امیرهوشنگ ابتهاج بامداد چهارشنبه نوزدهم مردادماه در شهر کلن آلمان درگذشت. ابتهاج به نسلی از شاعران تعلق داشت که با نیما حشر و نشر داشتند و درواقع او را میتوان از آخرین بازماندههای آن نسل دانست. ابتهاج در اسفندماه سال 1306 در شهر رشت متولد شده بود و در سال 1325 اولین مجموعه شعرش را با نام «نخستین نغمهها» منتشر کرده بود. در زمانهای که شعر بیش از هر زمان دیگری اهمیتش را از دست داده، ابتهاج از معدود شاعرانی بود که شهرتی عام داشت. ابتهاج یک بار در اوایل دهه نود در مراسمی که برای بزرگداشتش برگزار شده بود، گفته بود «ما آدمهای سادهای هستیم که از پشت کوه آمدهایم» و این درواقع از معدود جملاتی بود که او در آن مراسم درباره خودش گفته بود: «شناختن من کار مشکلی نیست. ما آدمهای صاف و سادهای هستیم که به معنای واقعی از پشت کوه آمدهایم. این کوه بلند البرز ولایت مرا از ولایت خیلیها جدا میکند. آدمهای ساده شناختنشان هم ساده است. بعضیها بیخود زحمت میکشند که نکتههایی پیدا بکنند و بگویند. نگفته هم معلوم است. چیز مهمی نیست؛ ولی خوب من موافقم و این روزها هرچه گفتم، از باور خودم گفتم و با صداقت خواهم گفت... . این روزها چیز تازهای دارد رسم میشود و مردهها زنده میشوند. یک بابایی در سردخانه دوباره بعد از به دار کشیدن زنده شده. حالا هم در این مراسم که باید در غیاب من صورت میگرفت، خود صاحبحله دارد صحبت میکند. سومیاش چه خواهد بود؟ به هر صورت، این هم مغتنم است. خوب است که آدم ببیند پشت سرش چه میگویند. البته باید این را در نظر بگیریم که به هر حال وقتی من اینجا نشستهام، یک مقدار تعارفات هم در این حرفها هست. دربست این حرفها را نپذیریم. بعد از روز واقعه معلوم میشود، بعضی از دوستان میدان وسیعتری پیدا میکنند برای تاختوتاز و حق هم دارند». سایه گفته بود که هیچ ادایی درنیاوردهام و این تنها توفیقش است و تنها چیزی است که میتواند به آن ببالد. سایه ازجمله شاعرانی بود که هم غزل میگفت و هم شعر نیمایی. او یک بار درباره علاقهاش به شعر و مخالفت پدرش با شاعری گفته بود: «من در اسفندماه 1306 در رشت به دنیا آمدم. تا کلاس چهارم و پنجم متوسطه را در رشت خواندم، بعد آمدم به تهران و درسخواندن را رها کردم. در سال 1325 اولین کتاب شعرم با مقدمهای از دکتر مهدی حمدی چاپ شد... پدرم با شعرگفتن من موافقت نداشت. دلش نمیخواست پسرش محتاج بشود. تنها دلخوشیاش این بود که میگفت: هوشنگ هر کاری را دوروزه رها میکند! و امید داشت این شعر را هم بالاخره رها کنم. استنباطش درست بود؛ ولی این بار شعر مرا رها نکرد. پدرم میخواست کاری برایم دست و پا کند. مرا به عمویم ابوالحسن ابتهاج معرفی کرد. وقتی عمویم مرا دید گفت: شنیدهام شعر میگویی، چه کاری بلدی؟ گفتم هیچ! سؤال کرد: چه کاری میتوانی بکنی؟ گفتم: همه کار!». ابتهاج اولین مجموعه شعرش را در نوزده سالگی منتشر کرد و سپس تواناییاش در سرودن غزل را با انتشار دفتر «سیاهمشق» در سال 1333 نشان داد. آشنایی او با اشعار حافظ تأثیری بسیار بر او داشت تا جایی که شفیعیکدکنی درباره شعر او گفته است: «شعر سایه، استمرار بخشی از جمالشناسی شعر حافظ است که سایه در همین بهرهوری خلاق از بوطیقای حافظ، همواره در آن کوشیده که آرزوها و غمهای انسان عصر ما را در شعر خویش تصویر کند». همانطور که گفته شد ابتهاج از شاعرانی بود که علاوه بر تجربههای جدی در عرصه شعر نیمایی در قالبهای سنتی مانند غزل نیز شعرهای زیادی سرود و درواقع بخش عمدهای از شهرت او به دلیل غزلهایش است. غلامحسین یوسفی غزل ابتهاج را در شمار آثار خوب و خواندنی غزل معاصر میداند و آن را از نظر رنگ اجتماعی یادآور شیوه حافظ میداند. محمد حقوقی نیز از ابتهاج بهعنوان غزلسرایی صاحب سبک نام میبرد و مهمترین نکته راجع به غزل او را نزدیکی زبان غزلش به زبان حافظ میداند. سیروس شمیسا غزل سایه را در حد واسط سبکی بدیع از غزل که آن را غزل تصویری نامیدهاند، قرار داده است. شیوهای که در آن مقداری از عناصر شعر نو چه از نظر زبان و چه از نظر مضمون به غزل افزوده شده است. ابتهاج علاوه بر شعر به موسیقی هم علاقهای فراوان داشت و تأثیرگذاری او در این عرصه نیز درخورتوجه است. ابتهاج شاعری بود با گرایشهای آشکار سیاسی و معتقد به سوسیالیسم بود. شعر «کیوان ستاره بود» از شعرهای مشهور سایه است که برای مرتضی کیوان سروده شده است. شفیعیکدکنی در یادداشتی سایه را «آینهدار غمها و شادیهای انسان عصر ما» دانسته و در بخشی از آن درباره شعر ابتهاج نوشته بود: «سایه در عین بهرهوری خلاق از بوطیقای حافظ، همواره در آن کوشیده است که آرزوها و غمهای انسان عصر ما را در شعر خویش تصویر کند، برخلاف تمامی کسانی که با جمالشناسی حافظ به تکرار و سخنان او و دیگران پرداختهاند. سایه بیآنکه مدعی خلق جهانی ویژه خویش باشد، آینهدار غمها و شادیهای عصر ماست و اگر کسانی باشند که بر باد رفتن آرزوهای بزرگ انسان عدالتخواه قرن بیستم را با تمام وجود خود تجربه کرده باشند، وقتی از زبان سایه میشنوند: چه جای گل که درخت کهن ز ریشه بسوخت/ از این سموم نفسکش که در جوانه گرفت. همدلیشان با سایه کم از همدلی دردمندان دوره «امیر مبارزالدین» با خواجه شیراز نیست آنجا که فرمود: از این سموم که بر طرف بوستان بگذشت/ عجب که بوی گلی هست و رنگ یاسمنی. آنچه هنر سایه را در برابر تمام غزلسرایان بعد از حافظ امتیاز بخشیده همین است که او ظرایف بوطیقای حافظ را در خدمت تصویرگری بهارها و زمستانهای تاریخی انسان درآورده است و در این راه سرآمد همه اقران خویش در طول این هفتصد سال بوده است. میبینید که بدینگونه سایه در جهان ویژه خویش یکی از نوادر قرون و اعصار است». منبع: شرق