هر آن كس كه شاد شد از خرد/ جهان را به كردار بد نسپردفردوسی 1- زندگی پساسرطانی من مثل همه زیستنهای آمیخته با بیم و امید نیازمند مراقبتهای دوگانه از تن و جان است. این روزها هم رسته از دردهای مرگآور سرطانی و خود كرده به همه دردهای جانبی است ولی جانم بیش از همیشه درگیر دردهایی شده كه امروز و آینده میهنم را فرا گرفته است. درد سرطان من سر از مرگ درنیاورد ولی دردهایی كه آرمان میكشند و آرزو بر باد میدهند، جانم را تا اعماق آن میسوزاند. پیشتر از زبان دوست دردمندم مجتبی كاشانی نوشته بودم: «تو مپندار كه در فكر تنم، نگران سرطان وطنم»؛ حال به مقتضای این ایام و آنچه بر دانشگاه میگذرد؛ باید بگویم نگران امروز و آینده دانشگاهم. 2- چرا نگرانم و چرا همه باید نگران باشند. برای آنكه این روزها خود نهاد دانشگاه نگران است و مدام از حضور استادان بنام و دانشجویان پرشمار محروم میشود، دانشگاه «خانه علم» است و خانه خالی از اعضای اندیشمند آن بیروح و سرد میشود. دانشگاه «عمارت» نیست، «عقل نقاد» و «كانون تفكر» جامعه است. در ادبیات علم دانشگاه «جامعه دانشمندان است، نه دستگاه تبلیغاتی و دارالتادیب و نه باشگاه سیاسی و بازار ویژهخواری». دانشگاه مكان آزادی تحقیق و آزادی تعلیم و مكان گفتوگو و نقد است. سرشت و سرنوشت این نهاد با آنچه در این ایام بر استادان و دانشجویان متفاوت و منتقد میگذرد و متاسفانه شتاب و شدت بیشتر میگیرد در معرض تهدیدهای واقعی است. 3- فرجام این گونه رویكردها و سیاستها دگرگون كردن فرهنگ علمی، تنزل كاركردهای دانشگاه و نهایتا فروپاشی نقش نهاد علم و معرفت علمی در كشور است. دانشگاه دور شده از اندیشه خلاق و نقاد و اثرگذار عملا به سازمانی مطیع و تنبل و وابسته به دخالت دایمی دستگاههای سیاسی و امنیتی تبدیل میشود كه از ورود به مسایل و تنگناها و بحرانهای متعدد جامعه و ارائه راهحلهای واقعی و افقگشا پرهیز میكند. دانشگاهی كه در آن آزادی علم، امنیت نقد و پذیرش تفاوت مقهور سیاست میشود، دانشگاهی مسالهگریز و ناكارآمد است. 4- بین توسعه علمی و حوزههای دیگر توسعه فاصلهای نیست، توسعه اگر بخواهد پایدار و همهجانبه باشد از «توسعه علمی» آغاز میشود و توسعه علمی بر مدار دانشگاه فعال ، زنده و با نشاط میچرخد. «توسعه علمی» مفهومی مبهم و موهوم نیست، ابزار و لوازمی دارد كه در صدر آنها پاسداشت حرمت حاملان و عاملان آن یعنی استادان و محققان و دانشجویان است، اندكی درنگ لازم است كه ببینیم و بدانیم آنان در كجا برای شكوفایی و زندگی امن خویش احساس آزادی میكنند و كجا این حس و درك خود را از دست می دهند. فرار یا مهاجرت نخبگان كه بار اصلی توسعه علمی را به دوش دارند، در همین جا معنا مییابد. 5- سخن را با فردوسی آغاز كردم كه پایههای اندیشه و زبانش بر ستایش خردورزی به مثابه هدف و شیوه زندگی است، دانشگاه خانه خرد است و قدرت و امنیت تنها در پرتو حركت نهادن و به رسمیت شناختن خردمندان به دست میآید، بیش از هزار سال از سخن فردوسی بزرگ گذشته است كه گفت «توانا بود هر كه دانا بود» امروز هم در پی همه تحولات جدید علمی و فناوری بیش از آن سخنی نداریم، به «عصر دانایی» پا نهادهایم و در این عصر «دانش» بیش از هر عامل دیگر به ما اقتدار بخشد. برای تحقق این اقتدار بگذاریم دانشگاه در حد كامل دانشگاه بماند و دانشگاهیان و دانشجویان احساس امنیت و حرمت كنند.