به موازات برگزاری نشست غیرمسقیم ایران و آمریکا در دوحه شاهد حضور سیدابراهیم رئیسی در نشست کشورهای حاشیه دریای خزر در عشق آباد بودیم. در کنار ان حسین امیرعبداللهیان نیز سفر به سوریه و لبنان را کلید زد تا بخش دیگری از تحرکات دیپلماتیک ایران را در پیش گرفته باشد.
با در نظر داشتن این تکاپوها به نظر می رسد سیاست خارجی ایران در دولت سیزدهم عملا دو شقه شده است. در بخشی بر مبنای ادعای رئیسی، تلاش برای ارتقای روابط با همسایگان مطرح است و باقری کنی هم مسئول پیش بردن دیپلماسی برجامی است. باید پذیرفت سفرهای منطقه ای و سیاست ارتقای مناسبات با همسایگان و اصولا هر کشور منطقه ای و فرامنطقه ای زمانی به خروجی لازم و جواب مدنظر دولت سیزدهم به ویژه در حوزه تجای و اقتصادی منجر می شود که بتواند با احیای برجام و لغو تحریم ها همراه باشد. لذا تاکید دو شقه کردن دیپلماسی و به تبعش بیش از حد بر افزایش روابط با همسایگان نوعی آسیب راهبردی به منافع ملی است.
از این منظر همان گونه که نباید تمام تخم مرغ های سیاست خارجی را در سبد مذاکرات گذاشت بی شک نمی توان سیاست خارجی را هم بدون اهتمام برای احیای برجام و لغو تحریم ها پیش برد. پس انجام این سفرهای رئیسی به کشورهای همسایه و یا حضور دیگر مقامات و همسایگان به ایران اگر چه فی نفسه امری مثبت تلقی می شود، اما همزمان سوء محاسبه های جمهوری اسلامی در خصوص مذاکرات وین را هم بیشتر خواهد کرد.
چرا که با ارزیابی سطحی و اشتباه تهران از چنین دیپلماسی فعال منطقه ای، تلاش جدی برای افزایش سطح همکاری ها با همسایگان و نیز سایر کشورهای هم پیمان فرامنطقه ای در سایه سفرهای مستمر مقامات، دیگر نیازی به پیگیری مذاکرات وین و احیای برجام نخواهد بود و به این ترتیب حصول توافق رنگ خواهد باخت. غافل از اینکه تمام این سفرها و عملیاتی شدن قراردادها و توافق نامه ها تا زمان احیای برجام و لغو تحریم ها رنگ واقعیت به خود نخواهند گرفت و منشاء اثر مثبتی به خصوص در حوزه تجاری و اقتصاد نخواهند بود. اکنون که نشست دوحه سرنوشتی مشابه وین پیدا کرده و احیای برجام بیش از پیش در هاله ای از ابهام فرو رفته است دیگر نمی توان دیپلماسی منطقه ای دولت رئیسی را چندان کارساز دانست تا زمانی که دیپلماسی برجامی عملا در مسیر درست تعریف و پی گرفته نشود.
بعد از نشست شورای امنیت سازمان ملل در خصوص آخرین وضعیت قطعنامه 2231 در پنج شنبه گذشته و بیانیه اخیر تروئیکای اروپایی و نیز برخی اخبار واصله از آمادگی آمریکا برای قطع صادرات و فروش نفت ایران به چین دیگر باید این مهم را در نظر داشت که قبل تر از دیپلماسی منطقه ای باید دیپلماسی برچامی را به نتیجه رساند تا بتوان منشاء اثر باشد. چرا که قطعات پازل یکی پس از دیگری برای بازگشت پرونده ایران به شورای امنیت در حال چیده شدن است.
تغییر لحن طرف های مقابل که با صدور قطعنامه شورای حکام بروز و ظور عینی پیدا کرد و هم چنین مواضع مطرح شده در نشست شورای امنیت پیرامون قطعنامه 2231 و تبعات عدم احیای برجام برای ایران گویای آن است که دیپلماسی منطقه ای و سوء محاسبه ناشی از آن می تواند ارجاع پرونده به شورای امنیت، احتمال فعال شدن مکانیسم ماشه و احیای 6 قطعنامه پیشین را به دنبال داشته باشد.
با این تفاسیر اگر تهران به هر دلیلی نخواهد یا نتواند به میز مذاکرات وین بازگردد و احیای برجام را به نتیجه مطلوبی برساند قطعا طرف های مقابل هم سکوت و مماشات دیپلماتیک را کنار خواهند گذاشت و به سمت اتخاذ تدابیر تندتر علیه ایران پیش خواهند رفت.
البته توازن بخشی درست بین این دو مقوله (دیپلماسی منطقه ای و دیپلماسی برجامی) در حوزه سیاست خارجی ایران باید با دقت پی گرفته شود تا تجربیات تلخ گذشته تکرار نشود. لذا نه می توان دیپلماسی منطقه ای را فدای دیپلماسی برجامی کرد و تمام انرژی و تمرکز سیاست خارجی را صرفا روی احیای توافق هسته ای گذاشت و نه بدون احیای برجام، دیپلماسی منطقه ای می تواند اثربخش باشد. این دو در راستای هم و مکمل همدیگرند./آرمان امروز مالک مصدق، روزنامه نگار/دیپلماسی ایرانی