آتش، اعتراض و اختلاف مدتهاست که سرخط اخبار منطقه خاورمیانه است. شاید ناظران و مردمان جوانتر منطقه یا اقصا نقاط جهان درد ذهن داشته باشند که هر ناآرامی و نزاعی را هرچند طولانی آخرسر قرار و ارامش و سکونی در پیش است اما چرا این آتش سر خاموشی ندارد و هر روز به گونهای در گوشهای از خاورمیانه لهیب تازه ای بر آن دمیده می شود؟ در این نوشتار برآنم هرچند کوتاه برخی دلایل تمدید تنش در این نقطه پیچیده از جهان را مورد اشاره و واکاوی قرار بدهم:
1- تاریخ:
روزگاری ساکنان سرزمین حجاز و نجد میگفتند هر چیز خوب و بد از گذشته میآید. هر چند نمیخواهم به وادی تکرار تحلیلی بپردازم که ریشه همه نامرادیها را در گذشته و تقسیمات و تصمیمات استعماری میداند که البته این تاثیر هست و همچنان هم تاثیرو تاثر میآفریند اما تنها دلیل این تحولات نیست. حضور دیرپای قدرتهای برآمده از عصر بخار و انقلاب صنعتی اروپا در خاورمیانه تغییرات و زایمانهای غیرطبیعی را موجب گردید که امتداد متفاوت آن تا امروز هم قابل مشاهده است. هم پیمان شدن با گروههای کمشمارتر قومی ـ مذهبی و و ارتقا تحصیلی ـ مالی و البته نظامی آنان به علت ترس این گروهها از استیلای اکثریت موجب تمرکز منابع قدرت و ثروت و ایضا انباشت کینه در جوامع منطقه خاورمیانه گشت.
شاهد مثال موقعیت مارونیها در پیوند با فرانسه در لبنان است این تقسیمات و برکشیدنها روند طبیعی یک جفرافیا و جامعه را بهم میریزد. هرچند نوع مواجهه و تعامل نیروها در منطقه قبل و بدون استعمار هم نمیتواند چندان مشعشع بوده باشد اما در چهارچوب یک ساختار ایلی ـ قبیلهای با تعیین قلمرو وداد و ستدهای طبیعی میتوانست زیستی دشوار اما طبیعی را رقم بزند . وقتی انگلستان و فرانسه میراث دولت ـ ملت را مثل سایر منسوجات با خود بهمراه آوردند و خواستند چیدمان غیرطبیعی را در درون نظم دولت ملت قالبگیری کنند. حاصل آن شد که یک گروه فربه تحصیلی، اقتصادی که سلاح هم در اختیار دارد و یک جماعت برکنار و حریص که هدف تحقیر و ایذا هستند و مترصد فرصتی برای جبران به منصه ظهور پیوستند . البته استعمار را تنها به دول غربی نمیتوان نسبت داد و بخشی از زخمهای ناسور حاصل عملکرد امپراطوری معمر عثمانی بوده که در بسط خشونت فرقهای و گماشتن دستهای بر گروهی بزرگ نقش پررنگی داشته است، نگاه کنید به عراق تحت اداره عثمانی که همواره حلقه نخبگان اهل سنت میاندار بودند وحتی پس از استقلال تا سقوط صدام حسین در سال 2003 هم چنین منوالی ادامه یافته است . در یک چنین سیستمی نمیتوان انتظار یک پیوستگی دولت ـ ملت و انتقال آرام قدرت و جریان طبیعی ثروت و جاه بود و هماره آتش انتقام و جایگزینی و برانداختن و برنشستن پرلهیب خواهد بود.
2- نفت یا هیچ:
توسعه پایدار اقتصادی در بیشتر کشورهای منطقه خاورمیانه اتفاق نیفتاده است. یا فوران طلای سیاه پول بسیار و انحصار کمنظیر و دولت قوی دست منتگذار به بار آورده و یا چرخه کشاورزی نیمبند و توام با کم آبی فقر، یاس و مهاجرت را رقم زده است. در اقتصادهای نفتمحور منطقه مواهب بسیار طلای سیاه ،تنها میتواند کر و فر و خود بزرگبینی ببار بیاورد و نوسان قیمت یا کاستن مواهب چاهای نفت هم وفاداری و استقرار سیستمهای سیاسی را مختل میکند. مورد لیبی و معمر قذافی مثال جالبی بر این موضوع است. پول هنگفت و بادآورده نفت چنان افسر سابق ارتش لیبی را مدهوش کرد که دست به ماجراجویی و چیره طلبیهای بیمورد زد و اتفاقا فقر و تبعیض را هم در داخل کشور گستراند بگونه ای که پس از خونریزی و بیثباتی که تا امروز هم ادامه دارد یک زندگی امیدوارانه مستمر را برای اهالی این سرزمین شمال افریقایی نمی توان متصور بود . کشاورزی هم به سبب نوع تقسیم اراضی باب میل ارباب قدرت و قلت منابع آب چندان زیست پایداری را برای مردم بوجود نیاورده است. نگاهی کنیم به اصلاحات ارضی در دوره پهلوی که اساس همان کشاورزی نیم بند ایران و طبقهبندی اجتماعی هزاران ساله را بهم ریخت بیآنکه طرحی نو دراندازد و فقط باری بر دوش ملت ایجاد نمود. در مصر دوران جمال عبدالناصر هم اصلاحات دیکته شده از قاهره تقریباً کشاورزی پررونق اما ناعادلانه نیل را دستخوش تحولات غیرکارشناسی نمود و حتی موجب جاندار شدن برخی حرکتهای تندتر در مناطق کشاورزی مصر شد.
3- حالت فوقالعاده:
شرایط عادی و بدون تنش، شرط یک جامعه سالم، رو به تعالی و البته امیدوار است. اما در جوامعی که هماره به سبب یا اسبابی شرایط فوقالعاده یا غیرطبیعی است امکان زندگی معمول و تمتع سیاسی، اجتماعی و اقتصادی وجود ندارد و معمای امنیت چربشی تام و تمام بر باقی امور دارد. به عراق بنگرید که از ابتدای تولدش با کودتاهای مکرر و دستگیری و کشتار عوامل حکومت ماضی مواجه است و در ادامه جنگهای مکررو نبرد با شبه نظامیان و... که تا امروز هم یک روال طبیعی بدون معضل را دراین کشور شاهد نیستیم. حتی ترکیه هم همیشه با شرایط خاص و پیچیده ای مواجه و روبرو بوده است و از نبرد با گروههای قومی تا نزاعهای مرزی با سوریه و عراق تا جدال اهالی شریعت با نظامیان پیرو آتاتورک و بعدتر میان جریان گولن و اردوغان را در این کشور مشاهده می کنیم . روزگاری هم که اندیشه کمونیسم و عوامل چپ تقریباً تمامی منطقه را فراگرفته و مردم را درگیر شرایط غیرعادی کرده بودند .امروز هم که بنگریم به دلیل عوامل متعدد معمای امنیت و بحران بر سر کثیری از سرزمینهای منطقه سایه افکنده است.
4- رژیم تل آویو:
ایجاد یک رژیم غیرطبیعی و نامشروع که داعیه دینی(جعلی) دارد تنش و ناآرامی درازمدتی -که البته در هر دوره شدت و حدت متفاوتی دارد- را موجب گشته است. در منطقهای که زادگاه ادیان ابراهیمی بوده است و عنصر دینداری و قومیت تنیده در تارو پود وجود مردمان منطقه است ، ایجاد رژیم تل آویوی هرگز پذیرفته و طبیعی قلمداد نمیشود. این حضور هزینههای نظامی و اطلاعاتی را بالا برده و نگاه امنیتمحور را بر اغلب کشورهای منطقه حاکم میکند. بسیار بودند اهالی سیاست و ارتش که تنها به دلیل نوع مواجهه با رژیم تلآویوی قدرت را در سرزمینهای خاورمیانه به چنگ آورده یا وانهادهاند و هرگونه کیفیت حکمرانی را با سوءاستفاده از آرمان فلسطین توجیه و تفسیر کردهاند. نگاه کنید به حزب بعث و صدام حسین در عراق که دوران سیاه خود را گاه با کمکهای جزیی به برخی گروههای فلسطینی یا چند کار کم اثر در تقابل با رژیم صهیونیستی ظاهر سازی میکرد و ژست حامی حقوق اعراب را به خویش میگرفت.
5- خشونت در انتقال قدرت:
کمتر انتقال قدرتی در خاورمیانه عاری از خشونت و خونریزی بوده و هر برخاستن و بر جای نشستنی دریایی از خون، تعدی و ویرانی بباور آورده است. این انباشته تاریخی باعث میشود که حتی طوایف و دستهجاتی که کمترین پیوندی با جماعت حاکم دارند از ترس جان و مال در وقت درگیریهای قدرت با خشونت تمام وارد شوند و علیرغم انتقاد و اختلاف در یک سوی ماجرا قرار گیرند. در کودتای عبدالکریم قاسم بر علیه پادشاهی خاندان هاشمی در عراق ،شاه جوان و نوری سعید نخست وزیر وی مورد عجیبترین شناعتها قرار گرفتند و عبدالسلام عارف هم چند سال بعد در کودتا علیه قاسم پیکر بیجانش را مقابل دوربینهای تلویزیونی آماج آب دهان و ادرار سربازان قرار داد .. در ترکیه هم بعد ازکودتای ژنرال کنعان اورن، عدنان مندرس رئیس جمهور معمر را که با قرص اقدام به انتحار کرده بود نجات دادند و فردایش وی را به دار آویختند و جنایاتی مرتکب شدند که از حد تصور خارج است . و بنگرید به آن چه تیمور بختیار و رکن دو ارتش در مواجهه یاران دکتر مصدق و مشخصاً دکتر فاطمی و بخشی از کمونیستها انجام دادند. این رویه مانع عقبنشینی حتی حداقلی نیروها در منازعه قدرت میشود که میدانند عواقبش چه خواهد بود. البته نباید ناگفته گذاشت که موارد ملایمتری هم وجود داشته، مثل دو انتقال قدرت در قطر و همینطور کودتای افسران آزاد یا ضباط الحر علیه خاندان ملک فاروق در مصر که تقریباً بدون خشونت انجام گرفت و با کشتی و احترام راهی خارج از مصر شدند. امروز اما انگار طلیعه متفاوتی در اعتراضات مشاهده میشود که صبغه طایفهای ـ محفلی کمتری دارد اما نباید فراموش کرد که ساختارهای گذشته همچنان پررنگ هستند و با حدوث یک بحران طبیعی یا ساختگی که حیات، موجودیت و منافع یک محفل و فرقه یا طایفه را هدف بگیرد علیرغم تمام اختلافات و دلزدگیها برای صیانت و حفظ نفوس، همانا مناسبات گذشته بازسازی میشود. اما نکته این است که که گویا جرقههایی برای مسالمت بیشتر و تعریف یک هویت فراتر از آن چه در گذشته در شریان منطقه جریان داشت برقرار شده است. اما نباید از یاد برد که کوه را نمیتوان یک شبه تراشید و باید یک فرایند طبیعی و احتمالاً پرهزینه را طی کرد.
*این جستار بخشی از کتاب “سیاست خارجی منزه و چند مقاله دیگر” از همین قلم است.
نویسنده: دکتر احسان سعیدی، نویسنده و پژوهشگر /دیپلماسی ایرانی