سریال رهایم کن ساخته شهرام شاه حسینی به پایان رسید و روز جمعه 26 خرداد ماه قسمت آخر آن پخش شد، مجموعهای که یکی از تولیدات چشمگیر نمایش خانگی در این سالهای اخیر است. همان ابتدا عرض کنم که اگر تا به امروز قسمت آخر را ندیدهاید توصیه میکنم این مطلب را فعلا مطالعه نکنید.
رهایم کن با توجه به آن که در لایههای مختلف داستانگویی، کارگردانی، فضاسازی، انتخاب بازیگران، بازی بازیگران، طراحی صحنه و ... از سطح کیفی استاندارد و قابل قبولی برخوردار است واقعا این مدل پایان بندی برای آن تعجب برانگیز است! مشکل بزرگ تولیدات سریالهای ایرانی همیشه شیوه به پایان رساندن داستان است، همه چیز خوب است تا قبل از قسمت آخر، متاسفانه در سریال رهایم کن هم این نقص به شکل بارزی وجود دارد.
در ذهن مخاطب، علی الخصوص بیننده حرفهای سریالهای داخلی و خارجی همیشه وقتی یک مجموعه شروع خوب و قصه پیش برندهای دارد این پرسش مطرح است که سرانجام این آدمها چه خواهد شد؟
نویسندگان مجموعهها دقیقا باید این نکته را همواره مد نظر داشته باشند تا بتوانند آن پایان بزرگ را در قسمت آخر رقم بزنند، اگر به چند نمونه خارجی بخواهیم نگاه بکنیم دقیقا در قالب چنین ساختاری قرار میگیرند، مانند «بریکینگ بد» ، «بهتره با سال تماس بگیری» ، یا نمونه متاخر که همین چند هفته قبل تمام شد «وراثت». تمام این سریال ها در پایان مخاطب را به جایی میرسانند که احساس نکند مغبون شده است، نکته اصلی هم این است که پایان سریال همیشه فراتر از تصور مخاطب است.
اما در طرف مقابل نمونهای مانند «بازی تاج و تخت» هم وجود دارد که علی رغم تمام حسنهای هشت فصل مجموعه، به دلیل ناراضی بودن مخاطبان از قسمت آخر حتی باعث شد که حجم زیادی نمره منفی برای آن ثبت شود و رنکینگ آن را پایینتر بیاورد. یا سریال «لاست» که در زمان خود یکی از پربینندهترین سریالها بود به دلیل پایان سردرگم و بد آن، دیگر در لیستهایی مختلف پیشنهاد به دیدن آن نمیشود.
متاسفانه مشکل بزرگ سریال رهایم کن هم همین قسمت آخر و شکل پایان داستان است. کاملا سرهمبندی شده و ساده انگارانه، به شکل ناگهانی همه چیز به سرانجام میرسد و البته سرانجام مشکل دار.
بعد از پخش 10 قسمت از سریال رهایم کن در یادداشت سریال رهایم کن ؛ اما افسوس تو رو خواستن دیگه دیره ، دیگه دیره ... به حسنهای این مجموعه و تمایز آن با بسیاری از سریالهای تولید شده در شبکه نمایش خانگی اشاره شد، اما حال که مجموعه به پایان رسیده است قسمت آخر آن تمام آن رشتهای که بافته بود را پنبه کرد.
ناگهان نغمه (همسر سابق حاتم) اخلاق مدار شده و به مارال میگوید که مسبب مرگ برادرش (یونس) هاتف است.
مارال که انسانی منطقی و مبادی آداب و حتی پاکباخته تر از آن است که در مقابل پیشنهاد پول نایب خان خود را ببازد و به عشقش پشت کند، به حاتم هم پشت کرده و هاتف را به دوستان برادرش لو میدهد تا او را بکشند! بهرام در شمال کشف شده و توسط ناصر به قتل میرسد!
یک ایستگاه قطار که در تمام داستان چندان اهمیتی ندارد مکان مهمترین اتفاق سریال میشود، این ایستگاه در کجا قرار دارد؟ چرا تا این حد از سیاهرود دور است؟ چرا دو برادر هر چه با موتور میروند انگار در جاده ابدیت گیر افتاداند و به هیچ جا نمیرسند؟
اصلا نایب خان چه شد؟ او با غم مرگ پسر محبوبش چه کرد و چکونه با پسر مشکل دارش کنار آمد؟ که نوهاش را به او سپرده است!
و عاقبت پسر حاتم (راما) که نمونه سادگی و معصومیت کودکانه است - که اتفاقا یک انتخاب نادر و استثنایی برای شخصیت کودک در سریالهای ایرانی است - به دست همان هاتفی سپرده میشود که نماد خیانت به دوست، به عشق و حتی به برادرش است.
به شکلی سریع السیر و بسیار دم دستی میخواهند هر اتفاقی را به پایان برسانند حتی پیامی که سریال در قسمت آخر میدهد بر ضد تمام آن محتوایی است که در 17 قسمت گذشته خواسته بنیاد آن را بسازد. پیام در یک جمله خلاصه و کوتاه این است: شر بر خیر پیروز میشود!
رسم برادری را به جا آوردن خوب است، و چه زیبا به برادرش گفت: «دستامم قطع کنی، شاید نتونم بغلت کنم، ولی پشتت رو ول نمیکنم» و چه خوب که حاتم رفت تا هاتف را نجات دهد و برادری خود را ثابت کرد اما بعد از آن چه؟ این هاتف تغییری کرده است؟ متنبه شده است؟ درس عبرت گرفته است؟ توبه کرده است؟
اگر کمی منفی بافتر یاشیم، شاید هاتف میخواهد راما را برای مقاصد و امیال شوم خود در آینده به کار گیرد؟ کسی که به برادر خود به این شکل خیانت کرد تا عشق او را تصاحب کند از او چه انتظاری دارید؟
هاتف یک شیطان به تمام معنا بود نه به برادرش رحم کرد و نه به کسی که ادعا داشت عاشقش است، به او هم دروغ گفت. حال این شخص کنار دریا دکمه کت راما را برایش بدوزد که چه بشود؟ میخواهید چه پیامی بدهید؟ هیچ!
چند هفته قبل در یک مطلبی با عنوان «سریال رهایم کن ؛ جان هر انسان مهم است ...» اشاره کردم چه خوب است در این مجموعه شخصی مانند حاتم وجود دارد که از کشتن یک انسان دیگر مدام دچار عذاب وجدان است، شبها خوابش نبرده است و برای خاطر اشتباهی که معشوقش انجام داده در گوش او میزند و میگوید اشتباه تو باعث شد من یک نفر را بکشم و ... اما اکنون که به چنین پایانی میرسیم انگار همه چیز بر باد رفته است.
بهر جهت احساس میشود که این پایان برای این سریال خارج از قاعده و عجیب و حتی بیربط است.
شاید دلایل مختلفی برای آن وجود داشته باشد مثلا گروه سازنده بگویند ممیزی و سانسور و یا دخالتهای نهادهای صادر کننده پروانه ساخت در این قضیه دخیل بوده است و ... اما واقعیت این است که حجتی اگر چنین مشکلاتی هم وجود داشته تیم نویسنده باید راه حل بهتری میاندیشید.
چنین پایانی بسیار دورتر از توقع و انتظاری بود که از سریال رهایم کن در ذهن مخاطب بوجود آمده بود. انتظاری که خود سریال این دانه را کاشت و پرورش داد.
جیم جارموش در فیلم مطرحش «گوست داگ: سلوک سامورایی» میان نویسهایی را دربین فصول فیلم از آیین و رفتار ساموراییها مینویسد، در آخرین آنها اشاره دارد که «پایان از همه چیز مهمتر است» و واقعا در جهان آثار نمایشی پایان است که تکلیف هر اثر را مشخص میکند.
حیف از آن همه زحمت که با چنین پایانی تمام شود. رهایم کن چه اسم در خوری است برای فرار از سرانجام داستان! باز هم حیف ...
منبع: عصر ایران ؛ نهال موسوی