کد خبر : 10588 تاریخ : ۱۳۹۹ چهارشنبه ۸ بهمن - 23:54
دلم گرفته و حالم خوب نیست علی ربیعی

⁦▫️⁩"دلم گرفته و حالم خوب نیست." این پاسخی بود به یک سوال از خودم. پس از جلسه سخنگویی، در مسیرم به سوی محل برگزاری جشنواره خشت طلایی با خود می‌اندیشیدم در چه خصوص صحبت کنم. جشنواره خشت طلایی، نمایشی از بهترین الگوها برای زندگی شهری است که به منظور اشتراک دانش در زمینه زندگی شهری طراحی شده است. متنی که از قبل تهیه کرده بودم را دوست نداشتم. در مسیر جشنواره به این فکر می‌کردم که چه بگویم و این سوال را برای خودم مطرح کردم که من از شهرم چه می‌خواهم.

⁦▫️⁩اولین پاسخی که بدون هیچ درنگی به ذهنم رسید این بود که حال من در شهرم خوب نیست، من آرامش می‌خواهم. در شهر من، همه در حال جیغ و فریاد هستند. صدای خشن مته و بتن‌ریزی زیاد می‌شنوم، تیترهای صفحه اول روزنامه‌ها در حال فریاد کشیدن هستند، رسانه‌های‌مان دائم در حال افشاگری هستند، حتی سریال‌ و تفریح‌های صدا و سیمای‌مان هم رنگ و بوی سیاسی دارند.

⁦▫️⁩ساختمان‌هایی سر به فلک کشیده‌اند که نمای ناموزون آنها به جیغ می‌ماند، شبیه کارتن‌های دی جی مونی شده‌اند. آینده شهرم فروخته شده و آسمان خراش ها که نه، دل‌خراش ها سر به فلک کشیده‌اند.

⁦▫️⁩از سنگینی ترافیک و پیچیدن آدم‌ها جلوی هم بیشتر حالم گرفته می‌شود.‌ از رقصیدن آشغال‌هایی در هوا که از درون ماشینهای خارجی مدل‌بالا به بیرون پرتاب می‌شوند شوکه می‌شوم. از تنه‌زدنها و هل‌دادنهای خیابان انقلاب که دلم می‌خواهد گاهی آنجا قدمی بزنم، کتاب ببینم و آشی بخورم و بی‌اعتنایی آدمها به هم، دلم می‌گیرد. از دیدن افراد دارای معلولیت که با ویلچرشان به سختی در شهر حرکت می‌کنند و از همه بدتر ماشین‌هایی که برای عبورشان از خیابان توقف نمی‌کنند رنج می‌برم. حتی نوازنده ساز کنار پارک لاله هم با کشیدن آرشه بر ویلونش آهنگی حزن انگیز را در فضا مترنم می‌کند.

⁦▫️⁩در شهر من، صدای قهقهه بچه‌ها مثل کودکیم شنیده نمی‌شود. ساعت‌های زیادی در ترافیک هستیم، درست است که تأمین آب سالم، تأمین انرژی، آموزش و بهداشت مساله است، درباره آنها متن و مقاله و قانون می‌بینم اما برای فراغت‌مان اوقاتی نمی‌بینم و برای آن هیچ کس نمی‌نویسد و سیاستی گذاشته نمی‌شود. زیر آپارتمانهای غول‌پیکر شهرم، همراه با همسایگی و بچه‌محلی، انگار عاطفه‌ها هم دفن شده‌اند.

⁦▫️⁩دیگر کسی برای بچه‌محله‌اش کُت از تن به در نمی‌کند. در آن سوی شهرم، حاشیه‌نشین‌ها هم دل خوش ندارند. من فرزند حاشیه‌نشینی نسل اول در شهر تازه صنعتی شده هستم. امروز، در سیر تطور، حاشیه‌نشینی نسل سوم به وجود آمده است. در حاشیه‌ها، اگر چیزی نبود، صفا و صمیمیت و مهربانی موج می‌زد. فکر کردم به عنوان کسی که در شهر زندگی می‌کند، بگویم از زندگی شهری، دل خوش می‌خواهم.

⁦▫️⁩آدم‌های سایه‌سار و ساختار سایه‌سار می‌خواهم. از این فرصت استفاده می‌کنم که بگویم به تعبیری انسان سعادتمند و دل خوش، اصلی‌ترین چالش ما در شهر بزرگ است. شهر مهربان و آدم‌های مهربان و سایه‌سار، مهم‌ترین مساله در شهرهاست. از مدیریت درآمد و گردش اقتصاد شهر مهم‌تر این است که مردم چطور راحت زندگی کنند.

⁦▫️⁩پژوهش نحوه زندگی آرام در شهر مربوط به هیچ رشته‌ای نیست و نیاز است مطالعات میان رشته‌ای انجام شود. شهر بی‌نظریه و زندگی بی‌نظریه کار را سخت‌تر کرده است. باید در یک مطالعات میان رشته‌ای، این موضوعات را جهت‌دهی کنیم تا شهرها چشم‌نوازی کنند و دلها در آن آرام بگیرند.

⁦▫️⁩جامعه تحریم‌زده و شهرهای درگیر کرونا، مردم را بیش از هر زمان دیگری نیازمند شهر آرام کرده است و آدمها در شهرهای بزرگ، بیشتر به آن نیاز دارند. دل‌خوش و آرامش از جایی سر نمی‌رسد. از درون من و شما به جوشش خواهد آمد؛ با ارتباطات انسانی‌مان، با حرکتمان در شهر و دستگیری‌هایمان، با مهربانی و سایه‌سار شدن‌مان برای همدیگر.