‌سرنشین بودن در دهه ۶۰ نماد رفاه و برخورداری بود، چرا كه بنزین مانند امروز ارزان نبود. با بنزین ارزان، تك‌سرنشینی در خودرو‌ها را افزایش دادیم و در پی آن، گرفتاری‌های بعدی ایجاد شد. سال‌های سال، ارز مسافرتی و سوبسید برای سوخت هواپیما دادیم و به جای گردشگری داخلی، بیشتر به گردشگری خارجی رونق دادیم. حتی در سال تحریم، سال ۹۷، بیش از ۸ میلیارد دلار سفر خارجی داشتیم كه به معنای خروج ارز از كشور است. این سیاست‌ها، با وضعیت اقتصاد ما سازگار نیست. شهریه دانشگاه آزاد را سركوب كردند یا دانشگاه‌های دیگر رایگان هستند و افراد به جای مهارت‌آموزی، به دانشگاه می‌روند، در این شرایط، ما با پدیده انبوه تحصیلكردگان بیش از نیاز اقتصاد در این سطح توسعه مواجه هستیم. كارگاه‌های ما این میزان تخصص لازم ندارند. ما به جوشكار، نیاز بیشتری داریم تا مهندس مكانیك. ما افراد را در سرمایه‌گذاری عمرشان به این سمت سوق دادیم.

 

همه دنبال وام هستند

نرخ بهره در كشور ما آنچنان سركوب شده كه همه به دنبال پارتی هستند كه وام بگیرند، در حالی كه وام‌دهی در كشور‌های دیگر به سادگی نیست، پولی كه باید در جای درست تبدیل به سرمایه در گردش شود، جای دیگری به سوداگری هزینه می‌شود. همه اینها نشان می‌دهد رفتار‌های خرد جامعه به دلیل سیگنال‌های پیوسته غلط كلان، نابهینه شده است. چرا چنین سیگنال‌های غلطی در سطوح كلان كشور داده می‌شود؟ گاز ارزان، بنزین ارزان، برق ارزان، نرخ وام ارزان، توجیه‌های پوپولیستی دارند؛ در كوتاه‌مدت جامعه را خوشحال می‌كند، اما در بلندمدت كشور را زمینگیر می‌كند. اكنون، جامعه، فرهنگ‌ها، مكان‌یابی شركت‌ها حول این مفاهیم شكل گرفته‌اند. اما اگر بخواهیم اقتصادمان را درست كنیم، باید بازتخصیص دهیم. منابع را باید به گونه‌ای متفاوت تخصیص دهیم. برای نمونه، ما بنزین ارزان می‌دهیم، افراد به جای قطار با ماشین شخصی سفر می‌روند. كنارش تصادفات و كشته‌ها هم داریم. در حالی كه تعادل خوب این است كه به جای سوبسید روی بنزین، خطوط راه آهن را گسترش دهیم و قطار سریع السیر می‌گذاشتیم. در این صورت، خدمات و فروشگاه‌های بین راهی، حول ایستگاه راه آهن شكل می‌گرفتند.

 

روحانی می‌خواست اصلاحات انجام دهد

آقای روحانی می‌خواست اصلاحاتی انجام دهد، اما قوای دیگر مخالفت می‌كردند و با حاكمیت آشفته‌ای مواجه بودیم كه علیه هم می‌زدند، روشن است كه در این شرایط، بازتخصیص نمی‌تواند اتفاق بیفتد و شرایط همان ادامه وضع موجود و حركت به سمت انحطاط است. قبل از تزریق پول نفت، ایران در حال رشد بود و به سمت توسعه رفته بود، بعد از انقلاب هم در دوره سازندگی و بخشی از دوره آقای خاتمی، ویرانه جنگ شروع به ساخته شدن كرد. همین مردم با همین فرهنگ این كار را كردند. اینكه برخی می‌گویند ما مقهور فرهنگ هستیم، درست نیست. بسیاری از كشورها، با تصمیمات درست، تغییرات جدی ایجاد كردند؛ بنابراین بازتوزیع، مساله مهم است، اما اساسا انقلاب ایران در واكنش به استبداد و اعتراض به جنبه‌های غیرمذهبی بود. مساله اصلی ما در هیچ دوره‌ای بازتوزیع و نابرابری نبوده و اكنون نیز گره اصلی ما رشد است. در دهه ۷۰ كه اقتصاد ما كم و بیش رشد كرد، نابرابری كم و رفاه دهك‌های پایین بهتر شد. با اینكه نقد‌هایی مطرح است و می‌گویند می‌شد بهتر باشد.

 

پنج سناریوی محتمل پیش روی ایران

در تشریح سناریو‌های پیش روی ایران با وجود این حجم از مشكلات می‌توان به این موارد اشاره كرد: یك سناریو كه حدود ۵۰ درصد محتمل به نظر می‌رسد، ادامه وضع موجود است؛ حكومت نمی‌تواند بازتخصیص یا اصلاح وضع اقتصادی انجام دهد و وضع موجود ادامه پیدا می‌كند، در این سناریو، جاماندگی ما نسبت به كشور‌های همسایه و دیگر كشور‌ها ادامه پیدا می‌كند و رتبه و رشد اقتصادی پایین‌تر می‌آید، فقیرتر می‌شویم و جامعه هم انحطاط تدریجی دارد. مهاجرت‌ها، نارضایتی‌ها و سركوب‌ها بیشتر می‌شود و نقطه اتكای حكومت مرتبا تحلیل می‌رود. سناریوی انقلاب دیگر سناریوی محتمل با ضریب ۵ درصد است. این انقلاب، استعداد تبدیل شدن به جنگ داخلی و جدایی طلبی و ایجاد یك دهه مسائل سیاسی حاد، در قالب خونریزی‌ها و زد و خورد‌های شدید را دارد، در این شرایط ناامن، دست‌كم برای یك دهه اقتصاد كنار زده و رشد اقتصادی منفی خواهد شد.

ایجاد دموكراسی خوب همراه با پذیرش شایسته‌سالاری از سوی حكومت از دیگر سناریو‌ها با ضریب ۵ درصد است. در این شرایط دوست‌داشتنی، چون نهاد‌های اجتماعی ما بسیار ضعیف هستند، مطالبات بازتوزیعی بالا می‌گیرد و فشار‌ها آنچنان شدید می‌شود كه گروه‌ها و اصناف مختلف، خواهان دریافت حقوق‌شان خواهند بود. در این شرایط بی‌ثباتی سیاسی رقم خواهد خورد و دولت‌های كوتاه‌مدت را مانند سال ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲ خواهیم داشت؛ مقطعی كه ایران، آزادی را تجربه كرد. ناراضیان روزنامه داشتند و آنچنان مجلس قوی بود كه دولت‌ها در مقابل آن، ضعیف شده بودند و زودهنگام كنار می‌رفتند. باطن این حالت، مانع از ایجاد اصلاحات اقتصادی می‌شود؛ بنابراین دموكراسی حداكثری هم ما را به اصلاحات اقتصادی نمی‌رساند؛ هر چند كه بهبود فضای روابط سیاست خارجی، ممكن است به بهبود اقتصادی كمك كند؛ مانند تجربه چك‌اسلواكی كه برای پیوستن به اتحادیه اروپا، انگیزه ایجاد اصلاحات را به دست آوردند. هر چند كه ما چنین انگیزه جذابی نداریم.

ایجاد دموكراسی حداقلی و تدریجی دیگر سناریوی ممكن با ضریب ۳۰ درصد است. ما اكنون دموكراسی حداقلی نداریم، اما قبل از آن، باید حاكمیت قانون تثبیت شود. این مقدم بر دموكراسی است. حاكمیت باید شروع كند، گام به گام، امتیاز‌های سیاسی و اجتماعی كه از جامعه گرفته است را پس بدهد و گام به گام امتیاز‌های اقتصادی كه داده است را پس بگیرد. اینگونه دست‌كم، حمایت طبقه متوسط، پشت اصلاحات اقتصادی قرار می‌گیرد؛ چرا كه طبقه متوسط ما بسیار دلبسته آزادی‌های فرهنگی و اجتماعی است. این امر، برای حكومت پشتیبانی اجتماعی ایجاد می‌كند.

حكومت نظامی دیگر سناریوی ممكن با ضریب ۱۰ درصد است. بعضی حكومت‌ها به این نتیجه رسیده‌اند كه برای ایجاد اصلاحات اقتصادی، حریف جامعه نمی‌شوند، یك نظامی ‌كودتا می‌كند و به زور یكسری اصلاحات را پیش می‌برد. تجربه شیلی را می‌توان در این چارچوب ارزیابی كرد. ابتدا همه ناراضی هستند، اما بعد از گذشت چند سال، میوه اصلاحات می‌رسد و كم‌كم، نامشروعیت حكومت كم می‌شود. اگر آشفتگی‌هایی ایجاد شود كه ما نتوانیم از درون آن اصلاحات اقتصادی را بیرون بكشیم، این گزینه چندان دور از ذهنی نیست. مانند دوره‌ای كه آنچنان هرج و مرج در ایران بالا گرفت كه ابتدای آن مدرس هم از آمدن رضا شاه حمایت كرد.