با اعلام نامزدی آقای جو بایدن، رئیس جمهوری فعلی در انتخابات 2024 به نظر می رسد به سه دلیل بایدن/دمکرات ها مجددا انتخاب شوند. دلیل اول؛ خوف و نگرانی از بازگشت مجدد آقای دونالد ترامپ و تفکر ترامپیسم و "اول امریکا" در بین کشورهای جهان و شهروندان امریکایی است. دلیل دوم؛ آقای بایدن به چندجانبه گرایی اعتقاد دارد و متحدین اروپایی و کشورهای همسوی با امریکا از جمله؛ کره جنوبی، ژاپن و کشورهای مخالف چین و اروپایی ها از چنین سیاستی از سوی امریکا خشنود هستند و در انتخاب مجدد دمکرات ها کمک خواهند کرد. دلیل سوم؛ بر مبنای سیستم حکومتی در امریکا، هرگاه کنگره/مجلس در دست جمهوریخواهان باشد، برای برقراری توازن بین دو حزب، معمولا رئیس جمهور مستقر در کاخ سفید از حزب مخالف در کنگره خواهد بود. البته پیش بین در سیاست بین الملل متغیر است و با توجه به کهولت سن آقای بایدن، اگر اتفاق نابهنگام دیگری رخ ندهد؛ سیاست بین الملل از زاویه عینک کشورها، اتحادیه ها و مناطق مختلف جهان بشرح زیر خواهد بود.
اروپا؛
با توجه به تاکید دولت بایدن برچندجانبه گرایی در روابط بین الملل، قطعا کشورهای اروپایی از انتخاب مجدد آقای بایدن استقبال می کنند. بسیاری از سفیدپوستان امریکا ریشه در اروپا دارند و نظر به حمایت و استقبال دولت ها در اروپا از سیاست های آقای جو بایدن، جمعیت قابل ملاحظه سفید پوستان امریکایی که طرفدار ترامپ و جمهوریخواهان نیستند به آقای بایدن و حزب دمکرات رای خواهند داد. البته ناگفته نماند در بین کشورهای اروپایی هستند دولت هایی که راست افراطی هستند و طرفدار جمهوریخواهان در امریکا هستند ولی بعید است تفکر ترامپ و ترامپیسم "اول امریکا" را بر آقای بایدن ترجیح دهند. نکته قابل ملاحظه در انتخاب بین دمکرات ها و جمهوریخواهان در بین کشورهای اروپایی، تفاوت بین چندجانبه گرایی و تکروی امریکا در مشارکت ندادن اروپا از سوی دولت در کاخ سفید برای سال 2024 است. بعنوان مثال حتی دولت راستگرای محافظه کار انگلیس، در انتخاب بین بایدن دمکرات و ترامپیسم جمهوریخواه، قطعا به انتخاب بایدن رای خواهد داد زیرا بایدن به چند جانبه گرایی و مشارکت با متحدین که منظور اروپا، به خصوص انگلیس است، عقیده دارد.
چین؛
شکی نیست دولت پکن، بایدن دمکرات را به تفکر ترامپیسم در جمهوریخواه ترجیح می دهد. ترامپ و جمهوریخواهان، چین را به عنوان دشمن اول امریکا جایگزین روسیه کردند. هرچند روابط دولت مستقر در پکن با دولت آقای بایدن مورد قبول پکن نیست ولی نوعی همزیستی مسالمت آمیز در کنار تنش های بین دو کشور برقرار است و چینی ها دولت بایدن را به جمهوریخواهان ترجیح می دهند. آقای "شی جیپینگ"، رئیس جمهوری چین نیز نوعی انعطاف پذیری در سیاست خارجی و روابط دوجانبه با امریکا را به نمایش گذاشته است. پاشنه آشیل چین، خروج شرکت های امریکایی از کشور چین و انتقال آنها به کشور هند است که بعضا شروع شده است. بعید به نظر می رسد چین، توان پیشگیری از سیر مهاجرت کارخانه های تولیدی امریکایی از چین به هند را دارا باشد مگر توافقاتی که به عنوان چالش در روابط بین چین و امریکا قرار دارد را حل و فصل کنند. هرچند قضاوت زود است اما چینی ها به نیابت از امریکا یا مشترک در همآهنگی با امریکا، دیپلماسی موفقی در کاهش و شاید هم رفع تنش در غرب آسیا را به نمایش گذاشتند که مورد قبول غرب بوده و تاکنون واکنش مخالفی در اقدام چین از سوی اروپا و امریکا مشاهده نشده است. در رابطه با روابط چین با روسیه، قطعا آقای شی جیپینگ در هم آهنگی و موافقت با امریکا در هرگونه تعامل با پوتین اقدام خواهد کرد تا به روابط تجاری چین با امریکا لطمه ای نخورد. یادمان باشد علی رغم رشد اقتصادی چین به درجه ابرقدرتی و یا جایگزینی امریکا در نظم جهانی، تحریم کالاهای چینی توسط فقط امریکا یا مجموع اروپا امریکا، نظم داخلی چین را بهم ریخته و با توجه به ناآرامی های پنهان در داخل چین، صحنه سیاسی در کشور چین دگرگون خواهد شد که به نظر می رسد آقای شی جیپینگ به بلوغ سیاسی در عدم پیروی از کرملین و آقای پوتین در روابط با غرب رسیده باشد.
غرب آسیا؛
بدیهی ایست تا زمانی که در بین کشورهای غرب آسیا، اختلافات بین عجم و عرب، صهیونیست ها و مسلمانان، فعالیت طالبان و داعش و وهابی و غیرقابل پیش بینی بودن بن سلمان و دخالت های ترکیه و مصر و کشورهای فرامنطقه ای برقرار باشد، بعید وضعیت کنونی در غرب آسیا در آینده نه چندان دور و ریاست جمهوری دور دوم آقای بایدن متحول شود. البته با توجه به این امر که روسای جمهوری امریکا در دور دوم ریاست جمهوری جسورتر می شوند زیرا نیازی به انتخاب مجدد ندارند هیچ بعید نیست دست به اقدامات ماجراجویانه و مداخله جو بزنند. در همین رابطه دولت بایدن در همکاری بسیار نزدیک و استراتژیک با دو متحد مورد اعتماد امریکا یعنی انگلیس و اسرائیل در جنگ یمن و حمایت از طرح صلح آبراهام اسرائیل قرار داشت و دارد و اگر انگلیس و اسرائیل مشابه آنچه در حمله به عراق بعد از حمله القاعده از افغانستان به امریکا انجام دادند در دولت آتی بایدن موفق به انجام نباشند، غرب آسیا شاهد جنگ دیگری نخواهد بود. دمکرات ها جنگ طلب نیستند، باید هوشیار و مراقب بود تا لابی ها و کشورهای داری نفوذ در کاخ سفید، جنگی بر غرب آسیا تحمیل نکنند.
هند؛
دولت آقای "ناریندرا مودی" در هند، با سرعت بسیار کند و شک و احتیاط تغییر از نگاه به شرق را به نگاه به غرب در دستورکار دارد که جنگ اوکراین باعث شد تا دولت هند در سیاست خارجی که قرار بود در جرگه کشورهای غربی قرار بگیرد را مورد تجدید نظر با برقراری توازن بین شرق و غرب در دستورکار قرار دهد. هند از سویی خواهان ترفیع اجتماعی/شهروندی هندی های فقیر به ثروتمند شدن است که باید با امریکا اختلاط کند و زمینه برای مهاجرت شرکت های امریکا از چین به هند را فراهم کند و از سویی دیگر اگر خواهان حفظ استقلال، عدم دخالت غرب در تعیین سیاست خارجی هند مثل آنچه در جنگ اوکراین تحت فشار برای پیوستن به غرب بود باشد، باید از رقابت با چین در جلب توجه امریکا دست بردارد. تصمیم نهایی دولت آقای مودی هنوز مشخص نیست و باید دید آیا روابط چین و هند و روسیه و هند و تحولات در دریای جنوب چین به چه سمت و سویی حرکت می کند. هند فعلا با چند توافق دفاعی با کشورهای غربی و استرالیا و ژاپن، تعهدات امنیتی زیادی به غربی ها سپرده که خوشاید کشورهای آسیایی و همسایگان هند به خصوص روسیه و چین نیست و هیچ بعید نیست هندی ها از آسیا رانده و از غرب مانده شوند. هندی ها باید به این نتیجه رسیده باشند که سنخیتی با ژاپن و استرالیا درهمکاری نظامی علیه چین ندارند و چه بسا به عنوان پیاده نظام غرب علیه چین مورد سواستفاده واقع شوند. دولت بایدن هم برخلاف دولت ترامپ که توجه خاصی به هند معطوف داشت ندارد.
فرانسه/اتحادیه اروپایی
سیاست دولت "ایمانویل مکرون" در روابط با امریکا، سیاست؛ یکی به میخ و یکی به نعل و مماشات با چین و روسیه و امریکا و ناتو بوده است. سیاستی مخلوط که خط مشی مشخص و محسوسی را ارایه نمی کند. فرانسه نه تنها توان بازی متوازن کننده را ندارد بلکه جایگاه این کشور در مقایسه با اعضای دارای حق وتو در شورای امنیت برابر نیست و در مرتبه پنجم قرار دارد و از شاخصه های تاثیرگذاری دیگر اعضای دارای حق وتو در روابط بین الملل برخوردار نیست. در این رابطه فرانسه سعی می کند با همکاری و اشراف سیاسی بر بروکسل/اتحادیه اروپایی، وزنه سیاسی خود را با دیگر اعضای دارای حق وتو متوازن کند. چالش های پیش روی دولت فرانسه در داخل و اروپا زیاد است و بعید مجال مانور سیاسی موثر در روابط بین الملل را به این کشور اعطا کند. در صورت انتخاب مجدد جو بایدن در کاخ سفید، فرانسه متحد اول امریکا نخواهد بود زیرا در توافق امنیتی زیردریایی اتمی AUKUAS، دولت امریکا آنچه را مکرون خنجر از پشت به فرانسه اعلام کرد، امریکا انگلیس را جایگزین فرانسه کرد. قبلا آقای مکرون نوعی همزیستی مسالمت آمیز با روسیه و آقای پوتین در اداره اروپا را پذیرفته بود اما نظر به افزایش چهره خشن روسیه و شخص آقای پوتین در جنگ اوکراین، فرانسه از کرملین فاصله گرفت و چین را برای همکاری و ایجاد توازن با جناح طرفدار آتلانتیک و آنگلوساکسون مورد خطاب قرار داد. سفر مشترک آقای مکرون با رئیس اتحادیه اروپایی به پکن صرفا نوعی خودنمایی و مانور قدرت فرانسه در روابط بین الملل بود که بیشتر بستگی به شخص آقای شی جیپینگ دارد که بخواهد با مجموعه اتحادیه اروپایی با محوریت بروکسل/پاریس کار کند یا خیر. قبلا دولت چین تلاش کرده بود تا یک بلوک اقتصادی/سیاسی در بخش شرقی اتحادیه اروپایی با حجم زیاد سرمایه گذاری تشکیل دهد که ظاهرا با جنگ اوکراین و خروج انگلیس از اتحادیه اروپایی و اختلافات از هم گستگی داخل اتحادیه اروپایی، آینده آن در هاله ای از ابهام قرار دارد. فرانسه طی تاریخ گذشته اروپا، بعضا یکی از کشورهای مریض اروپا مد نظر بوده و هست و به نظر می رسد با توجه به کم توجهی امریکا به فرانسه در مقایسه با آلمان و انگلیس، جایگاه سیاسی و بین المللی فرانسه پیشرفت قابل توجهی نداشته باشد مضافا اینکه اتحادیه اروپایی نیز در مقایسه با دهه قبل، از جایگاه تاثیرگذاری موثر در روابط بین الملل برخوردار نیست.
آلمان؛
آلمان کشور فرصت طلبی است. شریط بین الملل به خصوص جنگ در اوکراین باعث شده تا این کشور که ممنوعیت تشکیل ارتش و نظامی گری داشت با اجازه سه کشور فرانسه/انگلیس و امریکا با تخصیص بودجه نظامی هنگفت، دارای ارتش البته تحت نظارت پیمان نظامی آتلانتیک شمالی ناتو شود. آلمان تحت اشغال سه کشور فوق است و به طبع، سیاست دفاعی و خارجی مستقل ندارد ولی شرایط برای ترفیع جایگاه همردیفی این کشور با فرانسه و انگلیس فراهم شده است. اما اینکه دولت ائتلافی فعلی در برلین، توان بهره برداری داشته باشد بعید به نظر می رسد. در گذشته دولت راستگرای آقای هلموت کهل با وزیر امور خارجه مجرب آقای گنشر، با فروپاشی شوروی، زمینه اتحاد دو آلمان را تسهیل کردند اما بعید به نظر می رسد دولت ائتلافی چپ فعلی در برلین، در مقایسه با دولت هلموت کهل، توان بهره برداری از شرایط جنگ روسیه با اوکراین را داشته باشد. در واقع آلمان بین دو جناح آتلانتیکی و اروپایی تقسیم شده است. آلمان از سویی عضو پیمان نظامی ناتو تحت سلطه آنگلوساکسون است و از سویی دیگر عضو ارشد کمک کننده در تامین بودجه عمرانی/اقتصادی اتحادیه اروپایی تحت سلطه پاریس/بروکسل است. آلمان در دوران گذار بسر می برد و ترفیع جایگاه این کشور بستگی به کلاس ساستمداران در برلین دارد تا چگونه آینده آلمان را ترسیم کنند. آنچه مشهود است اختلافات درون حزبی در چگونگی تعیین مسیر سیاست دفاعی و خارجی آلمان در جریان است و دولت بایدن در امریکا هم از آلمان بعنوان پایگاه امریکا در اروپا و اهداف ناتو بهره برداری می کند و در فکر ترفیع جایگاه بین المللی آلمان نیست. در تاریخ گذشته، دولت بوش پدر از آلمان خواست تا در رهبری جهانی با امریکا مشارکت کند و عنوان Partnership for Leadership را به آلمان توصیه کرد اما نه تنها آن جایگاه برای آلمان هیچگاه عملی نشد بلکه آلمان از نظر دفاعی/سیاسی در جایگاهی نبود تا شریک اول امریکا باشد.
پیمان آتلانتیک شمالی ناتو؛
پیمان نظامی آتلانتیک شمالی مهمترین اهرم نظامی مجموعه غرب است. در گذشته اختلافات درون غربی، ناتو را تضعیف کرده بود و حتی آقای ترامپ درصدد انحلال پیمان ناتو بود و سهمیه نظامی امریکا در ناتو را پرداخت نمی کرد و پوشش دفاعی ناتو برای اروپایی ها را محق نمی دانست. جمله؛ "سواری از امریکا توسط اروپا تمام شد" ترامپ معروف بود. لذا با توجه به چنین تجربه نه چندان دور، بدیهی است که ادامه دولت بایدن برای دور دوم ریاست جمهوری در کاخ سفید، موهبتی بسیار عالی برای اروپایی ها باشد و چه بسا در انتخاب مجدد آقای بایدن برای ماندن در کاخ سفید بکوشند. ناتو تحت سلطه تفکر انگلوساکسون/ انگلیس و امریکا است. فرانسه قبلا از عضویت در ناتو خارج شده بود اما با توجه به دشمنی های روسیه علیه کشورهای قاره اروپا، همکاری های مشروط اما موثر نظامی فرانسه با ناتو بسیار توسعه یافته است. قطعا فرانسه و آلمان از جایگاه انگلیس در ناتو و مشارکت نظامی با امریکا برخوردار نیستند اما چاره ای جز همراهی با ناتو برای در امان ماندن از احتمال حمله روسیه ندارند. فرانسه و آلمان به دلایل متعدد مجبور به همراهی با ناتو هستند و گهگاهی فرانسه برای سهم خواهی بیشتر در مدیریت تصمیم گیری Command & Control در ناتو، رایحه های استقلال از امریکا را سرمی دهد که تاکنون، توهمی بیش نبوده است زیرا اروپای با محوریت فرانسه، برای استقلال دفاعی/امنیتی اروپا در مقایسه با قدرت نظامی روسیه و امریکا تاب و توان رقابت ندارد. در دوران بایدن که گفته می شود جنگ فرسایشی برای تضعیف روسیه و پوتین ادامه خواهد داشت، ناتو قوی تر خواهد شد زیرا با محوریت ناتو جنگ علیه روسیه در سرزمین اوکراین ادامه خواهد داشت مگر تحولاتی در روسیه و کرملین رخ دهد.
جمهوری اسلامی ایران؛
دولت های متعدد امریکا در کاخ سفید تقریبا توان تاثیرگذاری موثر بر جمهوری اسلامی ایران را از دست داده اند. البته نه به معنی ضربه ناپذیری جمهوری اسلامی بلکه، بالاتر از سیاهی رنگی باقی نمانده است. از طرفی دیگر، جمهوری اسلامی هم با مانورها و انعطاف پذیری و تغییر جهت و غیرقابل پیش بینی بودن ها، نشان داده که در ایجاد اخلال و در عین حال کاهش تنش ها، نقش محوری ایفا کرده است. نگاه به شرق جمهوری اسلامی توسط دولت فعلی در پاستور، هرگونه تاثیرگذاری مستقیم غربی برای همکاری با جمهوری اسلامی را مسدود کرده است و سیاست همکاری برای کاهش تنش و همزیستی مسالمت آمیز با همسایگان را به صورت مستقیم و یا کشورهای فرامنطقه ای غیر غربی دنبال می کند. آیا سیاست جدید بهتر از قبلی خواهد بود یا خیر؛ هنوز مشخص نیست زیرا تبلور مثبت در سطح اجتماعی موثری را شاهد نبودیم. دولت جو بایدن به نوعی ادامه دهنده سیاست دولت بارک اوباما در غرب آسیا است و قبلا نیز رهاکردن منطقه توسط امریکا و سپردن راهبرد سیاسی در غرب آسیا را به خود کشورهای منطقه در دستورکار دمکرات ها قرار بوده است. توجه امریکا به دریای چین، بی تفاوتی در پیگیری برجام از سوی اعضا و جنگ اوکراین و تلاش چین برای ورود به غرب آسیا که با استقبال عربستان و جمهوری اسلامی همراه بوده است از جمله دلایل و بهانه های کم کاری دولت بایدن بود که خروج از افغانستان هم در همین رابطه است. در دور دوم ریاست جمهوری بایدن اگر شیطنت اسرائیل و انگلیس در اغفال امریکا و سوء استفاده از قدرت سخت امریکا صورت نگیرد، جمهوری اسلامی ایران ضمن کاهش تنش منطقه ای توجه بیشتری در سامان دادن به اوضاع اقتصادی/اجتماعی داخلی خواهد داشت. قطعا نقش دولت جمهوری اسلامی در تاثیرگذاری در روابط بین الملل و منطقه در مقایسه با گذشته کاهش یافته است. حال اینکه با تبادل هیات های عالیرتبه بین جمهوری اسلامی ایران و عربستان، غرب آسیا شاهد دگرگونی اصولی برای آینده ای درخشان در منطقه را شاهد باشد یا خیر فعلا قضاوت نتوان کرد. قطعا ادامه حیاط دولت بایدن در کاخ سفید امکان افزایش تنشی در غرب آسیا را در مقایسه با دولت جمهوریخواهان نخواهد داشت اما انتظاری هم برای بهبود و یا همیاری و همراهی دولت دمکرات امریکا برای ترفیع زندگی اجتماعی مردم خسته در کشورهای مسلمان غرب آسیا را هم نباید متصور بود. اینکه دولت دمکرات امریکا برای بعد از 2024 احتمالا دولت ماجراجویی نخواهد بود و بیشتر درون گرا و با مشورت متحدین اروپایی اقدام کننده است شکی نیست اما چگونه از چنین فرصت با پیش فرض فوق بتوان بهره برداری کرد به سیاسیون منطقه به خصوص جمهوری اسلامی در تصمیم گیری برای؛ "همکاری با رقبا با هدف چندچانبه گرایی" یا "حذف رقبا برای تک جانبه گرایی" در غرب آسیا بستگی دارد.
جمع بندی؛
ادامه دولت دمکرات آقای جو بایدن برای سال های 2024 تا 2028 میلادی در کشور امریکا، نکات مثبت و منفی بسیاری دارد. ادامه سیاست فعلی و کم رنگ امریکا در روابط بین الملل از جمله نکات مثبت اما "چندجانبه گرایی" امریکا که زمینه اغفال امریکا توسط اروپا و اسرائیل فراهم می شود از جمله نکات منفی است. برای غرب آسیا، جمهوریخواهان که در مقایسه با دمکرات ها در سیاست خارجی تک رو و "انجام دهنده" هستند بهتر است اما این تفاوت می تواند تفاوت بین جنگ و صلح باشد. جمهوریخواهان در بهبود و ضدیت روابط با کشور چین، البته با فاصله نیم قرن، نشان دادند در مقایسه با دمکرات ها، عملگرا و تصمیم گیرنده موثرتری هستند اما آیا کشورها در غرب آسیا، توان بهره برداری از تفاوت بین دولت های دمکرات و جمهوریخواه و یا تاثیرگذاری در انتخاب دولت دمکرات یا جمهوریخواه برای کاخ سفید دارا هستند، به رهبران سیاسی در غرب آسیا بستگی دارد که اگر بخواهند به نظر می رسد می توانند. منبع: دیپلماسی ایرانی