کد خبر : 181964 تاریخ : ۱۴۰۲ دوشنبه ۲۷ شهريور - 22:38
غلامرضا ظریفیان از خروج نخبگان، بروز مهاجرت‌های منفی و تبعات مخرب آن می‌گوید: خالص‌سازی‌ و فرار مغزها عرصه انتخاب نخبگان ایرانی اگر در گذشته به سمت کشورهای اروپایی و امریکایی بود به دلیل مکندگی و جاذبه های نیروی نخبه ایرانی ، کشورهای منطقه خلیج فارس هم به مقصد مهاجرت‌های منفی ایرانیان بدل شده اند

 آمارهای مهاجرت نخبگان در ایران هر روز كه می‌گذرد، دهشتناك‌تر از قبل می‌شود. بسیاری از جراحان قلب، پزشكان متخصص، استادان دانشگاه، مهندسان، برنامه‌نویسان، صاحبان استارت‌آپ و... در حال خروج از كشور هستند. این روند هرچند طی سال‌های اخیر تداوم داشته اما برخوردهای انقباضی ماه‌های اخیر با دانشگاهیان و اخراج استادان بنام دانشگاه فضای تیره و تارتری را در مهاجرت نخبگان كشور ایجاد كرده است. این در حالی است كه قبل از مهاجرت نخبگان، نهضت خروج سرمایه‌ها و دانشجویان هم در كشور به راه افتاده بود. غلامرضا ظریفیان، استاد دانشگاه و معاون وزیر علوم دولت اصلاحات در گفت‌وگو با «اعتماد» مهم‌ترین تبعات خروج نخبگان را چرایی مهاجرت‌های منفی می‌داند. او می‌گوید: ریشه اصلی مهاجرت نخبگان، ناامیدی فزاینده‌ای است كه در فضای عمومی جامعه شكل گرفته است. به اعتقاد ظریفیان یكی از گونه‌های خطرناك مهاجرت، مهاجرت ناراضیان سیاسی است.

 

مهاجرت نخبگان در كشور باعث بروز نگرانی‌های بسیاری شده است؛ برخی به دنبال تبعات این نوع مهاجرت‌ها در روند رشد كشور هستند. شما موضوع را چطور ارزیابی می‌كنید؟

مهم‌تر از تبعات مهاجرت، چرایی شكل‌گیری مهاجرت‌هاست. به‌طور كلی مهاجرت یك امر طبیعی است. بشر كه از دیرباز با آن روبه‌رو بوده و به دلیل آشنا شدن به اقلیم‌های مختلف، افزایش توانمندی‌های فردی و امتزاج‌های فرهنگی و... به آن دست می‌زده است. بنابراین مهاجرت در شكل متعارف خود امری طبیعی در جهان است. اما آنچه در ایران باعث نگرانی شده است، اصل پدیده مهاجرت نیست، چرا كه اصل پدیده مهاجرت می‌تواند فرصت‌ساز باشد و باعث توسعه و پیشرفت كشور شود. موضوع نگران‌كننده در ایران نه مهاجرت بلكه پدیده فرار مغزهاست. این روند موضوع را از یك فرصت به تهدید بدل می‌كند.

اما چرا نخبگان ایرانی طی سال‌های اخیر دست به مهاجرت منفی یا فرار می‌زنند؟ چرا نیروی انسانی توانمند ایرانی؛ چه فكری و چه مهارتی و ...دست به مهاجرت می‌زند؟

گزارش‌های رسمی حاكی از آن است كه مهاجرت منفی به دایره افراد عادی ایرانی، دانش‌آموزان و... نیز كشیده شده است. یكی از دلایل فرار مغزها از ایران، شاید سیاسی نباشد؛ بلكه موضوع مساله امید به آینده است. وقتی در جامعه‌ای به هر دلیلی، امیدواری (چه ناامیدی ذهنی و چه ناامیدی علمی) وجود نداشته باشد، افراد ارتباط خود را با سرزمین مادر از دست می‌دهند. گاهی اوقات ناامیدی ذهنی به مراتب خطرناك‌تر از ناامیدی عینی است. وقتی در تصور یك فرد یا جمعیتی، ناامیدی ذهنی درباره آینده‌اش شكل بگیرد، بدل به یك واقعیت عینی شده و معضلات عدیده‌ای را شكل می‌دهد.

ریشه‌های بروز این ناامیدی نسبت به آینده چگونه شكل می‌گیرند و متاثر از چه معضلاتی است؟

بخش قابل‌توجهی از این ناامیدی ممكن است بر اثر مشكلات نظام حكمرانی شكل بگیرد و بخش دیگری از آن بر اثر زیست فردی. اگر حكمرانی به گونه‌ای باشد كه فرد (فردی یا صنفی شامل اساتید، روزنامه‌نگاران، پزشكان، استادان دانشگاه و...) احساس خوشایندی در جامعه داشته باشد و آینده شغلی، هویتی، فردی و... مثبتی داشته باشد، زیست مطلوبی خواهد داشت. اما اگر این‌گونه نباشد، نگاه فرد به سرزمین‌ها و قلمروهای دیگری دوخته می‌شود و دست به فرار مغزها می‌زند. یكی از مهم‌ترین گزاره‌ها در بحث مهاجرت منفی، بحث سبك زندگی است. با توجه به تغییراتی كه در نحوه تعلیم و تربیت، ذائقه‌های فكری، پنجره‌های بزرگی كه بر اثر انقلاب اطلاعاتی باز شده و... سبك‌های زندگی متفاوت، متكثر و متنوعی را شكل داده است؛ اگر در جامعه‌ای برنامه روشنی برای پاسخگویی منطقی به این سلایق، علایق و تنوع زیستی وجود نداشته باشد، طبیعتا در اینجا یك نوع احساس فشردگی، نااطمینانی، سختی و... در زیست فردی ایجاد می‌شود. بنابراین این موضوع به یكی از عوامل اصلی مهاجرت بدل می‌شود. گاهی اوقات مهاجرت در خصوص افراد مسن نیست و این افراد تعلقات زیستی جدی دارند. اما فرد، خانواده و جمع یادشده احساس می‌كنند هرچند از آنها گذشته اما برای آینده فرزندان‌شان باید دست به مهاجرت بزنند تا از فرصت‌های آموزشی، مهارتی، تفریحی و زیستی دیگری بهره‌مند شوند. موضوع مهم دیگر، بحث گسترش در تبعیض‌هاست؛ به‌طور مثال در بحث ورود به دانشگاه، ورود به مدرسه و... اگر خانواده احساس كند فرزندش از توانایی هوشی و آموزشی خوبی برخوردار است اما به دلایل نامشخصی در مسابقه ورود به دانشگاه یا ورود به مدارس خاص از فرصت برابر برخوردار نیست و به دلایل عدیده دیگران از سهمیه‌های خاص و... بهره‌مند هستند، خانواده‌ها احساس می‌كنند برای بهره‌مندی از فرصت‌های رشد باید دست به مهاجرت بزنند.

شما به عرصه‌های مختلف آموزشی، مهارتی، سبك زندگی و... اشاره كردید. اما برخی از گونه‌های مهاجرت ناشی از دلایل سیاسی است. مهاجرت در این عرصه به چه دلیلی رخ می‌دهد؟

عرصه سیاسی هم یكی از عرصه‌های مهم مهاجرت است. هر اندازه در جامعه‌ای، افراد برای ورود به عرصه‌های سیاسی با محدودیت‌های بیشتری مواجه شوند یا به مجموعه موضوعات از دریچه تنگ موضوعات سیاسی نگریسته شود، میل به مهاجرت منفی هم بیشتر می‌شود. در این فضا افراد احساس می‌كنند برای مشاركت در انتخابات مجلس جدا از فیلترهای عقلانی بشری باید از فیلترهای غیرمتعارف بسیاری عبور كنند، میل به مشاركت در فضای سیاسی كاهش پیدا كرده و در بلندمدت فرد پیوستگی و ارتباط خود را با نظام حكمرانی از دست می‌دهد. در همه جای دنیا، فرد برای نامزدی در مجلس باید فاقد جرایمی چون دزدی، اختلاس و... باشد، اما اضافه كردن گردنه‌های خودی و ناخودی در انتخابات و ایجاد نظارت استصوابی باعث می‌شود تا تنها طیف معدودی از افراد جامعه امكان مشاركت در مدیریت كلان كشور را داشته باشند. وقتی فرد نتواند مبتنی بر استعدادهایش فرصت مشاركت در مدیریت كلان را داشته باشد، احساس فشردگی كرده و راهی سرزمین‌هایی می‌شود كه امكان بیشتری برای مشاركت قائل می‌شوند. به این دلیل است كه شما می‌بینید، فلان چهره دانشگاهی كه در ایران امكان حضور در بخش‌های مختلف را دارا نبود، ناگهان پس از مهاجرت به عنوان نماینده پارلمان فلان كشور توسعه‌یافته اروپایی و امریكایی راه پیدا می‌كند و در مسیر رشد مستمر قرار می‌گیرد.

بدون تردید یكی از بخش‌های مهم در مهاجرت منفی مهاجرت استادان دانشگاه و نخبگان دانشگاهی و تخصصی است. اخراج وسیع استادان دانشگاهی، برخورد با كارشناسان حوزه‌های مختلف مانند محیط زیست، اقتصاد، پزشكی و... نه‌تنها باعث گسترش ناامیدی در جامعه شده بلكه باعث افزایش موج مهاجرت‌های منفی هم شده است. ریشه این نوع مهاجرت‌ها را چطور ارزیابی می‌كنید؟

وقتی در عرصه حكمرانی دانش، محدودیت‌هایی فراتر از شایستگی‌های علمی مد نظر قرار بگیرند و این محدودیت‌ها به اندازه‌ای انقباضی شود كه دیگر فضا برای كنشگری فعالان دانشگاهی فراهم نشود، نخبگان دست به مهاجرت می‌زنند و این تاریخ و تمدن ایرانی است كه بهای این نوع رفتارهای انقباضی را می‌پردازد. ممیزی‌های بسیار سختی كه با ادبیات امروز از آن با عنوان خالص‌سازی یاد می‌شود، باعث گریزان شدن استعدادها از كشور می‌شود. این استعدادها هر اندازه كه به جامعه ایرانی علاقه داشته باشند نهایتا از ریشه‌های خود دل می‌كنند و رحل اقامت در سایر كشورها می‌افكنند. بنابراین قبل از پرداختن به تبعات این فرار مغزها و مهاجر منفی باید دید دلایل این فرارها چیست. اگر این دلایل به درستی واكاوی شوند، می‌توانند تصویر دقیق‌تری از چرایی گسترش این رخداد ارایه كنند. در حال حاضر نكته دردناك آن است كه مهاجرت از سطح نخبگان به نخبگان فكری، نخبگان مهارتی و نهایتا نخبگان اقتصادی سوق پیدا می‌كند.

كدام كشورها مقصد اصلی فرار مغزهای ایرانی هستند. آیا می‌توانیم مقصد مهاجرت‌ها را به كشورهای غربی محدود كنیم؟

عرصه انتخاب نخبگان ایرانی اگر در گذشته به سمت كشورهای اروپایی و امریكایی بود به دلیل مكندگی و جاذبه‌های نیروی نخبه ایرانی، كشورهای منطقه خلیج فارس هم به مقصد مهاجرت‌های منفی ایرانیان بدل شده‌اند. این كشورها برنامه‌های دقیقی دارند تا اقتصاد، حكمرانی و صنعت خود را دانایی‌محور كنند، بنابراین از نیروهای زبده ایرانی استقبال شایان توجهی می‌كنند و در باغ سبز را به روی نخبگان ایرانی می‌گشایند. اگر به مستندات سرمایه در جهان دقت كنیم در صدر جدول سرمایه‌های ارزشمند جهان، سرمایه انسانی قرار دارد. این سرمایه انسانی است كه می‌تواند از منابع حداقلی، بهره‌وری حداكثری ایجاد كند. بنابراین سرمایه انسانی، یك سرمایه راهبردی و استراتژیك است كه زیربنای توسعه محسوب می‌شود. اگر تجربیات، الگوها و مسیر توسعه كشورهای مختلف بررسی شود، مشخص می‌شود كه مهم‌ترین هدف این كشورها، رشد سرمایه انسانی است. این كشورها ابتدا بهره‌مندی حداكثری از سرمایه انسانی خود و سپس بهره‌برداری حداكثری از نیروی انسانی سایر كشورها دارند. به عنوان مثال آلمان به عنوان یك كشور توسعه‌یافته، برنامه 2030 خود را این‌گونه تنظیم كرده كه جمعیت خود را از 90 میلیون نفر به 120میلیون نفر برساند. این در حالی است كه نرخ رشد جمعیت آلمان منفی است، از آنجا كه برنامه‌های توسعه‌ای دانش‌بنیان دارد، این 30میلیون نفر را از میان نیروهای توانمند كشورهای دیگر به خصوص آسیا تامین می‌كند. به این دلیل است كه در حوزه آی تی، نیرویی كه از حداقل مهارت برخوردار است در ظرف زمانی كوتاه و با ساده‌ترین شرایط درخواست مهاجرت به آلمان و... را می‌دهد و به سرعت جذب می‌شود، چرا كه جهان آینده جهان هوش مصنوعی، ‌آی‌تی و فناوری‌های نوین است. اما در ایران بهترین استادان دانشگاه كشور در حوزه مهندسی و كامپیوتر یعنی استادان دانشگاه شریف، یكی یكی اخراج می‌شوند و جای خود را به افراد غیرمتخصص می‌دهند. هر كشوری كه می‌خواهد پرتاب هوشمندانه‌ای به آینده داشته باشد باید از ظرفیت‌های انسانی خود بهترین استفاده را داشته باشد. نباید فراموش كرد كه همه كشورها نهایتا به آینده پرتاب می‌شوند، برخی كشورها حركت هوشمندانه‌ای به آینده خواهند داشت و گروه دیگری از كشورها پرتاب جاهلانه به آینده خواهند داشت. یكی از پیامدهای خطرناك فرار مغزها برای ایران آن است كه آینده مورد نظر را بی‌آینده می‌كند. نه فقط امروز كشورها را با تبعات خطرناكی مواجه می‌كند، بلكه آینده را هم خدشه‌دار می‌كند. آینده محیط زیست، آینده فناوری‌های نوین، آینده آموزشی و علمی، آینده رفاهی و... را از شهروندان می‌گیرد. فرار مغزها در واقع بی‌آینده شدن ایران است. در مهاجرت مثبت نیروها می‌روند، اما حاصل دسترنج علمی، سرمایه‌ای و مهارتی خود را به جامعه‌شان بازمی‌گردانند. در واقع مهاجران مثبت به توانمندی جامعه خود كمك می‌كند. اما مهاجری كه با دلخوری از كشور می‌رود، ماحصل دسترنج خود را به جامعه مقصد تزریق می‌كند.

اما برخی طیف‌های رادیكال جناح راست معتقدند این استادان دانشگاه و جمعیت نخبگان ذیل نیروهای ناراضی جامعه قرار دارند و مهاجرت آنها به سایر بلاد نهایتا به نفع نظام سیاسی است، چرا كه باعث خروج ناراضیان از كشور می‌شود. این تعبیر درستی است؟

اتفاقا بازتاب مهاجرت میان نیروی ناراضی توانمند به مراتب خطرناك‌تر از سایر گونه‌های مهاجرت است. این نیروی ناراضی مهاجر، می‌تواند واقعیت‌های دیگری از ایران در كشور مقصد بازتاب دهد. در واقع این نیرو به دلیل توانمندی كه دارد، به دلیل علم و دانشی كه دارد، ضربات كوبنده‌تری بر پیكره نظام حكمرانی داخلی وارد می‌سازد. مسوولان و مدیران كشور باید به سرعت نسبت به تبعات این نوع مهاجرت‌ها توجه كنند وگرنه در ادامه جبران این مشكلات بسیار دشوارتر خواهد شد. اگر نگوییم غیرممكن می‌شود.

   شتاب مهاجرت میان نیروی ناراضی توانمند به مراتب خطرناک تر از سایر گونه های مهاجرت است
   عرصه انتخاب نخبگان ایرانی اگر در گذشته به سمت کشورهای اروپایی و امریکایی بود به دلیل مکندگی و جاذبه های نیروی نخبه ایرانی ، کشورهای منطقه خلیج فارس هم به مقصد مهاجرت‌های منفی ایرانیان بدل شده اند
   وقتی در عرصه حکمرانی دانش، محدودیت هایی فراتر از شایستگی های علمی مد نظر قرار بگیرند و این محدودیت ها به اندازه ای انقباضی شود که دیگر فضا برای کنشگری فعالان دانشگاهی فراهم نشود، نخبگان دست به مهاجرت می زنند
   گزارش های رسمی حاکی از آن است که مهاجرت منفی به دایره افراد عادی ایرانی، دانش آموزان و...نیز کشیده شده است. یکی از دلایل فرار مغزها از ایران، شاید سیاسی نباشد؛ بلکه موضوع مساله امید به آینده است
   اگر در جامعه ای برنامه روشنی برای پاسخگویی منطقی به این سلایق، علایق و تنوع زیستی وجود نداشته باشد، طبیعتا در اینجا یک نوع احساس فشردگی، نااطمینانی، سختی و...در زیست فردی ایجاد می شود