هر جامعهای برای مهار و نظارت اعضای خود از چندین هنجار استفاده میكند؛ قانون، اخلاق، سنت و عرف و رسم. اینها هنجارهای مهاركننده و نیز جهتدهنده به رفتارهای ما هستند. فراموش نكنیم كه مهار رفتارهای اجتماعی تا حدی مفید است، بیش از آن نه ممكن است و نه مطلوب. مطلوب نیست به این علت روشن كه پیشرفت بشر در نقض برخی از همان قواعد و رفتارهایی است كه همه ملزم به تبعیت از آن میشویم. در قرآن هم آمده كه یكی از دلایل مخالفان انبیا با آنان، این بود كه میگفتند شما میخواهید ما را از راه پدرانمان دور كنید. راه پدران همان سنتها و هنجارهای مرسوم بود. البته این بدان معنا نیست كه نقض هنجارهای مذكور همواره قابل دفاع است، ولی در مراحلی از تحول جامعه، مواجه با ناكارآمدی برخی قواعد و هنجارها میشویم، كمكم مردم آن را نقض میكنند و به جایی میرسد كه آن قاعده به كلی حذف یا تعدیل میشود. این هنجارها چه تفاوتی با یكدیگر دارند؟ قانون، قاعده الزامآوری است كه از سوی قدرت صلاحیتدار تصویب و اجرای آن تضمین میشود و نقض آن با مجازات و جریمه همراه است. پس این معتبرترین هنجار است. اخلاق، قاعدهای است كه براساس آن میان خوب و بد یا خیر و شر تمییز میدهیم. ضمانت اجرای حقوقی ندارد ولی مردم تخطیكننده از اخلاق را طرد میكنند. برای مثال كسی كه دزدی میكند از یكسو مرتكب نقض قانون شده و به وسیله حكومت مجازات میشود و از سوی دیگر چون این عمل نقض یك قاعده اخلاقی است، مردم نیز او را طرد میكنند. بیتوجهی به عرف و سنتها و رسوم نیز خیلی كمتر متضمن چنین تبعاتی است. مثلا رسم است كه مردان به خواستگاری زنان بروند. یا برای فوتشدگان مجلس یادبود بگیرند، هدیه ازدواج دهند، یا در خیلی از جوامع عرفهایی وجود دارد كه كسی آن را نقض نمیكند، اگر هم نقض كرد حكومت با او كاری ندارد، ولی مردم عصبانی میشوند و... به جز قانون اجرای بقیه این هنجارها، به نسبت منعطف هستند. در واقع آنها را مردم قبول دارند و اگر هم مخالف باشند به راحتی میتوانند آن را نقض كنند، حتی اگر هزینهای هم داشته باشد.
این نقض اگر منطق قابل قبولی داشته باشد به مرور زمان جا میافتد. در گذشته خانوادهها قبول نمیكردند، هنگامی كه دختر بزرگتری در خانه دارند، دختر كوچكترشان را به ازدواج دیگری در آورند. ولی این سنت از میان رفته است، چون بالا رفتن سن ازدواج ارادی و انتخاب فرد شده است و دلیلی ندارد كه دختر كوچكتر معطل تصمیم خواهر بزرگتر شود. ضمن اینكه تصمیم به ازدواج از حیطه خانواده خارج و به موضوعی شخصی تبدیل شده است. بنابراین چنین سنتی از میان رفته یا در حال حذف كامل است و كسی هم مانع این فرآیند نیست. با این مقدمه باید پرسید كه كارایی حقوق و قانونگذاری در شكل دادن رفتار ما چه اندازه است. مثلا اگر قانونی نوشته شود كه تا پیش از ازدواج دختر بزرگتر، خانواده حق ندارد دختر كوچكتر را به عقد دیگری در آورد، آیا این قانون اجرایی خواهد شد؟ و آیا اصولا قانون حق ورود به آن را دارد؟ رابطه قانون با اخلاق، سنت، رسوم و... چیست؟ برای مثال سنت ختنه كردن دختران عملی است كه در برخی مناطق جهان همچنان وجود دارد ولی بیشتر جوامع ممنوع است یا ازدواجهای مكرر و خانوادگی و... همه این رفتارها در سنت و رسوم جوامع هستند. سیر پیشرفت جوامع موجب تضعیف این سنتها میشود كه شده است، در ایران و در صد سال گذشته بخش مهمی از این سنتها و رسوم تغییر جدی كردهاند. اگر عقلای جامعه به علل گوناگون این رفتارها را ناپسند و خلاف ارزشها و حقوق فرد بدانند، میتوانند با قانونگذاری مانع آن شوند. مثل كفشهایی كه به پای زنان آسیای جنوب شرقی میكردند كه پای آنها كوچك و به شكل خاصی شود و اكنون در عمل از میان رفته است ولی برقراری قانون برای جلوگیری از این سنت ناهنجار و زیانبار حداقل در جامعه مدرن نیز كارایی دارد. این نوع قوانین عموما با استقبال اولیه هم مواجه میشود. مهمتر اینكه فرآیند تغییرات اجتماعی همسو با آن است. فارغ از این موارد، قانون هنگامی كارایی دارد كه همسو با اخلاق و سنت و رسوم باشد. قانونی كه بخواهد در این زمینهها دخالت و مقابل با آنها قد علم كند، خود را پیشاپیش ناكارآمد كرده است. به ویژه در مواردی كه قانون مخالف عقل سلیم و منطق جامعه است. نمونه آن قانون ماهواره و قوانین قبلی آن در زمینه رسانههاست. از همان آغاز كه این قانون تصویب شد، بسیار روشن بود كه امكان اجرایی شدن آن وجود ندارد. پس از گذشت مدتی و استهلاك شدید نیروی پلیس و... در مبارزه با ماهواره، اكنون به جایی رسیدیم كه كلا قانون مزبور متروك محسوب میشود. استفاده از ابزار قانون در این موارد حتی خطرناك هم هست. چرا؟ به این علت كه اگر بقای رفتاری منوط به حمایت هنجارهای اخلاقی و سنتی باشد پس با ابزارهای اخلاقی و سنتی از آن دفاع میشود. هنگامی كه آن را به حوزه قانون و الزام وارد كنیم، بازدارندگیهای اخلاقی و سنتی در نقض آن رفتار كمكم كنار میروند و چون قانون نیز قادر نیست در آن مورد بازدارندگی موثری اعمال كند، لذا منع آن رفتار نه از طرف قانون حمایت میشود و نه از سوی اخلاق و سنت. در نتیجه وضعیت بدتر از پیش میشود. استفاده از هنجار قانون در جای نامناسب در واقع اثربخشی مسوولیتهای اخلاقی و سنتی را كمرنگ میكند. برای نمونه اگر تمیز كردن كوچه به عهده شهرداری است، مردم مسوولیت فردی خود را فراموش میكنند. حالا اگر به هر دلیلی شهرداری نتواند كوچه را تمیز كند، بهطور قطع، كثیفی كوچه بیش از زمانی خواهد شد كه خود مردم بر اساس عرف و اخلاق مسوول تمیز كردن آن باشند. قانون ابزار بُرنده و تیزی است اگر آن را در جای نامناسب به كار بریم، آن را كند میكنیم. مثل چاقویی كه برای برش دادن گوشت عالی است، ولی اگر برای خراش دادن چوب استفاده كنید، دیگر كارایی لازم را برای خُرد كردن گوشت ندارد. رعایت حجاب در گذشته رفتاری عرفی و سنتی و دینی و حتی اخلاقی بود، رواج و وجود آن هم به پشتوانه ضمانتهای این هنجارها بود. هنگامی كه ابزار قانون وارد میشود چون تناسبی با این رفتار ندارد و قادر به تضمین اجرای همه موارد آن نیست، حجاب را تضعیف میكند زیرا وجود قانون موجب كنار رفتن اثرگذاری هنجارهای اخلاقی و سنتی و دینی شده است. قانون حجاب را یك بار دیگر از این منظر مرور كنید بد نیست. من جرّب المجرّب، دامت به الندامه.