پس از مناقشاتی بر سر محل تدفین پیكر هوشنگ ابتهاج، سرانجام اواسط هفته گذشته خبر انتقال پیكر این شاعر پرآوازه به ایران و خاكسپاری او در شهر زادگاهش، رشت، در رسانهها منتشر شد. در آستانه روز موعود كه انتظارها برای بازگشت پیكر «سایه» به وطنش رو به پایان بود، اعلام شد كه بنا به «مشكلات اداری» در محل درگذشت شاعر، یعنی كشور آلمان، انتقال پیكر او به تعویق افتاده است؛ بعد از آن، موضوع با خبرهای تازهای همراه شد كه مهمترین آنها اختلاف میان فرزندان «سایه» بر سر محل تدفین پیكر شاعر بود. چنانكه رسانهها از شكایت یكی از این فرزندان به دستگاه قضایی آلمان خبر دادند. به هر حال آنچه در این میان اهمیت زیادی دارد، مساله بازگشت شاعر به وطن است تا مبادا سرنوشت دیگرانی از ادبا و شعرای تاریخ بلندبالای ادبیات فارسی، از مولانای بلخی تا نظامی گنجوی، گریبانگیر هوشنگ ابتهاج هم بشود و آلمانیها به سبب آرامیدن شاعر در آن خاك، مدعی مالكیت او شوند؛ غمانگیزتر آنكه میدانیم كارنامه این نامهای بلند، سرشار از آثاری به زبان فارسی است! دكتر شهرام ایرانبومی، كارشناس حقوق بینالملل، این موضوع را از منظر علم حقوق و ملاحظات بینالمللی آن در پیوند با مساله میراث فرهنگی ملتها توضیح داده است.
شهرام ایرانبومی٭
اكنون میان منسوبان امیر غزل معاصر مرحوم «امیر هوشنگ ابتهاج» بحثی است كه جنبه قضایی به خود گرفته است. اجماع بر سر خاكسپاری ایشان در وطن، ایران ما حاصل نشده است. لذا دادگاه كلن باید تصمیم بگیرد كه تصمیم بر سر تدفین چگونه و برعهده كدامین عضو خانواده باشد. در این مساله به غیر از اینكه مساله حقوق ملی آلمان باید بررسی شود، مساله حقوق بینالمللی هم نقش مهم و اساسی دارد. دولت ایران باتوجه به اصل ۸۳ قانون اساسی در ارتباط با میراث فرهنگی طی سال ۱۳۸۳ تصمیم گرفت منزل آقای ابتهاج -باغ ارغوان كه در تملك شخصیت حقیقی شركت سیمان است- را به عنوان میراث فرهنگی ثبت كند. این نكته مهم و واجد ارزش اثرگذاری بر مسیر حقوقی پیشرو خواهد بود. خانه دكتر ابتهاج به عنوان یك موقعیت مكانی ارزش ملی یافته و این ارزش نه حاصل سنگ و چوب و عرصه و اعیان خانه، بلكه متاثر از شخصیت فرهنگی كسی است كه در آن اندیشید، آرمید و سرود. لذا آنچه در مقابل ما است پدیدهای است كه لازم است از لحاظ فرهنگ ایران به آن اهمیت داده شود. فرهنگ ملی ما امروز با حسرت شاهد است مفاخر فرهنگیاش مصادره میشود. ابوریحان بیرونی، نظامی گنجوی، فارابی، مولوی و... را دیگران غیر ایرانی میخوانند چون آرامگاه آنان از سرزمین مادری جدا شده است. رنج به یغما بردن میراث فرهنگی یك ملت پایانناپذیر است و امروز در برابر آحاد ایرانیان دولت مسوول است تا مانع از آن گردد تجربه مصادره مفاخر فرهنگی در شكل مدرن قالب پذیرد. فراموش نكنیم هزاران هنرمند و شاعر و دانشمند و متخصص ایرانی امروز فرهنگ ما را در خارج از كشور نمایندگی میكنند. آنان با چشمان باز و نگران به سرنوشت سایه میاندیشند و سایه فرجام او را بر سر خود افكنده میبینند. وقتی بیندیشیم پیكر ایشان مثل هر انسانی حق انتخاب در دفن مطابق ایمان و سنت و علائق خود را دارد، آگاه میشویم مسوولیتی بزرگ برعهده ماست. خاكسپاری فقط آن نیست كه یك شخصی در یك مكانی به آغوش خاك سپرده شود، بلكه یك فرآیند برای همراهی، همدلی و همسخنی با متوفایی است كه با ایران همراه بود، با ایرانیان همدل و با فارسیزبانان همسخن. انسانی كه بتواند به عنوان یك شخصیت از لحاظ اجتماعی، فرهنگی، ادبی و اخلاقی بر مبانی فرهنگ یك ملت تاثیرگذار باشد، تعلقی به خانواده، اقوام، شهر و دیاری فقط ندارد، او متعلق به فرهنگ ملیاش و تمدن فرهنگیاش است. حق یك ملت است كه بتواند برای آن بزرگ محلی انتخاب بكند كه مناسب و متناسب با اثرگذاری او بر فرهنگ آن ملت باشد. امروزه ماهیت فرهنگی مهمترین وجه است كه با ارزش آن نوع و محل خاكسپاری مشخص میشود. مسالهای كه اكنون میان منسوبان بروز یافته -فارغ از اینكه فرد مدعی شواهدی ندارد-كه اثبات كند محل فوت، مكان تدفین هم هست، دغدعه و مساله دیگر منسوبان نیز هست. سایه چندین نوبت در اشعارش كه تجلی خواست، روح و آرمانهایش بوده چنین بیان كرده است كه ایران؛ سرای امید، وطنم است. برای سایه خاك وطن، عطری داشت كه از هزاران كیلومتر دورتر در ارغوانش استشمام میكرد. او خواست در ایران مطابق شعائر و سنت مردمانش به خاك تحویل شود، محلی كه در آن دنیا آمد، بسترش باشد. حقوق بشر ایجاب میكند به خواست انسانها احترام گذاشت و حقوق فرهنگی الزام میدارد میراث ثبت شده دیگر ملتها را پذیرفت و محترم شمرد. دولت آلمان به عنوان داوری كه باید در تسهیل مسیر عبور سایه تصمیم بگیرد اكنون در آزمون سختی قرار دارد؛ احترام به حقوق انسانی و میراث فرهنگی. لذا باید مراعات كند و خواسته شخصی متوفی كه طبق اشعار و خواسته شخص ایشان بارها بیان شده را مجری دارد. باید اجازه داده شود سایه در جایی به خاك سپرده شود كه خودش آرزو داشته است و آن خاك سرزمین مادریاش ایران است. در این پرونده میتواند قرارداد بینالمللی دیگری هم نقش داشته باشد و پاسخگوی این بحث از جنبه حقوقی باشد و آنهم قرارداد بینالمللی سال ۱۹۶۸ است كه در تهران بین تمام كشورهای دنیا بسته شد و حق پیشرفت را به عنوان حقی از حقوق بشر تثبیت و اعلام كرد. هر كشوری حق دارد كه از فرهنگش در برابر تهاجم كشورهای دیگر جلوگیری كند و ضمن احترام به تنوع فرهنگی، حامی فرهنگ و اشخاصی باشد كه اسباب پیشرفت و ارتقای فرهنگ ملی میشوند. پس اگر خانه ابتهاج میراث فرهنگی حساب میشود، خود او اولی است. كشورهای خارجی با توجه به قدرت بینالمللیای كه دارند، لازم است اصل پذیرش تنوع و حق حیات فرهنگی دیگران را مراعات كنند. انسانها ابزار ساختن فرهنگ هستند. خاكسپاری شخصی كه به عنوان انسان فرهنگساز كوشید تا به مثال یك شاعر تفاوت و تمایز میان فرهنگ ایرانی و بقیه فرهنگها را در شعرش نمایان سازد، باید مطابق سنتهای فرهنگی و در قلمرو فرهنگی آن ملتی انجام شود كه در میان آنان بالید و بزرگ شد. میراث فرهنگی فقط برای اشیا نیست برای افراد هم هست و زمینه اِعمال قانون در اینجا كاملا پدیدهای است كه دولت هر كشوری؛ به ویژه ایران وظیفه انجامش را دارد. پس انتظار است این موضوع به عنوان یك امر ملی و میهنی و نه فقط مساله منسوبان دیده شود. این نكته را هم نباید فراموش كرد: در حالی كه دنیا در شرایط هویتسازی جهانی است و فرمولهایی برای جهانیسازی دارد كه به جامعه بینالمللی تزریق میشود، این انسانها و نه دولتها هستند كه فرهنگها را میسازند، فرهنگ جهانی تشكیل شده است از فرهنگ انسانها و حتی وظیفه دولتها این است كه دفاع از فرهنگ بومی خودشان كنند و اگر شخصی جزو فرهنگ آن كشور بوده و اسباب فرهنگسازی را ایجاد كرد وظیفه دولتها است كه برای هویت آن جامعه، برای هویت خودمانی بودن، فعال شوند و نیازهای فرهنگی به وسیله دفاع از حق خاكسپاری اشخاص صاحب منزلت و شأن اجتماعی حاصل است، افرادی كه تاثیرگذار بر فرهنگ بودهاند. هویت قومی، هویت ملی ما ایرانیان نباید ابزاری برای بیگانگان، برای سودجویان شود تا میراث فرهنگی و انسانی ما را بربایند. امروز چگونه با مرگ سایه برخورد كردن جزو تمرینهای ما ایرانیان برای ساخت فرهنگ ملی كشور است. خاكسپاری بخشی از حقوق انسانی است و دولتها موظف هستند تا در برابر حقوق انسان مسوولانه عمل كنند. ٭كارشناس حقوق بینالملل / اعتماد