در چند روز گذشته مسعود فراستی (منتقد سینما) یک ویدئو کوتاه درباره فیلم قهرمان منتشر کرد که واقعا بیانگر اضمحلال نقد و فرهنگ نقد نویسی در سینمای ایران است.
مسعود فراستی منتقد سینما و کارشناس برنامه تلویزیونی «هفت» با انتشار این ویدئو درباره جدیدترین ساخته اصغر فرهادی گفت:
«با توجه به اینکه پخش برنامه به تأخیر افتاده، نقد «قهرمان» به تأخیر افتاده است. باید اعلام موضع کنم، چون خیلیها آن را خواستهاند. «قهرمان» فیلم بدی نیست، فیلم بیچاره و مفلوکی است، بدتر از «فروشنده»! آنقدر مفلوک که جایزه را گدایی میکند و بی همه چیز است. متأسفم برای کسانی که فریبش را خوردند.«قهرمان» به نظرم یک تلهفیلم بسیار ضعیف و عقبمانده است.» احمد طالبینژاد (منتقد سینما) در مصاحبهای با ایسنا گفته بود: «از داریوش مهرجویی شنیدم که میگفت وفتی نقدهای ایرج کریمی را میخواند، همیشه چیزهای زیادی یاد میگرفت. تصور کنید! داریوش مهرجویی، با تمام آن ویژگیهایی که از او در آثار ماندگارش میشناسیم، چنین استفادهای از نوشتههای یک منتقد میکرده و حالا عرصه نقد چنان آشفته بازاری است که دوغ و دوشاب در آن یکی شده است.»
روزگاری نه چندان دور منتقد سینمایی و جریان نقد سینمایی در همین کشور از چنان جایگاه و شانی برخوردار بود که اگر در یک مجلس مهمانی یا برخورد اتفاقی نظر منتقدی را درباره یک فیلم میپرسیدی سعی میکرد از اظهار نظر کوتاه و بدون دلیل، برهان و ... پرهیز کند، به همین دلیل از جواب دادن طفره رفته و تو را ارجاع میداد که به زودی نقدم را راجع به آن مینویسم و یا برو نوشته ام را درباره آن بخوان که معمولا مطلبی مفصل همراه با استدلال و تحلیل بود.
اما امروزه مسعود فراستی سردمدار این مدل نقدهای بی پایه و اساس است که در چهار کلمه میخواهد تکلیف خود، مخاطب، تمام کائنات و جهان هستی را با یک فیلم روشن سازد. اساسا از زاویه دید خود بر سکویی نشسته است که انگار قرار دادن همین چند جمله با واژگانی چون بیچاره، مفلوک، گدایی، بی همه چیز، فریب و ... روشن کننده راه راهروان عالم سینماست!
خود در شروع حرف میگوید «نقد قهرمان به تاخیر افتاده باید اعلام موضع کنم» که درست ترین جمله در این 50 ثانیه ویدئوست، اگرچه اساسا نیازی به این اعلام موضع هم نبود و نیست چون همه موضع فراستی را میدانند، طنز ماجرا این است که شاید از خود فراستی هم بهتر بدانند!
در جامعهای که مسعود فراستیپور سابق و مسعود فراستی امروز از طریق رانت و انحصار صداوسیما تنها منتقد شناخته شده در میان مخاطبان عام جامعه است، از هر گوشه تلویزیون او را چون گوهری ناب نشان میدهند و هیچ وقت حرفی از بسیاری از روشنفکران، منتقدان، هنرمندان و ... بزرگ نیست ، طبیعی است که چنین اتفاقی هم رخ بدهد و مسعود فراستی با خود فکر کند که اگر او اعلام موضع نکند کره زمین شاید یک درجه از مدار خود خارج شود و همه مردم جهان یا از سوز سرما یخ بزنند یا از فرط گرما کباب شوند. در این نوشتار اصلا بحث بر سر نقد مثبت یا منفی بر فیلم قهرمان نیست بلکه شان و منزلت نقد و منتقد مقصود است که به سردمداری مسعود فراستی به زمین گرم خورده است و بسیاری از جوانان و علاقمندان به سینما و نقد نویسی این شیوه را الگوی خود قرار دادهاند، متاسفانه.
باید به آقای مسعود فراستی یادآور شد اخلاق حرفهای بالاتر از هنر، سینما، نقد و منتقد است. شما قبلا منتقد سینما بودید اما امروزه یک شاخ مجازی هستید.
نوع کار و شکل برخورد فراستی عین شاخ های فضای مجازی مخصوصا مرتبط با سایت های شرطبندی است که با چهار جمله و 6 کلمه می خواهند تکلیف خوشبختی مخاطبانشان را معلوم کنند و البته دارند به کاسبی خودشان رونق میبخشند. افرادی مانند پویان مختاری، داوود هزینه، میلاد حاتمی، ندا یاسی، دنیا جهانبخت و ... که از هر ترفندی استفاده می کنند تا تکلیف را روشن سازند. فراستی هم تکلیف روشن ساز این سینما است، متاسفانه! این را من نمیگویم بلکه این ویدئو زیر یک دقیقه خودشان فریاد میزند.
شکل برخورد با فیلم، به دور از هرگونه استدلال، استفاده از برچسبهایی کلی، جنجالی مانند بی همه چیز ، مفلوک ، بیچاره و ... و از همه بدتر نیت خوانی از فیلمساز برای گدایی جایزه! روش مورد اشاره مسعود فراستی است.
علی الخصوص در پایان حرفهایش که سر را می چرخاند رو به خارج از کادر و میپرسد: «بسه بچهها؟» و بعد رو به دوربین برگشته و خودکارش را پرت میکند انگار تمام دیگر. حجت را بر شما تمام کردم!
با دیدن این اتفاقات و شرایط حاکم بر فرهنگ و هنر جامعه تنها میتوان متاسف بود و ناراحت شد. متاسفانه یک سقوط آزاد به تمام معنا را شاهد هستیم. همان اتفاقی که در فیلم فرهادی به آن اشاره شده است و طبیعتا فراستی را به چنین واکنشی وا داشته است.
افسوس که ایرج کریمی و حمیدرضا صدر کوچ ابدی کردند و کامبیز کاهه ترک نقدنویسی، تا مسعود فراستی به عنوان منتقد سینمایی در جامعه معروف شود.
چند ایموجی گریه، ناراحتی و غم را هم خود در انتهای این نوشتار تصور کنید. که بهترین ترجمان برای پایان این نوشته است.
منبع: عصر ایران ؛ کاوه معینفر