بعد از جنگ سال 2006 بین اسرائیل و حزب الله، گفته شد که این آخرین جنگ طولانی بین دوطرف خواهد بود هرچند هر دوطرف به تهدید کردن یکدیگر به آغاز جنگ تمام عیار ادامه دادند. اما 17 سال آرامش در مرزهای جنوبی لبنان بعد از آن جنگ، درستی نظر کنث پولاک، کارشناس آمریکایی مسائل راهبردی را نشان داد که گفته بود: «جنگ ژوئیه به اسرائیل و حزب الله، خطر تکرار اشتباهات را نشان داد و بعد از آن جنگی روی نمیدهد».
با این همه، همچنان از جنگی تمام عیار سخن گفته می شود که هیچ طرفی خواستار آن نیست. لبنان که رئیس جمهور ندارد و دچار بحران سیاسی است و از نظر مالی و اقتصادی ضعیف شده است، جبهه مناسبی برای وارد شدن «مقاومت اسلامی» به جنگی تمام عیار نیست که باقیمانده لبنان را نابود می کند هرچند دشمن هم متحمل خسارت های سنگینی می شود. اسرائیل نیز دچار دو دستگی شدید سیاسی و نوعی نافرمانی مدنی در اعتراض به اصلاحات قضایی دولت راست افراطی است که دامنه آن به نیروهای ذخیره ارتش هم کشیده شده است. همچنین بحران بین تل آویو و واشنگتن موجب شده است اسرائیل آمادگی آغاز جنگ و مواجه شدن با ده ها هزار موشک را نداشته باشد.
با این همه، اسرائیل به نبردهای فرعی با هدف تثبیت یا تعدیل قواعد درگیری ادامه می دهد که حملات به غزه و کرانه باختری و حملات هوایی به سوریه از آن جمله است بدون آن که محور مقاومت به رهبری ایران راهبرد «یکپارچگی میادین» را فعال کند. صرف نظر از گفته ها، همه می دانند که جنگ تمام عیار از طریق «یکپارچگی میادین» صرفا زمانی روی خواهد داد که اسرائیل به تنهایی یا با حمایت آمریکا برای مقابله با برنامه هسته ای ایران به این کشور حمله کند.
اشتباه در ارزیابیها ممکن است به برخوردهای مقطعی منجر شود ولی این برخوردها به دشواری ممکن است به جنگ تمام عیار بینجامد. سئوالی که خیلی ها از پاسخ دادن به آن گریزانند این است که: اسرائیل بدون وجود دشمنی به نام ایران که گروه ها را مسلح کند و برنامه هسته ای خود را پیش ببرد و از محو اسرائیل سخن بگوید، چه می خواهد بکند؟ و ایران و گروه های مسلح آن اگر آب دریا اسرائیل را ببلعد چه کاری برای انجام دادن دارند؟ آیا «وابستگی متقابل» به دشمنی، محور مهمی در سیاست های منطقه ای و بین المللی نیست؟
منبع: ایندیپندنت عربی / تحریریه دیپلماسی ایرانی